- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
آخر برسد، چه بکنیم که حفظ بشود این پیروزی، و مثل قضیه هیتلر نشود که محتاج بشود به خودکشی!
عامل شکست: سستی و توجه به منافع شخصی
ما باید بفهمیم چرا پیروز شدیم، این چرا را اگر فهمیدیم آن وقت باید کوشش کنیم که همان چیزی که ما را پیروز کرده حفظش کنیم، اگر حفظش نکنیم؛ همان است که یک لشکر فاتحی آمده و نتوانسته بعدش حفظ کند. اکثر فتحهایی که شده است نتوانستند حفظ کنند، بعد رفتند و رها کردند، حتی نادرشاه هم که رفت هندوستان را گرفت، آنجا دید نمیتواند حفظ کند، یک قراردادی کرد و برگشت.
حفظ یک نظامی، حفظ یک پیروزی، از اصلِ یک پیروزی مشکلتر است و نکتهاش هم این است: در آن وقتی که یک جمعیتی دارند حمله میکنند برای گرفتن یک قلعهای، همه توجهشان به گرفتن قلعه است، هیچ توجه دیگری ندارند، هیچ یک فکرش این نیست که ما امشب وقتی شب شد شام چه داریم، ناهار چه داریم، بچهمان کسالت دارد، هیچ در فکر نیستند، تمام قوای هر فرد دنبال این است که این فتح را بکند؛ این قلعه را بگیرد. و یک گروهی که با هم مجتمع شدند، همه یکصدا و قوای مختلفه جمع شده است و به حال حمله است، همه قوا مجتمع شده است و همه هم نظرشان یک چیز است و آن این است که این قلعه را باید ما فتح بکنیم، تا وقتی رسیدند و فتح کردند و آن وقتی که در داخل قلعه بودند و نشستند و دیدند الحمدلِلّه فتح کردیم، سستیها شروع میکند پیدا شدن، خستگیها، سستیها، اختلافها در داخل همان قلعه ممکن است که هم سستی برای این افرادی که آن وقت با این قدرت پیش رفتند پیش بیاید و قدرت خودشان را از دست بدهند و هم تا حالا همه متّحدالکلمه برای این فتح و پیروزی بودند، حالا که خودشان را پیروز میبینند، میافتند به گلههایی که از هم دارند؛ اشکالاتی که برایشان هست: زندگیمان چه جوری هست، بچههایمان چه طوری شد. مناقشاتی که بعضی با بعضی دارند؛ اغراضی که دارند.
عامل شکست: سستی و توجه به منافع شخصی
ما باید بفهمیم چرا پیروز شدیم، این چرا را اگر فهمیدیم آن وقت باید کوشش کنیم که همان چیزی که ما را پیروز کرده حفظش کنیم، اگر حفظش نکنیم؛ همان است که یک لشکر فاتحی آمده و نتوانسته بعدش حفظ کند. اکثر فتحهایی که شده است نتوانستند حفظ کنند، بعد رفتند و رها کردند، حتی نادرشاه هم که رفت هندوستان را گرفت، آنجا دید نمیتواند حفظ کند، یک قراردادی کرد و برگشت.
حفظ یک نظامی، حفظ یک پیروزی، از اصلِ یک پیروزی مشکلتر است و نکتهاش هم این است: در آن وقتی که یک جمعیتی دارند حمله میکنند برای گرفتن یک قلعهای، همه توجهشان به گرفتن قلعه است، هیچ توجه دیگری ندارند، هیچ یک فکرش این نیست که ما امشب وقتی شب شد شام چه داریم، ناهار چه داریم، بچهمان کسالت دارد، هیچ در فکر نیستند، تمام قوای هر فرد دنبال این است که این فتح را بکند؛ این قلعه را بگیرد. و یک گروهی که با هم مجتمع شدند، همه یکصدا و قوای مختلفه جمع شده است و به حال حمله است، همه قوا مجتمع شده است و همه هم نظرشان یک چیز است و آن این است که این قلعه را باید ما فتح بکنیم، تا وقتی رسیدند و فتح کردند و آن وقتی که در داخل قلعه بودند و نشستند و دیدند الحمدلِلّه فتح کردیم، سستیها شروع میکند پیدا شدن، خستگیها، سستیها، اختلافها در داخل همان قلعه ممکن است که هم سستی برای این افرادی که آن وقت با این قدرت پیش رفتند پیش بیاید و قدرت خودشان را از دست بدهند و هم تا حالا همه متّحدالکلمه برای این فتح و پیروزی بودند، حالا که خودشان را پیروز میبینند، میافتند به گلههایی که از هم دارند؛ اشکالاتی که برایشان هست: زندگیمان چه جوری هست، بچههایمان چه طوری شد. مناقشاتی که بعضی با بعضی دارند؛ اغراضی که دارند.