- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
سخنرانی در جمع هیأت قائمیه تهران (قیام برای خدا - تکلیف مسلمین)
- سخنرانیزمان: 8 خرداد 1358 / 3 رجب 1399 (1)
مکان: قم
موضوع: قیام برای خدا، و تکلیف مسلمین در عصر حاضر
حضار: هیأت قائمیه تهرانبسم الله الرحمن الرحیم«قیام للَّه» شکست ندارد
امیدوارم که ما همه جزء هیأت قائمیه باشیم و همه با آن وظایفی که اسلام، قرآن، تحت لوای حضرت صاحب - سلام الله علیه - برای ما تعیین فرمودهاند عمل کنیم و صورتها را محتوای واقعی به آن بدهیم، و الفاظ را معانی حقیقی. شاید این وصفی که برای حضرت صاحب - سلام الله علیه - ذکر شده است دنبال همین آیه شریفه که میفرماید: قُل إنَّمَا أعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ ان تَقُومُوا للَّهِ مَثنَی و فُرَادَی (2) دنبال همین معنا باشد که همه باید قیام بکنیم، قیام واحد؛ که بالاترین قیام همان قیام آن شخص واحد است و همه قیامها باید دنبال آن قیام باشد؛ و قیامْ «للَّه» باشد. خدای تبارک و تعالی میفرماید که من فقط یک موعظه دارم به شما: قل إنمَا أعِظُکُمْ بِواحِدَة. به امت بگو که فقط من یک موعظه دارم به شما، و آن موعظه این است که قیام کنید، و قیامْ «للَّه» باشد؛ «قیام للَّه» کنید. البته آن حضرتْ قیامِ للَّه میفرمایند؛ و آن لِلّهی که و آن خلوصی که برای ایشان هست، برای دیگران نیست لکن شیعههای بزرگوار آن حضرت هم باید پیروی از او بکنند در اینکه قیام کنند «للَّه،» برای خدا؛ که اگر قیام برای خدا باشد، اگر عمل برای خدا باشد اگر نهضت برای خدا باشد، شکست ندارد. برای اینکه آن چیزی که برای خدا هست اگر در صورت هم خیال بشود که شکست خورد، به حَسَب واقع شکست نخورده است. حضرت امیر - سلام الله - علیه - با معاویه جنگ کردند و شکست خوردند لکن شکست نبود. این شکستِ صوری، شکست حقیقی نبود؛ چون قیامْ للَّه بود، قیامِ للَّه، این شکست ندارد. تا امروز هم او غالب است، تا ابد هم او غالب است.
فلسفه قیام عاشورا
سید الشهدا - سلام الله علیه - با چند نفر از اصحاب، چند نفر از ارحامشان، از مخدَّراتشان قیام کردند. چون قیام للَّه بود، اساس سلطنت آن خبیث را به هم شکستند. در صورتْ ایشان کشته شدند لکن اساس سلطنت را، اساس سلطنتی که میخواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتی درآورد. خطری که معاویه و یزید برای اسلام داشتند این نبود که غصب خلافت کردند؛ این یک خطر، کمتر از آن بود؛ خطری که اینها داشتند این بود که اسلام را به صورت سلطنت در میخواستند بیاورند، میخواستند معنویت را به صورت طاغوت درآورند، به اسم اینکه «ما خلیفه رسول الله هستیم» اسلام را منقلب کنند به یک رژیم طاغوتی. این مهم بود. آنقدری که این دو نفر ضرر به اسلام میخواستند بزنند یا زدند جلوتریها آنطور نزدند. اینها اصل اساس اسلام را وارونه میخواستند بکنند. سلطنت بود، شرب خمر بود، قمار بود در مجالسشان. «خلیفه رسول الله» و در مجلسِ شرب خمر؟! و در مجلس قمار؟! و باز «خلیفه رسول الله» نماز هم میرود در جماعت میخواند! این خطر از برای اسلام خطر بزرگ بود. این خطر را سید الشهدا رفع کرد. قضیه قضیه غصب خلافت فقط نبود. قیام سید الشهدا- سلام الله علیه- قیام بر ضد سلطنت طاغوتی بود. آن سلطنت طاغوتی که اسلام را میخواست به آن رنگ درآورد که اگر توفیق پیدا میکردند، اسلام یک چیز دیگری میشد. اسلام میشد مثل رژیم 0052 ساله سلطنت. اسلامی که آمده بود و میخواست رژیم سلطنتی را و امثال این رژیمها را به هم بزند و یک سلطنت الهی در دنیا ایجاد کند، میخواست «طاغوت» را بشکند و «الله» را جای او بنشاند، اینها میخواستند که «الله» را بردارند، «طاغوت» را جایش بنشانند. همان مسائل جاهلیت و همان مسائل سابق. کشته شدن سید الشهدا - سلام الله علیه - شکست نبود چون قیامْ للَّه بود، قیامِ للَّه شکست ندارد.
خدای تبارک و تعالی میفرماید: فقط یک موعظه - همه موعظهها را حالا. یک موعظه - من دارم. پیغمبر اکرمْ واسطه، خدا واعظ، ملت مُتَّعِظ. من فقط یک موعظه - بیشتر از یک موعظه ندارم. إنّما أعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا للَّه اینکه برای خدا قیام کنید؛ وقتی که دیدید که دین خدا در معرض خطر است، برای خدا قیام کنید. امیر المؤمنین میدید که دین خدا در خطر است، معاویه دارد وارونه میکند دین خدا را، برای خدا قیام کرد. سید الشهدا هم همین طور برای خدا قیام کرد. هر وقت دیدید - این یک مطلبی است که برای یک وقت نیست؛ موعظه خدا همیشگی است - هر وقت دیدید که بر ضد اسلام، بر ضد رژیم انسانی - اسلامی - الهی خواستند که قیام کنند، خواستند وارونه کنند مسائل اسلام را، به اسم اسلامْ اسلام را بکوبند، اینجا للَّه باید قیام کرد. و نترسید از اینکه شاید نتوانیم، شاید شکست بخوریم؛ شکست تویش نیست.
من در پاریس که بودم بعضی خیراندیشها میگفتند که نمیشود دیگر! وقتی که نمیشود باید چه کرد؟ باید یک قدری [...] گفتم ما تکلیف شرعی داریم عمل میکنیم و مقید به این نیستیم که پیش ببریم. برای اینکه آن را ما نمیدانیم، قدرتش را هم الآن نداریم اما تکلیف داریم. ما تکلیف شرعی خودمان را عمل میکنیم. من اینطور تشخیص دادم که باید این کار را بکنیم. اگر پیش بردیم، هم به تکلیف شرعی عمل کرده ایم هم رسیده ایم به مقصد. اگر پیش نبردیم، به تکلیف شرعیمان عمل کرده ایم. نتوانستیم، حضرت امیر هم نتوانست؛ تکلیف را عمل کرد ولی در مقابلش ایستادند؛ اصحاب خودش ایستادند در مقابلش، نتوانست. این چیزی نیست. خوب، ما به اندازه قدرتمان میتوانیم کار بکنیم. وقتی که ما دیدیم که- یا شما دیدید که- یک رژیمی اسلام را دارد وارونه میکند، به اسم عدالت اسلامی دارد ظلم را ترویج میکند، میخواهد اسلام را اینجوری معرفی کند؛ یکوقت میایستد میگوید من کاری به اسلام ندارم، این سبکتر است تکلیف برای انسان. یکوقت یک کسی قرآن طبع میکند و زیارت سید الشهدا، حضرت رضا - سلام الله علیه - میرود و در ملأ عام نماز میخواند و حرفهایش هم این - است که «عدالت اسلامی را ما میخواهیم جاری کنیم، ما میخواهیم اسلام را» و آن وقت اسلام را که فریاد میزند «ما اسلام را میخواهیم درست کنیم»، وارونه درست میکنند؛ اینجاست که تکلیف مشکل است. اینجاست که اسلام در خطر است؛ که انعکاسش در خارج و گاهی هم در داخل، اگر اینها موفق میشدند در داخل هم گاهی انعکاس این بود که «خوب، همین است دیگر، رژیم اسلامی همین است»! ما قیاممان، شما قیامتان برای خدا باید باشد. وقتی دین خدا را انسان در خطر دید برای خدا باید قیام کند. وقتی احکام اسلام را در خطر دید برای خدا باید قیام کند. توانست، عمل کرده به وظیفه و پیش هم برده؛ نتوانست، عمل به وظیفه کرده. گاهی وقتها تقیّه حرام است. آن وقتی که انسان دید که دین خدا در خطر است نمیتواند تقیّه بکند. آن وقت باید هرچه بشود برود. تقیّه در فروع است، در اصول نیست. تقیّه برای حفظ دین است. جایی که دین در خطر بود جای تقیّه نیست، جای سکوت نیست.
حالا ما ببینیم وظیفهمان چیست. تا حالا انجام دادید وظایف اسلامیتان را - و خداوند به همه شما اجر عنایت کند - تا حالا همه با هم دست به هم دادید، جناح روحانی، جناح دانشگاهی، جناح بازاری، جناح اداری، جناح ارتشی - یک قشرشان البته همه دست به هم دادند و این دیوار بلندی که واقع شده بود بین ملت و آن چیزی که باید به آن برسد - و اسلام - آن را شکستید. خداوند به شما اجر عنایت کند. اما حالا تمام شده دیگر قضیه؟ ما حالا دیگر آسوده هستیم و هر کدام باید برویم سراغ کارهایمان یا خیر، آسوده نیستیم باز هم؟ باز هم بین راه هستیم؟ الآن ما باز محتوای اسلام را، واقعیت اسلام را در ایران پیاده نکردیم. ما، همه ما رأی دادیم به جمهوری اسلامی؛ صحیح. با رأی تنها اسلام نمیآید. به حسب رسمیت، رسمیت مملکت ایران الآن جمهوری اسلامی است، به حسب رأی همه مردم؛ اما محتوای اسلام باید در این جمهوری اسلامی تحقق پیدا بکند. فقط ما بگوییم جمهوری اسلامی و همه جهاتش غیر اسلامی باشد، این اسلام نمیشود که! آن هم سابق میگفت اسلام! معاویه هم داد میکرد اسلام! نماز جماعت هم میرفت میخواند، امام جماعت هم بود. خلفای بنی العباس هم بعضیشان از فضلا و - علما بودند و بعضیشان - یا همهشان - هم نماز جماعت میخواندند و آداب صوری را عمل میکردند؛ لکن محتوای اسلام را اینها، محتوای قرآن را اینها میخواستند تهی کنند. اینها با اعمالشان میخواستند که یک اسلامِ منهای محتوا مثل حالا؛ اسلامِ منهای روحانیت اسلام منهای محتواست. محتوای اسلام را اینها دارند درست میکنند. اینها میخواستند که یک اسلامی [...] «اسلام را قبول داریم»؛ بله، اسلام اما الفاظ فقط! دیگر از حد لفظ نرود به محتوا.
تز استعماری «اسلام منهای سیاست»
محمدرضاخان هم اسلام را میگفت قبول داریم. هیچ هم مضایقه نداشت از اینکه شما بروید توی مساجد نمازتان را بخوانید؛ ولو اینکه این مضایقه این هم داشت از ترس یک چیز دیگر. انگلیسها که آمده بودند عراق را گرفته بودند، شنیدم که آن سردارشان دیده بود که یک کسی دارد بالای مأذنه یک چیزی میگوید - اذان میگفتند. گفته بود این چیست؟ گفته بودند اذان میگوید. گفته بود که به امپراتوری انگلستان هم ضرر دارد این؟ گفته بودند نه. گفت بگوید، هرچه میخواهد بگوید! نماز و روزه ما به امپراتوری انگلستان ضرری نداشت، هیچ هم کاری نداشتند؛ بروید هرچه میخواهید نماز بخوانید، هرچه میخواهید روزه بگیرید! آنی که به امپراتوری همه ضرر داشت آن اسلام و محتوای واقعی اسلام بود که مع الأسف بسیاریاش مَنْسی واقع شده است. سیاسات اسلام همچو منسی شده است که اصلاً سیاست یک ننگی بود در اینجا! فلان آخوند «سیاسی» است! و «ساسة العباد»، که در «زیارت جامعه» میخوانیم، اگر به یک مقدس مآبی هم میگفتند، تعبیرش لابد میکردند. جرأت نمیکرد بگوید که آن هم سیاسی است. این یک چیز ننگ آوری بود که یک کسی در حکومت دخالت بکند که این حکومت باید صحیح باشد؛ جریان صحیح باید باشد. این از تبلیغات همان شیاطین بود که میخواستند قشر اسلام را - صورتش را نگه دارند و ماها مشغول به همین صورتها باشیم و محتوا نباشد در کار. کارهایشان را انجام بدهند، محتوای اسلام که مهمش - اسلام قیامِ للَّه، نهضتِ للَّه، جلوگیری از ظلم ظالمین، از ستم ستمکاران، اجرای عدالت اسلامی، اینها را مَنْسی؛ برویم هرچه دلمان میخواهد مسئله بگوییم! هرچه میخواهیم نماز بخوانیم! مسئله گفته نشود که باید جلوگیری از طاغوت کرد. این را نگویید مسئله؛ هرچه دیگر میخواهید بگویید اما این نباید گفته بشود. سینه بزنید لکن هیچ صحبت از سیاست نکنید؛ همان سینه بزنید بیمحتوا! باید سینه زدن هم محتوا داشته باشد.
دوری گزینی از اعمال بیمحتوا و نمایشی
امسال باید چراغان بکنید با محتوا؛ (1) نه صِرف چراغان. صرف چراغان خوب است اما آن فایدهای که برای اسلام باید داشته باشد [ندارد]. خصوصاً چراغان برای کسی که قیام میکند، چراغان برای قیام للَّه. یک پرتوی باشد این چراغان از قیام للَّه، از جلوگیری از مفاسد، از ریشه کندن این ریشههای فاسدی که الآن بین مردم منتشر هستند باز؛ این ریشههایی که میخواهند نگذارند این نهضت پیش برود با هر صورت. چراغان در کمال خوبی، در کمال عظمت - با محتوا. باید امسال فرق کند با همه سالها. شما امسال باید جبران کنید آن جهات سابق [را]. یکوقت به وقوف است، یکوقت به حمله. (2) آن جهاد بود که آن روز کردید، این هم جهاد است که امروز میکنید؛ اما متوجه باشید که أنْ تقُومُوا لِلّهِ، إنما أعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا لِلّهِ؛ اینکه نهضت، قیام، برای خدا باشد. هر کاری میکنید برای خدا باشد. نمایش نباشد، برای خدا باشد. پرنمایش اما نه برای نمایش، برای خدا. محتوایش را حفظ کنید. گویندگانی بیایند در مجالس شما که مسائل را درست بگویند برایتان.
بازار سرمایه داری و بازار اسلامی
ما الآن به آخر نرسیدیم. تا حالا [جمهوری اسلامی] جز یک الفاظی بیشتر نبوده. البته کارهایی کردهاند اما آنی که ما میخواهیم تا حالا نشده است. یک رأیی دادیم به - جمهوری اسلامی. آن رژیم رفت و یک رژیم دیگری است لکن باید همه چیز اسلامی بشود. آن روزی ما به آخر مقصد رسیدیم که همه چیزمان اسلامی باشد. بازار یک بازار اسلامی باشد. بازاری که یک متاعی را یک تومان میخرد و سی تومان به این فقرا و ضعفا میدهد این بازار اسلامی نیست. بازاری که قاچاق وارد میکند و به قیمتهای گزاف میدهد و اقتصاد اسلام را میخواهد به هم بزند این اسلامی نیست؛ این بازارْ اسلامی نیست. اینها باید اسلامی بشود؛ خودشان اسلامیاش کنند. بازاری که به فکر ضعفا و فقرا نباشد، بازاری که پهلویش ضعیف باشد و به فکر نباشد، این بازارْ اسلامی نیست. ملتی که اینجا قصرهای روی هم روی هم درست کنند، و آنجا زاغه نشینها باشند- شما همه زاغه نشین را دیدید چه طورند؛ لابد شماها دیدید، من هم صورتش را دیدم. یک مملکتی که زاغه نشینها آنطور باشند و مردم به فکر اینها نباشد، این مملکتْ مملکت اسلامی نیست. این صورت است، محتوا ندارد.
پیروی از امام علی (ع) در همه ابعاد
حضرت امیر میفرماید - به حَسَب نقل - که شاید در سرحدات یک کسی گرسنه باشد؛ به خودش رنج میدهد که مبادا یکی کسی از او گرسنه تر باشد. آن امیر ماست، او آقای ماست، امام ماست. ما هی بگوییم امام و اقتدا نکنیم به او؟ در کارها هیچ اقتدا نباشد؟ «امام» معنایش این است؟ «شیعه» معنایش این است که مشایعت کند؛ همان طوری که تابوت را که میبرند، اگر همه از این طرف دنبال تابوت رفتند، تشییع کردند او را، اگر تابوت را از این طرف میبرند یکی از این طرف برود، این را تشییع نکردند؛ شیعه باید اینطوری باشد؛ مشایعت کند علی را. البته قدرت نداریم ما مثل او. هیچ کس قدرت ندارد؛ اما به زهد، به تقوا، به رسیدگی به مظلومها، به رسیدگی به فقرا، مشایعت کنیم از او. نمیتوانیم مثل او زندگی بکنیم، نمیتوانیم که مشی او را داشته باشیم، قادر بر این نیستیم؛ او یک موجودی بوده معجزهای؛ جمع مابین تضاد، جمع بین همه ضدها را کرده بود. یک آدم در قدرت آنطور که - به حَسَب نقل - از این طرف میزد دو تا میکرد، از این طرف در جنگ میزد میکشت تمام کسانی که بر ضد اسلام بودند؛ از آن طرفْ یک - آدم زاهد، یک آدم عابد؛ تا صبح بنشیند نماز بخواند آدم زاهد و عابد اهل جنگ نیست. آدم جنگجو هم بیشترش اهل زهد و تقوا و امثال ذلک نیست. جمع میکرده او بین همه. ماها نمیتوانیم اما میتوانیم که اقتدا کنیم به او تا حدودی؛ میتوانیم رسیدگی کنیم به فقرای مملکتمان، به ضعفایمان.
یک تحولی در ایران پیدا شد - تحول روحی؛ که این تحول روحی از این غلبهای که کردید بر طاغوت و او را عقب زدید، و همه دنیا به قول شما متحیر بود، این تحول از آن بالاتر بود. تحول روحی که در ملت پیدا شد، ملتی که از یک پاسبان میترسید ریخت در خیابانها؛ بچه و بزرگش گفت: «ما شاه را نمیخواهیم». از یک پاسبان میترسید دیروز؛ امروز اینطور شد. این تحولْ تحول روحی بود که خداداد. یک ملتی که چِک و چِک میکرد در معاملاتش برای زیاد شدن و کم شدن - در یک برهه از زمان - همچو انسانی رفتار میکرد با اهل ملت خودش و همچو تحول برایش حاصل شده بود که یکی از آقایان میگفت که دیدم یک زنی ... در آن تظاهرات - آن وقت که تظاهر میکردند - یک زنی یک کاسهای دستش است، پول در آن است. گفتم لابد مثلاً فقیر است؛ تا رسیدم به او ... دیدم میگوید که امروز تعطیل است و اینهایی که دارند میروند ممکن است بعضیشان بخواهند تلفن کنند؛ پول هم که حالا نمیتوانند پیدا کنند، من اینها را گذاشتهام برای تلفن. این یک امر کوچکی است ولی خیلی بزرگ است این. یک تحولی است که عظمتش خیلی زیاد است. در یک برهه از زمان، آن وقتی که انقلاب بود و فشار بود، وقتی که- آنطور که من میشنیدم- وقتی که این آقایان که در خیابان میآمدند عبور میکردند، از اطراف، از خانهها چیز به آنها میدادند، آب میآوردند، گلاب میزدند، چه میدادند، ساندویچ میدادند. یک حس انسانی تعاون پیدا شده بود در آن حال انقلاب. این انقلاب روحی از آن انقلابی که در خارج واقع شد عظمتش زیادتراست. اگر این انقلاب را ما حفظ بکنیم وآقایان حفظ بکنند، بدانند که از همه پیروزیها بالاتر است.
مغایرت گرانفروشی و قاچاقگری با روحیه انقلابی
این انقلاب روحی را حفظش کنید. حالا که رسیدیم ما به - مثلاً - یک قسم از - پیروزی، و آن رفع موانع است، حالا مدتی اعتصاب شده است و مثلاً کم دخلی شده است، حالا اینطور نباشد که تلافی بخواهید درآورید. تلافی آن اعتصابهایی که کردید حالا بخواهید به جان مردم بیفتید و تلافی کنید. اگر اینطور باشد، آن روحیه اسلامی- الهی از دست رفته است؛ و اگر آن روحیه از دست رفت، پیروزی هم از دست ما میرود. این را باید حفظش کنید. این تحول روحی را باید حفظش کنید. نگویند که حالا گذشت و دیگر چطور؛ هر که برود سراغ کار خودش، و هر که سر کسب خودش! و آنطوری که هر روز تقریباً - حالا با کم و زیادتش - به ما هی میآیند شکایت میکنند که گرانفروشی چقدر شده، گرانفروشی چه شده، قاچاقگری چقدر شده، هروئین فروشی چقدر شده، تریاک فروشی چقدر شده. اگر برگردد آن تحول روحی، که یک برهه از زمان بود و شما را به پیش برد، اگر خدای نخواسته آن برگردد، خوف این است که جهات دیگر هم برگردد، عنایت خدا برگردد ....
عنایت خدا به این ملت، این پیروزی را به ما داد. هیچ کس نکرد، خدا کرد. هیچ کس، نیست؛ آنکه هست خداست؛ عنایت کرد به ما. این حس تعاون که در مردم پیدا شد، رحمت خدا به اینها توجه پیدا کرد. خدای تبارک و تعالی عنایت دارد به بندگان خودش؛ به ضعفا عنایت دارد. این حس تعاون که پیدا شد، رحمت خدا دنبالش بود. این رحمت خدا و عنایت خدا شما را به پیروزی رساند. کوشش کنید این را نگهش دارید. اگر نگه داشتید پیروزی شما تا آخر است - تا آخرِ آخر، و اگر خدای نخواسته از دست ما برود نمی دانم چه میشود. من امیدوارم که امسال با شکوه هرچه تمامتر و با محتوای هرچه تمامتر این جشن بزرگ ان شاء الله تعالی انجام بگیرد (1) و آقایان هم با سلامت و سعادت و آقا ان شاء الله به سلامت، و همهمان با هم این نهضت را به پیش ببریم که همه با هم یک جمهوری اسلامی، با محتوای اسلامی، در همه جهات [تشکیل بدهیم]. خداوند تأییدتان کند ان شاء الله.