- » امروز جمعه، 2 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
روحی پیدا شد. و مردمی که فکر در امور مملکتی نمیکردند، حالا جوانها، بچهها، زنها، مردها، مسائلی که در مجالسشان طرح میشود مسائل روز است. قبلاً ابداً این مطلب هیچ نبود.
روحانیّت و سیاست
ما آخوندها را که میگفتند، اگر یک کلمه میگفتند، میگفتند که این سیاسی است. یکی از فحشهایی که گاه [به] یک آخوندی، اگر میخواست یک حرفی بزند که به درد مملکتش بخورد، میگفتند «سیاسی» است. اوایل که ما آمده بودیم به قم، یکی از علمای محترم - که محترم و رئیس بود در قم - این را بعض مقدس مآبها اشکال به او داشتند میگفتند منزلش روزنامه پیدا میشود! این طور، مغزها را تهی کرده بودند که اگر یک ملّایی منزلش روزنامه بود، این اسباب طَعْنَش (1) میشد. چه کار دارد ملا به روزنامه؛ ملا چه کار دارد به سیاست. ما را وقتی که از حبس میخواستند بیرون بیاورند، آمدند گفتند که بیایید توی آن اتاق، از حبس درآمدیم رفتیم توی اتاق مجلَّلی هم بود نشستیم. پاکروان (2) آمد پیش ما و آن مولوی (3) - هر دو آنها هم رفتند - آمدند آنها و پاکروان در ضمن صحبتهایش گفت که سیاست عبارت از دروغ گفتن است، عبارت از تقلّب است، عبارت از خُدْعَه است، عبارت از فریب است، عبارت از پدرسوختگی است! - این تعبیر آخرش بود - این را بگذارید برای ما. میخواست ما را وادار کند به اینکه ما دخالت در سیاست نکنیم. من به آن گفتم خوب، اگر این سیاست عبارت از اینهاست، اینکه مال شما هست! بله، بعد هم برداشتند در آنجا نوشتند که تفاهم شد بین ما و فلان. من هم که آمدم سر منبر حسابش را رسیدم. اینها تبلیغات همچو کرده بودند که به خورد ما معمِّمین هم داده بودند که شماها بروید کنار، سراغ مدرسهتان، و این منافع مملکت را بدهید دست ما! مطلب این بود. مقدَّرات مملکت را بدهید دست ما؛ شما بروید آن گوشه
روحانیّت و سیاست
ما آخوندها را که میگفتند، اگر یک کلمه میگفتند، میگفتند که این سیاسی است. یکی از فحشهایی که گاه [به] یک آخوندی، اگر میخواست یک حرفی بزند که به درد مملکتش بخورد، میگفتند «سیاسی» است. اوایل که ما آمده بودیم به قم، یکی از علمای محترم - که محترم و رئیس بود در قم - این را بعض مقدس مآبها اشکال به او داشتند میگفتند منزلش روزنامه پیدا میشود! این طور، مغزها را تهی کرده بودند که اگر یک ملّایی منزلش روزنامه بود، این اسباب طَعْنَش (1) میشد. چه کار دارد ملا به روزنامه؛ ملا چه کار دارد به سیاست. ما را وقتی که از حبس میخواستند بیرون بیاورند، آمدند گفتند که بیایید توی آن اتاق، از حبس درآمدیم رفتیم توی اتاق مجلَّلی هم بود نشستیم. پاکروان (2) آمد پیش ما و آن مولوی (3) - هر دو آنها هم رفتند - آمدند آنها و پاکروان در ضمن صحبتهایش گفت که سیاست عبارت از دروغ گفتن است، عبارت از تقلّب است، عبارت از خُدْعَه است، عبارت از فریب است، عبارت از پدرسوختگی است! - این تعبیر آخرش بود - این را بگذارید برای ما. میخواست ما را وادار کند به اینکه ما دخالت در سیاست نکنیم. من به آن گفتم خوب، اگر این سیاست عبارت از اینهاست، اینکه مال شما هست! بله، بعد هم برداشتند در آنجا نوشتند که تفاهم شد بین ما و فلان. من هم که آمدم سر منبر حسابش را رسیدم. اینها تبلیغات همچو کرده بودند که به خورد ما معمِّمین هم داده بودند که شماها بروید کنار، سراغ مدرسهتان، و این منافع مملکت را بدهید دست ما! مطلب این بود. مقدَّرات مملکت را بدهید دست ما؛ شما بروید آن گوشه