- » امروز جمعه، 2 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
مدرسه بنشینید و آن طور زندگی کنید و مسئله بگویید برای مردم. آن هم نه هر مسئلهای را. اگر ما درست مسئله میگفتیم که وضع این طور نبود. مسائل اسلام را کنار گذاشته بودند؛ و یک دستهای از مسائل شخصی را پیش کشیدند. مسائل اجتماعی اسلام، مسائل سیاسی اسلام، مسائل جنگ اسلام. آن قرآن را شما ملاحظه میکنید، قرآن مسائل سیاسیش و جنگیش و مقاتلهاش و اینهایش زیاد در آن طرح شده، اهلاً و سَهْلاً! اما دیگر کار نداشته باشید به اینکه تکلیف ملت با دولت چیست و تکلیف دولت با ملت چی هست؟ چه جور باید دولت باشد، شرایط حاکم چیست، شرایط شُرْطه چیست؛ شرایط قاضی چیست؟ اینها را دیگر شما کار نداشته باشید. شما هم بروید این مسائل [را کنار بگذارید] و ما هم باورمان آمده بود. همچو باورمان آمده بود که روزنامه خواندن را [عیب میدانستیم]. اوّلی که ما آمدیم قم، سنه چهل، روزنامه خواندن را عیب میدانستند! ما هم اصلاً جرئت نمیکردیم؛ یعنی ما هم خودمان جزء آنها بودیم.
تحوّل ملت، معجزه آسابود
الآن یک تحولی پیدا شده است که شاید در دو سال پیش از این نبود این طور. تحول سه سال است، دو سال است، که تحول زیاد پیدا شد. البته نهضت عمرش پانزده، شانزده سال است؛ لکن این تحول در این آخر پیدا شد. یک تحول پیدا شد که تحولهای مختلف، شماها همه و ما همه، یک پاسبان اگر پیدا میشد و یک امری میکرد، در همین بازار تهران تو ذهن کسبه و تجّار نمیآمد که میشود مخالفت با پاسبان کرد! پاسبان آمده گفته است «4 آبان» (1) است باید همه بیرق بزنید. همه گوش و سمع بودند که هر چه این گفته عمل بکنیم. چندی نگذشت که همینهایی که از یک پاسبان میترسیدند و برای خودشان هم حقی قائل نبودند ریختند در خیابان و گفتند «ما شاه نمیخواهیم»! این یک تحول معجزه آسا بود که آدمی که از یک پاسبان میترسید حالا از تانک نمی ترسد، حالا از سربازها هم نمیترسد، سرنیزهها هم که میآورند؛ این هم معارضه با
تحوّل ملت، معجزه آسابود
الآن یک تحولی پیدا شده است که شاید در دو سال پیش از این نبود این طور. تحول سه سال است، دو سال است، که تحول زیاد پیدا شد. البته نهضت عمرش پانزده، شانزده سال است؛ لکن این تحول در این آخر پیدا شد. یک تحول پیدا شد که تحولهای مختلف، شماها همه و ما همه، یک پاسبان اگر پیدا میشد و یک امری میکرد، در همین بازار تهران تو ذهن کسبه و تجّار نمیآمد که میشود مخالفت با پاسبان کرد! پاسبان آمده گفته است «4 آبان» (1) است باید همه بیرق بزنید. همه گوش و سمع بودند که هر چه این گفته عمل بکنیم. چندی نگذشت که همینهایی که از یک پاسبان میترسیدند و برای خودشان هم حقی قائل نبودند ریختند در خیابان و گفتند «ما شاه نمیخواهیم»! این یک تحول معجزه آسا بود که آدمی که از یک پاسبان میترسید حالا از تانک نمی ترسد، حالا از سربازها هم نمیترسد، سرنیزهها هم که میآورند؛ این هم معارضه با