- » امروز شنبه، 3 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
که به مواد مخدره عادت میکنند، دیگر نمیتوانند یک انسان جدّی باشند که بتوانند در مسائل سیاسی فکر بکنند. فکر انسان را موسیقی جوری میکند که دیگر نتواند در غیر همان محیط موسیقی و مربوط به شهوات و مربوط به موسیقی نتواند اصلاً فکر بکند. از این جهت اینکه پافشاری داشتند به اینکه رادیو آن طور باشد و تلویزیون آن طور باشد و مجلات آن طور باشند و روزنامهها آن طور باشند و سینماها آن طور باشند؛ و همه روی هم رفته دست به دست هم بدهند و این ملت را سرگرم کنند به این امور، و همه مخازن ما را ببرند؛ که الآن که رفتند و گم شدند برای مملکت ما یک چیزِ سالم نمانده؛ هر جایش دست بگذارند ناسالم است.
وابسته نمودن کشور با ادّعای «تمدن بزرگ»
هیاهو کردند، فریاد کردند که ما میخواهیم شما را به دروازه «تمدن بزرگ» برسانیم و واقع مطلب دور کردن ملت بود از اصل تمدن، تا چه رسد به «تمدن بزرگ»! همه را دور کردند از تمدن؛ از آنی که استقلال انسان را درست میکند؛ استقلال فکری انسان. تا انسان استقلال فکری نداشته باشد، نمیتواند یک فرد مفیدی باشد، و اینها میخواستند فرد مفید پیدا نشود، اصلاً از انسان میترسیدند. اینها دیدند که یک مُدرّس، (1) در زمان رضا خان یک مُدرّس بود که در مجلس بود - نگذاشت رضا خان آن وقت که جمهوری را میخواست درست بکند، مُدرّس نگذاشت درست بکنند. ولو برخلاف مصالح شد، و اگر شده بود بهتر بود، لکن آن وقت اینها نظر سوء داشتند. یعنی او به سلطنت که نرسیده بود، او میخواست رئیس جمهور بشود؛ و بعدش حالا کارهای دیگر بکند و کسی که جلوی او را گرفت مُدرّس بود که نگذاشت این کار عملی بشود. کسی که تا آخر ایستاد در مقابلش و بالاخره هم جانش را از دست داد، مُدرّس بود که نگذاشت او کارهایی را بکند، لکن آخرش هم در یک جایی (2) شهیدش کردند.
وابسته نمودن کشور با ادّعای «تمدن بزرگ»
هیاهو کردند، فریاد کردند که ما میخواهیم شما را به دروازه «تمدن بزرگ» برسانیم و واقع مطلب دور کردن ملت بود از اصل تمدن، تا چه رسد به «تمدن بزرگ»! همه را دور کردند از تمدن؛ از آنی که استقلال انسان را درست میکند؛ استقلال فکری انسان. تا انسان استقلال فکری نداشته باشد، نمیتواند یک فرد مفیدی باشد، و اینها میخواستند فرد مفید پیدا نشود، اصلاً از انسان میترسیدند. اینها دیدند که یک مُدرّس، (1) در زمان رضا خان یک مُدرّس بود که در مجلس بود - نگذاشت رضا خان آن وقت که جمهوری را میخواست درست بکند، مُدرّس نگذاشت درست بکنند. ولو برخلاف مصالح شد، و اگر شده بود بهتر بود، لکن آن وقت اینها نظر سوء داشتند. یعنی او به سلطنت که نرسیده بود، او میخواست رئیس جمهور بشود؛ و بعدش حالا کارهای دیگر بکند و کسی که جلوی او را گرفت مُدرّس بود که نگذاشت این کار عملی بشود. کسی که تا آخر ایستاد در مقابلش و بالاخره هم جانش را از دست داد، مُدرّس بود که نگذاشت او کارهایی را بکند، لکن آخرش هم در یک جایی (2) شهیدش کردند.