- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
سخنرانی در جمع هیأت فاطمیون تهران (فلسفه عاشورا - حفظ جمهری اسلامی)
- سخنرانیزمان: 4 مهر 1358 / 4 ذی القعده 1399
مکان: قم
موضوع: مقایسه رژیم پهلوی با دولتهای امَوی و عباسی - فلسفه عزاداری امام حسین (ع) - ضرورت حفظ جمهوری اسلامی با محتوای اسلامی
حضار: هیأت فاطمیون تهرانبسم الله الرحمن الرحیممقایسه رژیم پهلوی با دولتهای اموی و عباسی
تفاوت بین رژیم پهلوی با رژیمهای سابق و دولت اموی و عباسی این بود که [در عین حال که] همه اینها در یک معنا مشترک بودند، و آن اینکه نمیخواستند اسلام آنطوری که هست تحقق پیدا بکند. هم بنی امیه این مطلب را میخواستند اسلام را به حسب ظاهر قبول داشتند و در راه او هم کارهایی میکردند، و جماعت جمعه را همان سلاطینشان به جا میآوردند، هم بنی امیه، هم بنی عباس. لکن نمیخواستند آن اسلامی که پیغمبر اکرم فرموده است و اهل بیت آن را میشناختند نمیخواستند آن تحقق پیدا بکند؛ برای اینکه آن اسلام آن بود که خود پیغمبر و امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - رأس آن بودند و زندگیشان آن بود، اینها میدیدند که اگر اسلام را به آن نحو بخواهند ارائه بدهند، به آنطوری که اهل بیت میخواهند ارائه بدهند، اینها ارائه بدهند، خوب، نمیتوانند دیگر کاخ داشته باشند و آن مسائل. مردم در آن کوخها باشند؛ و آنها در آن کاخهای با عظمت باشند، که بعد از اینکه بعضیشان مردند، طلاهایشان را با کلنگ میشکستند و تقسیم میکردند! اسلام یک همچون عنوان سرمایه داری به آن معنایی که هست نمیپذیرد، اسلام قواعد دارد. آنها هم نمیخواستند آنطور باشد. لکن غیر از این رژیم اخیر هم، سلاطین - که همهشان، سر تا تَهِشان، فاسد بودند، و گمان ندارم در تمامشان بتوانید پیدا بکنید به اندازه دو نفر، سه نفر پیدا بکنید که اینها یک اشخاص - صحیحی بودند. آنهایی هم که بین شما معروف به «جنت مکان» هستند، آنها هم دوزخ مکان بودند! همانها بودند که پسر خودشان را کور کردند برای اینکه مبادا چه بشود (1)، و همان که معروف به «انوشیروان عادل» (2) است وقتی ظلمهایش را تاریخ میگوید روی تاریخ را سیاه کرده، لکن تا قبل از این رژیم اخیر، آن رژیمهای بنی امیه و بنی عباس و رژیمهای سلطنتی غالباً اسلام را به حسب ظاهر پذیرفته، و به حسب واقع نمیخواستند آنطور باشد، لکن برای خودشان همه را میخواستند. هر چیزی را میخواستند برای خودشان. میخواستند که مملکت اسلامی را گسترش بدهند، برای اینکه نفوذ خودشان زیاد بشود. کشورگشایی کنند که نفوذ خودشان را زیاد کنند. هرچه را میخواستند، میخواستند برای خودشان و دارودسته خودشان باشد. لکن این رژیم فاسد ما برای دیگران میخواست! از اول که رضاخان آمد - ایشان گفتند من یادم نیست، (3) ولیکن من یادم هست، و از اولش در مسائل بودم تا حالا - از اوّلی که آمد و ابتدا با سالوسی (4) شروع کرد و رفتار کرد. وقتی که مستقر شد، اول هدف او اسلام بود، لکن نمیگفت هدف را، آن بود که او نباشد، البته به تعلیم دیگران، به تعلیم خارج. لکن از روحانیین شروع کرد. از مجالس وعظ و خطابه و روضه جلوگیری کرد. از اینجا شروع کردند، که بلکه موفق بشوند اساس را یعنی اساسی که خارجیها از آن میترسیدند، از بین ببرند.
مطالعات وسیع خارجیها برای استثمار شرق
آنها مطالعات دامنه دار دارند نسبت به شرق و نسبت به ایران ما مطالعات دامنه دار دارند و هم نسبت به ذخایری که ایران دارد نقشه برداری کردهاند و مطلعند، بهتر از خود ایرانیها میدانند کجا چه هست، و هم مطالعات دامنه داری، شاید بیشتر از آن مطالعات، - نسبت به گروههای مردم کردند. عشایر را مطالعات کردند که ببینند اینها چه جور مقاصد دارند؛ چه جور میشود اینها را به دام انداخت. طوایفی که در شهرستانها بودند و جزء عشایر نبودند اینها را با چه جور میشود همراه کرد که [برای] همان مقصد مشترک - که اسلام نباشد - اینها را با هم همصدا کرد، و بدون اینکه اسمش را بیاورند، واقعیتش باشد.
دشمنیهای رضاخان با روحانیت
در زمان رضاخان - که من شاهد مسائل بودم - طوری کرده بودند که شاعرش، نویسندهاش، گویندهاش، همه بر ضد روحانیت بودند. این شاعرهایی که شاعرهای خودشان بود، گویندههایی که گویندگان خودشان بود، نه گویندگان ما، شاعرش میگوید شعرش را حالا نمیخواهم بخوانم - که تا آخوند و قَجَر در این مملکت هست، این ننگ را کشور دارا به کجا خواهد برد! آخوند را ننگ میدانستند؛ قَجَر هم که با او دشمن بودند. یک جلسهای درست کردند اینها - من شنیدم آن وقتها - یک مجلسی نمایش دادند فتح اعراب را که از ایران فتح کرده بود. در آن مجلس نمایش دادند عربهایی که مثلاً پابرهنه بودند و با آن وضعی که بوده نمایش دادند، و اینکه کاخهای آنها را گرفتهاند از آنها. در آنجا، دستمالها بیرون آمد به گریه که اسلام غلبه کرد بر ایران!
الآن هم که من و شما اینجا نشسته ایم همچو فکرهایی هست که متأسفند از اینکه اسلام بر ملیت غلبه کرده میگویند: ملیت ما، ملیت ما. اسلام را کاری با او ندارند؛ یعنی مخالف با او هستند. الآن هم در نویسندههای ما، در گویندههای ما، در روشنفکرهای ما، در غربزدههای ما، این معنا هست که اسلام را نمیخواهند. و آنهایی که راست میگویند ملیت را میخواهند، وقتی هم از ملیتشان میخواهند اسم ببرند از همین شاهها اسم میبرند! از همین شاههایی که همهشان در تاریخ معلوم است چکاره بودند.
از اولی که آمد رضاخان، بعد از اینکه مستقر شد، البته اولش خیلی هم روضه میگرفت؛ هم روضه میرفت و هم تکیهها؛ همه را. یک دفعه در یک محرّمی گفتند همه تکیهها را رفته است! بعد که بازی داد ملت را، و ملت ما هم صفای نفس دارند زود بازی - میخورند، بعد که بازی داد ملت را، آن وقت آن چهرهاش را نشان داد؛ تمام روضهها را در سرتاسر مملکت قدغن کرد؛ و بر معممین آن کرد که نمیتوانست یک نفر معمم ظاهر بشود توی خیابان. بعضی از محترمین معممین، که نمیخواهم اسمش را ببرم، بردند در کلانتری، و همانجا با چاقو عبا و قبایش را بریدند به شکل اینکه کت و شلوار باید باشد، و رهایش کردند. و معمّمین را قدغن کرده بودند که شوفرها هم سوار نکنند. بعضی از شوفرها هم خوش رقصی میکردند برای آنها. مقصدْ آخوند نبود؛ مقصد اسلام بود. میدیدند که تا اینها هستند اسلام را نمیشود از بین برد؛ باید اینها را از بین برد، بعدش اسلام را از بین برد. «اسلام منهای روحانیت» همین تِزْ است. حالا یا گویندهاش ملتفت نیست، و یا ملتفت است.
فلسفه مجالس روضه سیدالشهداء
این مطلبی که الآن القا کردهاند به جوانهای ما که تا کیْ گریه و تا کیْ روضه و اینها!؟ بیایید تظاهر کنیم. اینها نمیفهمند روضه چیست؛ و این اساس [را] کی تا حالا نگه داشته است، این را نمیفهمند، و نمیشود هم بهشان بفهمانیم. اینها نمیفهمند که این روضه و این گریه آدم ساز است؛ انسان درست میکند. این مجالس روضه، این مجالس عزای سیدالشهداء این آن تبلیغات بر ضد ظلم، این تبلیغ بر ضد طاغوت است. بیان ظلمی که به مظلوم شده تا آخر باید باشد. همینها در عین حالی که جوانهای خودشان که کشته شدند برایشان فریاد میزنند و چه میکنند، لکن بازی خوردند میگویند آن جوانها را از یاد ببرید! برای اینکه آنهایی که به اینها تلقین میکنند اساس را سیدالشهداء میدانند. اساسی که همه چیز را تا حالا نگه داشته، اوست. پیغمبر هم فرمود که أنَا مْن حُسَینٍ (1) یعنی دیانت را او نگه میدارد، و این فداکاری دیانت اسلام را نگه داشته است، و ما باید نگهش داریم. این جوانها توجه ندارند، البته یک دستهاند [که] تزریق به اینها شده از [طرف] اشخاصی - که میخواهند نباشد، این اساس [نباشد] میخواهند روضه را از بین ببرند: روضه نخوانید دیگر! روضه خوانی نکنید دیگر؛ صحبت کنید. اینها نمیدانند که روضه خوانی است که عواطف مردم را همچو تهییج میکند که برای همه چیز حاضرند. وقتی مردم دیدند که سیدالشهداء جوانهایش را آنطور قطعه قطعه کردند و آنطور جوانهای خودش را داد، برای مردم آسان میشود که جوان بدهند. و با این حس شهادت دوستی این معنی را ملت ما پیش برد. و رمز همین معنایی بود که از کربلا منعکس شد به همه جهاتی که ما داشتیم، به همه ملت ما؛ و همه آرزوی شهادت میکردند؛ همان شهادتی که سیدش سیدالشهداء بود. اینها نمیفهمند که اینهاست که نگه داشته است. آنهایی که میفهمند تزریق میکنند و دیگران را گول میزنند.
مستکبرین، دشمنان روحانیت
آنهایی که بر ضد روحانیت حرف میزنند، قلمفرسایی میکنند، و حالا بیشتر، برای اینکه میبینند این روحانیت است که اسلام را نگه داشته؛ و این اسلام است که با منافع آنها مخالف است. این اسلامی است که طرفدار «مستضعفین» است: و نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اْستُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الوارِثِینَ (1) وعده فرموده، و عمل خواهد شد. این طبقهای که آن بالانشینها اینها را پست میشمردند میگفتند طبقه پایین. منطق مستکبرین همین بود که استکبار [میکردند] تکبر میفروختند بر جامعه؛ ملت ما را طبقه پایین حساب میکردند. بالا کی بود؟ آقای «آریامهر» و آن دستجات خودش! آنها بالاها بودند؛ و همه شما را و همه ما را و همه ملت را حساب نمیآوردند. چیزی نیستند اینها!
معنای مستضعف در قرآن کریم
قضیه استضعاف همین است؛ نه اینکه خدا میفرماید ضعفا. ضعفا نه، مستضعفها. یعنی آنهایی که قدرت دارند، قدرت ایمان دارند، و آنها نمیفهمند و اینها را مستضعف - حساب میکنند میگویند اینها ضعیفند. آنهایی که اینها را جزء ضعفا میشمارند نه اینکه ضعفا. بعضیها این کلمه را چون نفهمیدهاند، کلمه «مستضعف» را نفهمیدهاند، میگویند که خوب، چرا مستضعف؟ چرا ما باید مستضعف [باشیم] آنها ما را ضعیف، حساب میکنند؛ نه اینکه شما ضعیفید. شما ایمان دارید، شما آن بودید که یک همچو قدرتی را با مشت عقب زدید و به جهنم فرستادید. قوّت ایمان در شماست و حس شهادت خواهی که جوانها مکرر این معنا را میخواهند؛ زنها مکرر میگویند به اینکه فلان جوان، فلان جوان، از من رفته، دو تا دیگر هم هست، این هم میدهم. این حس بود، این حس شهادت خواهی و فداکاری بود که یک ملتی که هیچ نداشت بر طاغوت غلبه داد.
اساس را باید حفظ بکنیم. اساس اسلام است، و جمهوری اسلامی با محتوای اسلامی. باید کوشش کنید تا حفظ بشود این مجالس و مجامع اسلامی را باید حفظ بکنید. هر دو جهت باید باشد. نه آنطوری که سابق بود و اصلش کاری به دستگاه ظلم نداشتند. آن هم با یک تبلیغاتی که شده بود. نه آنکه ما بیاییم نمازمان را بخوانیم، و برویم سراغ کارمان توی خانهمان بنشینیم؛ اهل منبر هم بروند و چهار تا کلمه روضه بخوانند، و فوقش هم چهار تا کلمه اخلاق بگویند و بروند تو خانههاشان بنشینند. باید در مقابل ظلم، در مقابل ستم، بایستند.
معنای جمله: کلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ ارضٍ کربلاء
این کلمه «کُلُّ یَوْمٍ عَاشُورَا و کُلُّ أَرْضٍ کَرْبَلاء» یک کلمه بزرگی است که اشتباهی میفهمند. آنها خیال میکنند که یعنی هر روز باید گریه کرد! لکن این محتوایش غیر از این است. کربلا چه کرد، ارض کربلا در روز عاشورا چه نقشی را بازی کرد، همه زمینها باید آنطور باشند. نقش کربلا این بود که سیدالشهداء - سلام الله علیه - با چند نفر جمعیت و عدد معدود، آمدند کربلا و ایستادند در مقابل ظلم یزید و در مقابل دولت جبار. در مقابل امپراتور زمان ایستادند و فداکاری کردند و کشته شدند، لکن ظلم را قبول نکردند، و شکست دادند یزید را. همه جا باید اینطور باشد. همه روز هم باید اینطور باشد. همه - روز باید ملت ما این معنا را داشته باشد که امروز روز عاشوراست و ما باید مقابل ظلم بایستیم؛ و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را ما پیاده کنیم، انحصار به یک زمین نداشته؛ انحصار به یک افراد نداشته. قضیه کربلا منحصر به یک جمعیت هفتاد و چند نفری و یک زمین کربلا نبوده. همه زمینها باید این نقشه را اجرا کنند، و همه روزها غفلت نکنند.
تکلیف همگانی، مقابله با ستم
ملتها باید غفلت نکنند از اینکه همیشه باید مقابل ظلم باشند. در بعض روایات، که من حالا نمیدانم صحت و سُقْمَش (1) را، هست که یکی از چیزهای مستحب این است که مؤمنین در حال انتظار، اسلحه هم داشته باشند؛ اسلحه مهیا (2). نه اینکه اسلحه را بگذارند کنار، و بنشینند منتظر. اسلحه داشته باشند برای اینکه با ظلم مقابله کنند، با جور مقابله کنند. تکلیف است، از شُعَب نهی از منکر است، به همه ما تکلیف است، که باید مقابله کنیم با این دستگاههای ظالم، خصوصاً دستگاههایی که با اساس مخالفند. آن وقت دستگاهی بود مثل سلاطین سابق که میخواستند برای خودشان یک چیز درست کنند؛ با اساسش معلوم نبود مخالف باشند. اما یک دستگاهی که با اساس مخالف است، نمیخواهد اسلام باشد؛ نمیخواهد مجالس اسلامی باشد، میخواهد همیشه چیزهایی باشد که مربوط به غیر اسلام باشد، ولو ملت باشد، ملیت باشد.
ملیت در سایه اسلام
ما «ملیت» را در سایه تعالیم اسلام قبول داریم ... ملت، ملت ایران است، برای ملت ایران هم، همه جور فداکاری میکنیم، اما در سایه اسلام است؛ نه اینکه همهاش ملیت و همهاش گَبْریَّت (3)! ملیت، حدودش حدود اسلام است، و اسلام هم تأیید میکند او را، - ممالک اسلامی را باید حفظ کرد، دفاع از ممالک اسلامی جزء واجبات است؛ لکن نه اینکه ما اسلامش را کنار بگذاریم، و بنشینیم فریاد ملیت بزنیم و «پان ایرانیسم»!
هدف اساسی استثمارگران، نابودی اسلام
در هر صورت، نقشه مطالعاتی که اینها کردهاند طولانی و مخازن ما را به دست آوردند که ما چقدر داریم و تا چه وقت میتوانیم به آنها پس بدهیم و از ما بگیرند، و همه ملتها و عشایری که ما داریم و همه قطبها را مطالعه کردهاند در این معنا که دیدهاند ما اگر بخواهیم این مخازن را از اینها بگیریم و این مملکت و این کشور را پایگاه خودمان کنیم برای پایگاههای نظامی، تا اسلام زنده است نمیشود. باید اسلام را سربُرید، حالا اگر میشود توی دامن خود مردم! و این را کردند، و خیلی هم توفیق بردند. یک روزی بود که اگر یک ملّایی راجع به مطلب سیاسی یک کلمهای میگفت، میگفتند آخوند «سیاسی» است، بیندازش دور! شاید نمیرفتند با او نماز بخوانند. این چه بود؟ این یک نقشهای بود که آخوند را از سیاست کنار بگذارند. اسلام را کنار بگذارند؛ و سیاست هم کنار و علی حده. آنها کارهای خودشان را بکنند و مخازن ما را ببرند و مملکت ما را تحت سلطه قرار بدهند؛ آخوند هم برود توی خانهاش بنشیند و حمد و سوره بخواند! خیلی هم کار بکند، چند تا کلمه اخلاقی برای مردم بگوید. این نقشهای بود که میخواستند که اسلام را کنار بگذارند از سیاست، سیاستْ دست آنها، و اسلام هم برکنار.
اسلام و سیاست
پاکروان (1) به من گفت، در همان روز آخری که دیگر از حبس بنا بود بیرون بیاییم و به آن حصر وارد بشویم - حبس دوم - گفت که سیاست دروغ گفتن است، خدعه است، فریب است. و کلمهاش هم این بود که «پدرسوختگی» است! این را بگذارید برای ما همین جا میخواست پدرسوختگی کند، یعنی میخواست کلاه سر من بگذارد! من گفتم - به این معنا که شما میگویید ما هیچ وقت همچو سیاستی را نداشتیم؛ خدعه و فریب و این چیزها. بعد آمد بیرون و منتشر کرد در روزنامه که ما تفاهم کردیم با فلانی، و اینکه دخالت در سیاست نکند. من هم سر منبر گفتم که ایشان این را گفت؛ من هم این را گفتم. بیخود گفته! اینها میخواهند که ماها را با همین خدعه و فریب که سیاست خدعه است، شما از سیاست کنار بروید. سیاست خدعه نیست، سیاست یک حقیقتی است، سیاست یک چیزی است که مملکت را اداره میکند؛ خدعه و فریب نیست؛ اینها همهاش خطاست. اسلام، اسلام سیاست است، حقیقتِ سیاست است، خدعه و فریب نیست. این نماز جمعه یک نماز جمعه سیاسی است؛ یک اجتماع سیاسی است که مع الأسف در سالهای طولانی از دست ما رفته بود، و مورد طَعْن دیگران هم شده بود.
اجتماع حج، اجتماعی سیاسی
این اجتماعِ حج از امور بسیار سیاسی اسلام است، که تمام طبقات مستطیع - که هر جای ایران اسلامی هستند، هر جای ممالک اسلامی هستند - جمع بشوند در هر سال در یک محلی؛ چند تا مجتمع بکنند؛ بنشینند مطالبشان را بگویند؛ بنشینند رفع اشکالاتشان را بکنند. یک همچو مجلسهایی که اسلام درست کرده، مثل حج، هیچ قدرتی نمیتواند درست بکند، هیچ قدرتی. همه ممالک اسلامی و سران ممالک اسلامی جمع بشوند که نیم میلیون جمعیت را یک جایی ببرند، نخواهند موفق شد، با خرجهای فلان، با تبلیغات فلان. خدای تبارک و تعالی با کلمه وَلِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حجُ الْبَیْتِ، (1) با یک کلمه، مردم را فرستاده به آنجا، اجتماعات را فراهم کرده است، مع الأسف استفاده کم، اجتماعات هست ولی استفاده کم. وقتی هم که کاروانهای ما در آنجا میرفت. همه استفادههایش را آریامهر میکرد و شأن و شئون او را در آنجا میگفتند! در صورتی که این اجتماعات، اجتماعات سیاسی است، اجتماعی است. باید در این اجتماعات، گویندگان، نویسندگان همه بلاد مسلمین در آنجا مسائل اسلام را، مسائل مسلمین جهان را [بگویند، بنویسند.] - گرفتاریهایی که دارند مسلمین؛ از دست کی گرفتاری دارند؛ با آن باید چه بکنند؛ دولتهایی که با مسلمین چه میکنند باید با او چه بکنند. کوشش کنند در وحدت کلمه؛ کوشش کنند در اینکه مطلب را همه یکی قرار بدهند. اعتصام بحبل الله سرمشق است دیگر. خدای تبارک و تعالی فراهم کرده اسبابش را، و ما مسلمین نمیتوانیم از آن استفاده کنیم. بی عُرضه هستیم! او فراهم کرده همه را، سالی یک دفعه حج، آن کنگره عظیمی که در دنیا سابقه ندارد، لکن میروند آنجا و کار مثبتی انجام نمیدهند. از اول [که] میروند، فکر اینند که مثلاً سوغاتی چقدر ببرند! فکر آنی که باید باشند نیستند. اعمالشان را به جا میآورند؛ بعد هم هیچ کلمهای راجع به گرفتاریهای مسلمین، گرفتاریهای اسلام این گرفتاریهایی که همه دول اسلامی الآن مبتلا به آن هستند، فکر این نیستند. و ان شاء الله اگر اسلام یک ظهوری پیدا کرد، واقعیتش یک نمایشی داد، امیدوارم که حج هم درست بشود.
ضرورت حفظ نهضت
باید این نهضت را حفظش کنید. شما با دست خالی یک امپراتوری بزرگ را نه، دنیا را، شکست دادید. الآن به ما میگویند که ایرانیها ملتفت نیستند چه کردند. خارج میفهمند، خارج که میرویم، عظمت این نهضت و عظمت این فداکاری ایران در خارج منعکس است. هر که از خارج میآید و از هر جا میآید - همین چند روز هم، دیروز هم، یک نفری از بیرون آمد، و از بنگلادش هم یک دستهای آمده بودند - اینها میگویند که همه توجهات الآن به ایران است، همه دستجات متوجهند به ایران. ایران سرمشق همه مسلمین شده است، و باید بشود ان شاء الله. این را حفظش کنید. بدانید که ماها هیچ نیستیم، هیچ! برای خودتان یک چیزی خیال نکنید. نه من و نه تو، نه هیچ کس هیچ نیستیم. هرچه هست خدای تبارک و تعالی است، اوست که شما را غلبه داد. «الله اکبر» شما را غلبه داد و با مشت خالی همه چیز را در هم شکستید. این ایمان اسباب این معنا شد. این توجه به خدا اسباب این شد که بچه اینقدری و پیرمرد هشتاد ساله و زنهای محترمه و مردهای عزیز، - همه را به بیرون ریخت مقابل یک دستگاه ظلمی قرار داد. این اسلام بود، اسلام. اسلام همه چیز دست اوست؛ و ما هیچ هستیم، این را حفظش بکنید، این اسلام و این نهضت را با اسلامیتش حفظ کنید. و خداوند ان شاء الله شماها را حفظ کند برای نگهداری این نهضت.
و تا این نهضت هست، از هیچ چیز نترسید، ترس به دلتان راه ندهید. این حرفهایی که کردستان چه شده و بلوچستان چه، اینها حرف است. آنها هم برادر ما هستند، و آنها هم مفسدین را بیرون میکنند. و هیچ وقت به دلتان راه ندهید که مایی که آن قدرت عظیم را در هم شکستیم حالا از یک حزب مثلاً دمکرات و از چهار تا جوان مثلاً ترسیدیم! هیچ این حرفها نیست در کار. مملکت شما بحمدالله بیمه شد و خداوند با شماست، به شرط اینکه شما هم به وظیفهتان عمل بکنید. شما وفای به عهدتان بکنید، خدا هم وفا میکند. شما توجه به اسلام داشته باشید و آنطوری که اسلام فرموده است عمل بکنید، خداوند هم پشتیبان شماست.
خداوند ان شاء الله به شما صحت و سلامت و عظمت و قدرت عنایت کند. و من هم دعاگوی همهتان هستم و علاوه خدمتگزار همه هستم.