- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
دست اشخاصی باشد که از اسلام هیچ اطلاعی ندارند. یک آیه از قرآن را میگیرند، یک جمله از نهج البلاغه را میگیرندو به دیگرهایش هیچ کاری ندارند. و باآن یک جمله میخواهند نهج البلاغه و قرآن کریم و اسلام را از بین ببرند. این جملاتی که از دهان بعضی از این منحرفین در میآید، در دیوارهای عراق این جملات هست. - همین حزب بعث کافر - این جملاتی که این اشخاص منحرف در اینجا ذکر میکنند، در دیوارهای نجف هم، در دیوارهای سایر بلاد هم، در کربلا هم بعضیهایشان را من خودم دیدم. این جملات نه این است که اینها به اسلام عقیده دارند. حزب بعث، اسلام را مخالف خودش میداند. نه اینکه اینها با اسلام آشنا هستند. اینها میخواهند با شمشیر اسلام، اسلام را از بین ببرند. همینها هم که در اینجا هستند و سینه میزنند برای اسلام، بعضیشان با شمشیر اسلام میخواهند اسلام را از بین ببرند. و الّا مسئله اگر یک مسئلهای بود، و مثلاً فرض کنید که با روحانیها مخالف بودند، روحانیها هم فرض کنید بد بودند.
کی حرف میزد؟ اگر مسئله این بود. اما مسئله این نیست، مسئله این است که قرآن را به بازی میگیرند! اینکه یک کلمه از قرآن را میگیرد و به باقیاش میگوید من کار ندارم.
حالا یادم آمد از یک نفری که من در جوانی میخواستم مشرَّف شوم حضرت عبدالعظیم؛ یک نفر واعظ خیلی مقتدر، خیلی واعظ اما به اسلام خیلی کار نداشت. وقتی دید من معمَّم هستم، به من گفت بیا اینجا بنشین پهلوی من. ما با اتوبوس میخواستیم تا حضرت عبدالعظیم برویم. وقتی که حرفهایی زد و چیزهایی گفت و من هم گوش کردم.
تا نزدیک شد به حضرت عبدالعظیم به شوفر گفت: زود برو نماز مغرب قضا میشود. با اینکه اول مغرب بود. من به او گفتم که: نماز مغرب که حالا قضا نمیشود. گفت: یک روایتی دارد که اگر تأخیر بیندازند چه میشود. گفتم: خوب، آخر روایات دیگری هم هست. گفت: من به آنها کاری ندارم. مسئله این است، میگوید از نهج البلاغه این کلمهاش را قبول دارم باقیاش را قبول ندارم. از قرآن هم این را نمیگوید، این را ندارد.
از قرآن یک کلمهاش را، یک جمله را میگیرد، اما نمیداند که این جمله مُفسِّر دارد، در خود قرآن تفسیر دارد، در روایات دارد از چیزهایی که در این زمان واقع شده. این هم
کی حرف میزد؟ اگر مسئله این بود. اما مسئله این نیست، مسئله این است که قرآن را به بازی میگیرند! اینکه یک کلمه از قرآن را میگیرد و به باقیاش میگوید من کار ندارم.
حالا یادم آمد از یک نفری که من در جوانی میخواستم مشرَّف شوم حضرت عبدالعظیم؛ یک نفر واعظ خیلی مقتدر، خیلی واعظ اما به اسلام خیلی کار نداشت. وقتی دید من معمَّم هستم، به من گفت بیا اینجا بنشین پهلوی من. ما با اتوبوس میخواستیم تا حضرت عبدالعظیم برویم. وقتی که حرفهایی زد و چیزهایی گفت و من هم گوش کردم.
تا نزدیک شد به حضرت عبدالعظیم به شوفر گفت: زود برو نماز مغرب قضا میشود. با اینکه اول مغرب بود. من به او گفتم که: نماز مغرب که حالا قضا نمیشود. گفت: یک روایتی دارد که اگر تأخیر بیندازند چه میشود. گفتم: خوب، آخر روایات دیگری هم هست. گفت: من به آنها کاری ندارم. مسئله این است، میگوید از نهج البلاغه این کلمهاش را قبول دارم باقیاش را قبول ندارم. از قرآن هم این را نمیگوید، این را ندارد.
از قرآن یک کلمهاش را، یک جمله را میگیرد، اما نمیداند که این جمله مُفسِّر دارد، در خود قرآن تفسیر دارد، در روایات دارد از چیزهایی که در این زمان واقع شده. این هم