- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
این میگذارم که این امر شایسته را بیشتر از آن مقداری که هست این را نمایش بدهم.
همه اینها زیر سر خود من است، به خارج هیچ مربوط نیست، دنیا من هستم.
دلبستگی به دنیا منشأ انحطاط انسان
این عالم مُلْک، این عالم طبیعت یکی از مخلوقات خداست، و این عالم طبیعت هم جلوهای از جلوههای خداست. تعلق به این عالم طبیعت، تعلق به این دنیا، این اسباب این میشود که انسان را مُنْحَط میکند. ممکن است یک کسی به یک تسبیحی آن قدر تعلق داشته باشد که یک کس دیگری به یک سلطنت این تعلق را نداشته باشد. این اوّلی بیشتر به دنیا چسبیده است و آن دومی کمتر. سلیمان بن داود هم سلطان بود، سلطانی که بر همه چیز حکم میکرد. لکن آن سلطنت یک سلطنتی نبود که دل سلطان را، دل سلیمان بن داود را به خودش جذب کند رسول اکرم هم رئیس یک ملت بود و فرمانفرمای ملت بود، لکن این فرمانفرمایی اینطور نبود که او را جذب کند به خودش. فرمانفرمایی در تحت سیطره او بود، نه او در تحت سیطره فرمانفرمایی. اگر انسان سیطره پیدا بکند به حسب نفس بر خودش و بر همه چیز، این اهل دنیا دیگر نیست ولو اینکه همه دنیا هم داشته باشد، مثل حضرت سلیمان و امثال او. و اگر این سیطره نباشد و انسان در این غفلت که ما داریم باشد، این آدم اهل دنیا هست و دنیای دَنیّ پست. دنیا و آخرت، خدا و دنیا، اینها دو چیزی است که ما وقتی تعلق به او داشتیم عالم ملک میشود دنیا، این دنیای من است. من وقتی تعلق به این داشتم و تحت نفوذ او بودم، تحت نفوذ و سیطره او بودم، تحت نفوذ ریاستها، تحت نفوذ مقامات بودم، همه اینها دنیاست و من خودم اسیر است.
هرچه سعه سلطنت زیادتر بشود اسارت زیادتر میشود، من اسیر او هستم و خودم ملتفت نیستم. و اگر چنانچه انسان موفق بشود به آنکه انبیا میخواستند که از تحت این سیطره نفس بیرون برود، این اعدی عدوّ (1) بیرون برود، این اسارت را، قید اسارت را از گردن خودش بردارد، این آدم میشود یک آدمی که بر همه چیز سیطره دارد و چیزی بر او
همه اینها زیر سر خود من است، به خارج هیچ مربوط نیست، دنیا من هستم.
دلبستگی به دنیا منشأ انحطاط انسان
این عالم مُلْک، این عالم طبیعت یکی از مخلوقات خداست، و این عالم طبیعت هم جلوهای از جلوههای خداست. تعلق به این عالم طبیعت، تعلق به این دنیا، این اسباب این میشود که انسان را مُنْحَط میکند. ممکن است یک کسی به یک تسبیحی آن قدر تعلق داشته باشد که یک کس دیگری به یک سلطنت این تعلق را نداشته باشد. این اوّلی بیشتر به دنیا چسبیده است و آن دومی کمتر. سلیمان بن داود هم سلطان بود، سلطانی که بر همه چیز حکم میکرد. لکن آن سلطنت یک سلطنتی نبود که دل سلطان را، دل سلیمان بن داود را به خودش جذب کند رسول اکرم هم رئیس یک ملت بود و فرمانفرمای ملت بود، لکن این فرمانفرمایی اینطور نبود که او را جذب کند به خودش. فرمانفرمایی در تحت سیطره او بود، نه او در تحت سیطره فرمانفرمایی. اگر انسان سیطره پیدا بکند به حسب نفس بر خودش و بر همه چیز، این اهل دنیا دیگر نیست ولو اینکه همه دنیا هم داشته باشد، مثل حضرت سلیمان و امثال او. و اگر این سیطره نباشد و انسان در این غفلت که ما داریم باشد، این آدم اهل دنیا هست و دنیای دَنیّ پست. دنیا و آخرت، خدا و دنیا، اینها دو چیزی است که ما وقتی تعلق به او داشتیم عالم ملک میشود دنیا، این دنیای من است. من وقتی تعلق به این داشتم و تحت نفوذ او بودم، تحت نفوذ و سیطره او بودم، تحت نفوذ ریاستها، تحت نفوذ مقامات بودم، همه اینها دنیاست و من خودم اسیر است.
هرچه سعه سلطنت زیادتر بشود اسارت زیادتر میشود، من اسیر او هستم و خودم ملتفت نیستم. و اگر چنانچه انسان موفق بشود به آنکه انبیا میخواستند که از تحت این سیطره نفس بیرون برود، این اعدی عدوّ (1) بیرون برود، این اسارت را، قید اسارت را از گردن خودش بردارد، این آدم میشود یک آدمی که بر همه چیز سیطره دارد و چیزی بر او