- » امروز یکشنبه، 4 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
و یکی در مغرب به او راضی باشد، این هم شریک قتل اوست. (1) توجه کنید که قلمهای شما شریک خنجرهایی که از پشت به ما میزنند نباشد.
توجه کنید که زبانهای شما، قلمهای شما چماق نباشد، و با همان قلم بنویسید که چماق بد است! توجه کنید که قلمهای شما و زبانهای شما مسلسل نباشد و به سینه این جوانهای ما وارد بشود، و آن وقت بگویید که به ما حمله شده است! شما هم حمله کردید. فقط صدام نیست، شما هم شریک خواهید بود. قبل از اینکه به نطقها بروید و قبل از اینکه مقالهها بخواهید بنویسید و قبل از اینکه تیترها را بخواهید درشت بنویسید، با خودتان خلوت کنید و ببینید که برای چه این کار را میکنید؟ مقصد شما چه است؟ شما حق را برای حق میخواهید، یا حق را از رقبای خودتان نمیپذیرید؟ باطل را برای باطل از آن متنفر هستید؟ یا باطل را از دوستان خودتان میپذیرید؟ شما خودتان را امتحان کنید. انسان یک موجود عجیب و غریبی است که تا آخر عمر خودش نمیتواند خودش را بشناسد.
انسان آن آخر عمر هم اگر بخواهد کشته بشود، به یکطور طاغوتی دلش میخواهد کشته بشود! بعضی از این کفار که در صدر اسلام بودند وقتی میخواستهاند سرش را ببرند، میگفته است به او، از قراری که تاریخ میگوید؟ که گردن من را بلند ببر که جزء سر باشد، برای اینکه میخواهم سر من بالای نیزه که میرود از سایر سرها بلندتر باشد! این مرض را انسان تا آخر عمرش دارد. شما گمان نکنید که تصفیه شدن و انسان شدن یک امری است آسان. اگر آن طوری که شیخ (2) ما میفرمود که محال است، محال است، و اگر به آن شدت هم نباشد؟ مشکل است؛ و از بزرگترین مشکلهاست برای انسان.
چه بسا انسان خیال میکند که دارد کار خوب میکند، و کار بد میکند، برای اینکه آن خصیصهای که در او هست حجاب است از اینکه بتواند تشخیص بدهد خوب را از بد.
یک قضیه واقع میشود؛ این یک قضیه را وقتی که انسان در گفتارها و نوشتهها و روزنامهها ملاحظه میکند، همین یک امر را یک دستهای میکوبند، و یک دستهای
توجه کنید که زبانهای شما، قلمهای شما چماق نباشد، و با همان قلم بنویسید که چماق بد است! توجه کنید که قلمهای شما و زبانهای شما مسلسل نباشد و به سینه این جوانهای ما وارد بشود، و آن وقت بگویید که به ما حمله شده است! شما هم حمله کردید. فقط صدام نیست، شما هم شریک خواهید بود. قبل از اینکه به نطقها بروید و قبل از اینکه مقالهها بخواهید بنویسید و قبل از اینکه تیترها را بخواهید درشت بنویسید، با خودتان خلوت کنید و ببینید که برای چه این کار را میکنید؟ مقصد شما چه است؟ شما حق را برای حق میخواهید، یا حق را از رقبای خودتان نمیپذیرید؟ باطل را برای باطل از آن متنفر هستید؟ یا باطل را از دوستان خودتان میپذیرید؟ شما خودتان را امتحان کنید. انسان یک موجود عجیب و غریبی است که تا آخر عمر خودش نمیتواند خودش را بشناسد.
انسان آن آخر عمر هم اگر بخواهد کشته بشود، به یکطور طاغوتی دلش میخواهد کشته بشود! بعضی از این کفار که در صدر اسلام بودند وقتی میخواستهاند سرش را ببرند، میگفته است به او، از قراری که تاریخ میگوید؟ که گردن من را بلند ببر که جزء سر باشد، برای اینکه میخواهم سر من بالای نیزه که میرود از سایر سرها بلندتر باشد! این مرض را انسان تا آخر عمرش دارد. شما گمان نکنید که تصفیه شدن و انسان شدن یک امری است آسان. اگر آن طوری که شیخ (2) ما میفرمود که محال است، محال است، و اگر به آن شدت هم نباشد؟ مشکل است؛ و از بزرگترین مشکلهاست برای انسان.
چه بسا انسان خیال میکند که دارد کار خوب میکند، و کار بد میکند، برای اینکه آن خصیصهای که در او هست حجاب است از اینکه بتواند تشخیص بدهد خوب را از بد.
یک قضیه واقع میشود؛ این یک قضیه را وقتی که انسان در گفتارها و نوشتهها و روزنامهها ملاحظه میکند، همین یک امر را یک دستهای میکوبند، و یک دستهای