- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
برای اینکه راحت شد از این گرفتاری که به دست مردم دارد. میخواستند یک ارتشی را، یک لشکری را به آنطوری که سابق بود، برای دفاع از اسلام راه بیندازند، چقدر خون دل میخوردند، چقدر زحمت میکشیدند، نمیآمدند!
امروز داوطلب شما دارید، میروید؛ داوطلب طرف شهادت میروید؛ طرف مرگ میروید. امروز شما بسیج و پاسداران و کمیتهها و ارتش و قوای نظامی و انتظامی و عشایر، و آنها یک جور دیگری بودند؛ حالا یک جور دیگری شدهاند. همه شما امید اسلام هستید. اسلام به وجود شما افتخار میکند. بگذار هرچه میخواهند در خارج بگویند. در خارج بگویند که مردم دیگر برگشتهاند دیگر مردم رها کردهاند. انتخابات میشود، اولش میگویند که - همین انتخاب اخیر - اولش در خارج میگفتند که مردم شرکت نمیکنند، مردم شرکت نکردند. میترساندند که اگر شرکت کنید، چه میشود! بعد که دیدند شرکت میکنند، حالا میگویند: دروغ است. هرچه میشنوند از این چیزها، یکیشان به دیگری میگوید: دروغ است. اینها میخواهند ما را از تحلیلمان اغفال کنند. اینطور بود میگوییم: بابا، مردم آنجا در صحنه هستند؟ میگویند: نخیر، هیچ در صحنه نیستند! دانشگاهها باز میشود، میگویند: مردم نخیر، نمیروند! انتخابات شد، نخیر انتخابات نبود، این انتصابات بود! دولت مردم را با زور برد! بابا، مردم در دانشگاه اجتماع میکنند برای نماز! نخیر، به اینها پول میدهند! همه را میگویند دروغ است؛ برای اینکه، نبادا ... میگویند این دروغ است که میخواهند ما شک در تحلیلمان بکنیم.
وضع اینجور شده برای آنها.
اگر اینها یک آدمهایی بودند، [اینطور نمیکردند.] واقعاً انسان تأسف میخورد به بعضی اشخاص که میتوانستند آدم باشند، میتوانستند مفید باشند، میتوانستند برای خودشان مفید باشند، میتوانستند برای کشور مفید باشند، همچو جهالت کردند، نفهمی کردند با همه، اصلاً نشناخته بودند اسلام چه هست. قدرت اسلام را نمیدانستند چیست، هی دم از ملیت زدند و هی دم از چی زدند. اسلام اینها را اینطور از خود بیخود کرده و عاشق کرده است. اینها نشناختند؛ ملت را نشناختند؛ ایمان ملت را نشناختند. به خیال
امروز داوطلب شما دارید، میروید؛ داوطلب طرف شهادت میروید؛ طرف مرگ میروید. امروز شما بسیج و پاسداران و کمیتهها و ارتش و قوای نظامی و انتظامی و عشایر، و آنها یک جور دیگری بودند؛ حالا یک جور دیگری شدهاند. همه شما امید اسلام هستید. اسلام به وجود شما افتخار میکند. بگذار هرچه میخواهند در خارج بگویند. در خارج بگویند که مردم دیگر برگشتهاند دیگر مردم رها کردهاند. انتخابات میشود، اولش میگویند که - همین انتخاب اخیر - اولش در خارج میگفتند که مردم شرکت نمیکنند، مردم شرکت نکردند. میترساندند که اگر شرکت کنید، چه میشود! بعد که دیدند شرکت میکنند، حالا میگویند: دروغ است. هرچه میشنوند از این چیزها، یکیشان به دیگری میگوید: دروغ است. اینها میخواهند ما را از تحلیلمان اغفال کنند. اینطور بود میگوییم: بابا، مردم آنجا در صحنه هستند؟ میگویند: نخیر، هیچ در صحنه نیستند! دانشگاهها باز میشود، میگویند: مردم نخیر، نمیروند! انتخابات شد، نخیر انتخابات نبود، این انتصابات بود! دولت مردم را با زور برد! بابا، مردم در دانشگاه اجتماع میکنند برای نماز! نخیر، به اینها پول میدهند! همه را میگویند دروغ است؛ برای اینکه، نبادا ... میگویند این دروغ است که میخواهند ما شک در تحلیلمان بکنیم.
وضع اینجور شده برای آنها.
اگر اینها یک آدمهایی بودند، [اینطور نمیکردند.] واقعاً انسان تأسف میخورد به بعضی اشخاص که میتوانستند آدم باشند، میتوانستند مفید باشند، میتوانستند برای خودشان مفید باشند، میتوانستند برای کشور مفید باشند، همچو جهالت کردند، نفهمی کردند با همه، اصلاً نشناخته بودند اسلام چه هست. قدرت اسلام را نمیدانستند چیست، هی دم از ملیت زدند و هی دم از چی زدند. اسلام اینها را اینطور از خود بیخود کرده و عاشق کرده است. اینها نشناختند؛ ملت را نشناختند؛ ایمان ملت را نشناختند. به خیال