- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
هرچه اسم میبردند، میگویند باید برویم به سراغ اروپا. لولهنگ (1) سازی را خوب بلد بودند، آنها ما را میبردند برای اینکه تعلیم کنند، تعلیم نمیکردند. جوانهای ما را میبردند یک دسته را فاسد میکردند، یک چیزهای ناقصی [تعلیم میکردند.] میان راه اینها را رها میکردند بیایند. ما را هی بازی دادند، کشور ما را هی بازی دادند، ملت ما را هی بازی دادند که ما میخواهیم شما را برسانیم به تمدن بزرگ! وقتی رفتند دیدیم که تمدن بزرگ که نبود هیچ، ما را منحط کردند تا حدی که همه چیزمان وابسته به غیر بود.
و همه دارایی ما را بردند اینها. اینها که رفتند، تمام بانکهای اینجا را غارت کردند، رفتند اینقدر بدهکار هستند این فراریها به این بانکها. سالهای طولانی باید زحمت بکشند تا [بدهی] بانکها را حالا خود ایران بدهد؛ برای اینکه فرهنگ، فرهنگ ایمانی نبود، ایمان توی جامعه نبود، ایمان تو بازار نبود، ایمان توی - عرض میکنم - خیابان نبود، ایمان توی دانشگاه نبود. هرجا را - منتها - مؤثرتر میدانستند، آنجا را بیشتر فشار میآوردند.
روحانیون هم که الّا خیلی خیلی نادر، از آن مسائل اوّلی که صدر اسلام داشته، نگذاشته بودند؛ همان سرجای خودشان بودند. اینها را دیگر نمیتوانستند منحرف کنند، از بین میبردند، اسیر میکردند، تبعید میکردند، حبس میکردند، میکشتند. عدهای از روحانیون بزرگ را کشتند در زمان رضاخان. از شهرهای خودشان بیرونشان کردند، بردند یک جای دور دستی آنجا نگهشان داشتند. علمای آذربایجان را از آنجا برداشتند، بردند یک جای دیگر. علمای مشهد را همه را اسیر کردند، آوردند تهران. یکی از بزرگترین علمای آنجا را در همین تهران - من خودم این را دیدم - که توی یک خیابانی که اجازه داشت تا اینجا بیاید از خانهاش بیرون، با شبکلاه نشسته بود و مردم میآمدند، میرفتند، خیلیها نمیشناختند، بعضیها هم میشناختند، جرأت نمیکردند سلام بکنند به او.
و همین را که از علمای درجه یک مشهد بود؛ مرحوم «آقازاده بزرگ» (2) که از علمای
و همه دارایی ما را بردند اینها. اینها که رفتند، تمام بانکهای اینجا را غارت کردند، رفتند اینقدر بدهکار هستند این فراریها به این بانکها. سالهای طولانی باید زحمت بکشند تا [بدهی] بانکها را حالا خود ایران بدهد؛ برای اینکه فرهنگ، فرهنگ ایمانی نبود، ایمان توی جامعه نبود، ایمان تو بازار نبود، ایمان توی - عرض میکنم - خیابان نبود، ایمان توی دانشگاه نبود. هرجا را - منتها - مؤثرتر میدانستند، آنجا را بیشتر فشار میآوردند.
روحانیون هم که الّا خیلی خیلی نادر، از آن مسائل اوّلی که صدر اسلام داشته، نگذاشته بودند؛ همان سرجای خودشان بودند. اینها را دیگر نمیتوانستند منحرف کنند، از بین میبردند، اسیر میکردند، تبعید میکردند، حبس میکردند، میکشتند. عدهای از روحانیون بزرگ را کشتند در زمان رضاخان. از شهرهای خودشان بیرونشان کردند، بردند یک جای دور دستی آنجا نگهشان داشتند. علمای آذربایجان را از آنجا برداشتند، بردند یک جای دیگر. علمای مشهد را همه را اسیر کردند، آوردند تهران. یکی از بزرگترین علمای آنجا را در همین تهران - من خودم این را دیدم - که توی یک خیابانی که اجازه داشت تا اینجا بیاید از خانهاش بیرون، با شبکلاه نشسته بود و مردم میآمدند، میرفتند، خیلیها نمیشناختند، بعضیها هم میشناختند، جرأت نمیکردند سلام بکنند به او.
و همین را که از علمای درجه یک مشهد بود؛ مرحوم «آقازاده بزرگ» (2) که از علمای