- » امروز سه شنبه، 13 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
گفتگو با علی امینی (نخست وزیر) در مورد مشکلات و نابسامانیهای جامعه
- هر انسانی مسئولیتی دارد و انسانها مسئول آفریده شدهاند. این مسئولیت با توجه به شرایط زمانی و مکانی و نسبت به افراد فرق میکند. مثلاً مسئولیت فرد عادی، با یک فرد عالم؛ مسئولیت یک فرد بازاری، با یک فرد نخستوزیر، مساوی نیست. هر کس که مقام بالاتری دارد مسئولیت بیشتری دارد. حالا که شما نخستوزیر هستید، مسئولیت شما با یک فرد عادی مساوی نیست. این کشور، نخستوزیران فراوانی به خود دیده است.
بعضی از این نخستوزیرها خدمت کردند به مردم و در بین مردم، الآن هم حرمتی دارند، یک منزلتی دارند. بعضیها هم خیانت کردند. شما سعی کنید از آن نخستوزیرهای «ملعون» نباشید؛ از نخستوزیرهای «مرحوم» باشید. من راجع به دولت و راجع به مسائل حوزه چند مطلبی داشتم، خواستههایی داشتم و نظریاتی داشتم. در زمان حیات آیتالله بروجردی - رضوانالله تعالی علیه - پیشنهاداتم را به ایشان منتقل کردم؛ و نوشتم که ایشان به دولت برسانند؛ نمیدانم ایشان به دولت نرساندند، یا ایشان به دولت رسانیدند اما دولت عمل نکرد. من از تقوای آیتالله بروجردی بعید میدانم که یک مسائلی که در رابطه با سرنوشت مسلمین بود نرسانده باشند. تحقیقاً ایشان رسانیدهاند، دولت بوده که به این درخواستها عمل نکرده. حالا شما به عنوان مسئول دولت آمدهاید از حوزه و از روحانیت نظر میخواهید راجع به اوضاع کشور! من چند مسأله میگویم و جدّاً میخواهم که به آنها عمل شود: اولین مسأله اینکه این حوزه که شما آمدهاید، طلاب و علما اینجا زندگی میکنند، با حداقل [لوازم] زندگی. آنها برای دین مردم و تربیت مردم فعالیت میکنند؛ تا کشور را از نظر معنوی، از نظر اخلاقی تربیت کنند. اینها در واقع خدمتگزاران بیمزد و مواجب کشور هستند. هیچ توقع و انتظاری هم از دولت ندارند. تنها خواست آنها این است که مورد اذیت واقع نشوند. اما آن چهار نکته اصلی که مورد نظر بود: اول مسأله دانشگاههاست. من نمیدانم چه ارتباطی بین بیدینی و خلاف اخلاق با دانشگاهها وجود دارد؟ چه ارتباطی بین این دو مسأله هست؟ آنها که - دانشگاه میروند و از دانشگاهها فارغالتحصیل میشوند، واقعاً از نظر اخلاقی و دینی بسیار ضعیف هستند. واقعاً ضد اخلاق و ضد دین مطرح میشوند. چه ارتباطی بین این مسأله هست، من هنوز پی نبردم. ببینید این وضعیت از اساتید اینها هست؟ از محیط دانشگاه است؟ از وضعیت دولت است؟ بالاخره از هر منشأ هست جلوگیری کنید. این دانشگاه شوخی نیست. اگر کتابهایشان بدآموزی دارد، اگر معلمین آنها بدآموزی دارند، اگر محیط دانشگاه اینطوری است، باید به این جوانها رسید. اینها سازندگان آینده کشور ما هستند».
[امینی: تقصیرش با شماست. مسئولیت به عهده روحانیت است.]
امام: مگر روحانیت میخواهد افراد بیدین بار بیایند؟ مخالف مسائل اخلاقی بار بیایند، ضداخلاق بار بیایند؟
[امینی: نه! منظور من این نیست. منظور من این است که در پدیدآمدن این مسأله، روحانیت مسئولیت دارد. وقتی این روش جدید آموزشی وارد کشور ما شد، آن موقع در کشور ما جز روحانیون، افراد باسوادی وجود نداشتند. رشته تعلیم و تربیت، بسته به روحانیت بود. بعد از تأسیس دانشگاه و بعد از روی کار آمدن نظام تحصیلی جدید، روحانیون به جای اینکه بیایند همکاری کنند و سر نخ را به دست بگیرند رفتند در حوزهها و مساجد گوشهنشین شدند؛ و افراد غیر شایسته جایگاه اینها را گرفتند. من اعتراف میکنم که در بین استادان دانشگاه از هر صنفی وجود دارد حتی از گروهها و اقلیتها و غیراقلیتها.
این هم مسئولیتش به عهده آقایان روحانی است.]
امام: آقا! میدانید آن موقع حکومت دست کی بود؟
[امینی: مشخص است، تأسیس دانشگاه برمیگردد به سال 1313 حاکم مشخص بود؛ معیّن بود.]
امام: شما نمیتوانید بگویید، ولی من میتوانم بگویم. آن موقع حکومت دست رضاخان بود. و میدانید که رضاخان دستنشانده انگلستان بود. اجنبیها رضاخان را روی کار آورده بودند. شما آقای امینی! میفرمایید آقایان علما میآمدند با فردی که دستنشانده اجنبی بود همکاری میکردند و دست به دست او میدادند؟ نه! علما هرگز این کار را نمیکردند و نمیکنند. آنها در انتظار این بودند که یا توان و امکاناتی به دست آورند تا خودشان حکومت را اداره کنند، یا اگر چنین توانی نداشتند در انتظار بنشینند؛ در خانهشان، در مساجد، در حوزهها و در جاهایی که تماسی با حکومت نداشته باشد. - بنابراین از روی حساب نمیتوانستند با حکومت دستنشانده اجنبی همکاری کنند.
[امینی: دولت در خدمت علماست. ما وظیفه داریم که آقایان هر چه فرمودند اجرا کنیم. حالا، از جمعی از استادان درخواست شده که در کتابهای درسی تجدیدنظر کنند. در جمع استادان، بعضی از چهرههای روحانی هم هستند، اینها مأمور شدهاند که در اصلاح کتابهای درسی گامی بردارند. به نظر حضرت عالی هم خواهد رسید».]
امام: خانواده، مبنای جامعه ماست. اگر خانوادهها - از نظر اخلاقی - متزلزل شوند، تمام جامعه ما متزلزل خواهد شد. در رابطه با مسائل خانواده، دو مسأله مطرح است: یکی مسائل بیبند و باریها، و بعد این ادعای تساوی حقوق [زن و مرد]، و پارهای از مسائلی که امروز مطرح است.
اینها چه میگویند؟ اینها چه ادعایی دارند؟ اینها مگر ایرادی به اسلام دارند؟ اگر چنین است ما تکلیفمان را روشن کنیم، تکلیف آنها را هم روشن کنیم. اگر یک ضعفهایی هست؛ یا خلاف عدالتهایی از نظر اجرایی در کار هست شما حلش کنید تا کار به این وضعیت نکشد.
[معاون مذهبی نخستوزیر، آقای شریفالزمانی: بله آقا! اینها تعداد انگشت شماری از زنان هستند، اینها مشهور هستند، تعداد ایشان از تعداد انگشتان دست بیشتر نیست! بچشم! ترتیبی داده میشود.]
امام: رسیدگی به ازدواج و طلاق در محضرها هم لازم است. من به مسئولین امور اطلاع دادهام که مسأله طلاق خیلی مهم است. شرایطی که در ازدواج هست، خیلی سهل است، اما در رابطه با طلاق خیلی سخت گرفته شده. در مسأله طلاق، باید دو نفر شاهد عادل حضور داشته باشد؛ بعد نصیحتی صورت بگیرد. حتیالامکان سعی شود کانون گرم خانواده متلاشی نشود. ولی این آقایان و محضریها برای اینکه به حق ثبت خودشان برسند، تا یک زنی مراجعه میکند و از شوهرش شکایت میکند فوری کاری میکنند که طلاق صورت بگیرد - بیآنکه این صیغه طلاق را پیش دو نفر عادل بخوانند - در نتیجه، آن خانم هم خیال میکند طلاق گرفته میرود؛ در حالی که طلاق نگرفته، در واقع امر میرود و ازدواج میکند، و این پایه یک امر نامشروع قرار میگیرد؛ و به این ترتیب - جامعه از نشر مسائل [خلاف] عفت، به این روز میافتد که میبینید.
[مسأله دیگری که امام در اینجا مطرح فرمودند، مسأله رسیدگی به امور مردم بود. مردم در ناراحتی به سر میبردند. آن سال، سال سختی بود. زمستان بسیار سردی داشت. معروف بود که در همدان تعدادی از بیبضاعتها از سرما خشکیدند.]
امام: به وضع مردم برسید. خانوادههای گرفتار زیاد هستند، باید با آنها کنار بیایید. به اینها کمک کنید، نه اینکه همیشه به فکر خودتان باشید.
[هنگام ظهر بود، نخستوزیر میخواست برود. امام تعارف کردند: با نان و پنیر طلبگی قناعت کنید! شریفالزمانی گفت: منظور آقا این است که با علما همغذا شوید تا ببینید آقایان علما چه میکشند! بعد [نخستوزیر] گفت: نه! ما در سالاریه مهمان هستیم؛ اگر حضرت عالی هم افتخار دهید، اتومبیل میفرستیم، ناهار تشریف بیاورید. آقا فرمودند: نه! من معذور هستم، نمیتوانم. نخست وزیر رفت.]