- » امروز یکشنبه، 4 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
زندگی میکردند. اطاق گلی اینها داشتند؛ توی مسجد یک اطاق گلی داشتند. سوار الاغ میشده، یک کسی هم دنبالش، پشت سرش مینشسته و میرفته. آن وقت هم برای او مسأله میگفته، او را تربیت میکرده. شما بیاورید یک حاکمی، یک رئیسِ عرض میکنم کلانتری، یک کدخدای یک شهری، یک دهی بیاورید که اینطوری باشد. سلوکش با ملت این باشد که وقتی توی مسجد، مسجدِ محل اداره حکومت، میآمدند آنجا، وقتی که پیغمبر توی مسجد نشستند و عرض میکنم که چند نفر هم همراهشان هستند، با هم نشستهاند و دارند صحبت میکنند، اشخاصی که نمیشناختند، از خارج میآمدند، نقل شده است که نمیشناختند اینها کدام یکی، عرض میکنم که حاکم است و کدام یکی محکوم؛ (1) کدام یکی پیغمبر است، کدام یکی مردم دیگر. یک زندگی اشرافی و یک زندگیِ عرض میکنم، چیزی نداشته. در عین حال که خودش اینطور بوده، آنقدر به این فقرا رسیدگی میکرده و به این ضعفا رسیدگی میکرده است که مردم همه از ذکرش فرض کنید، عاجزند.
گوشههایی از زندگی علی (ع)
آن هم حضرت امیر با سلطنتِ - جسارت است که من سلطنت به ایشان بگویم - با خلافتِ چندین مملکتی که ایران یکی از آنها، حجاز یکی از آنها، نمیدانم عراق یکی از آنها، اردن یکی از آنها، مصر یکی از آنها [بوده]؛ این یک همچو دامنهای آن وقت داشته سلطنت ایشان، با این دامنه سلطنت، زندگی خودش را ببینیم که آیا این غمخوار ملت است یا اینهایی که اینها میگویند؟ مقایسه بکنید و زندگی شان را در تاریخ ببینید. آنی که نقل میکنند (2) یک پوستی ایشان داشته است، یک پوست گوسفندی داشته، شبها خودش و عیالش رویش میخوابیدهاند؛ روز هم این را میگذاشتند آنجا برای شترشان علف میریختند. این زندگی حضرت امیر! در عمرش شاید یک دفعه یک نان سیری نخورده باشد. آن وضع خوراک حضرت امیر که درِ آن [صندوقچه] را - به حَسَب
گوشههایی از زندگی علی (ع)
آن هم حضرت امیر با سلطنتِ - جسارت است که من سلطنت به ایشان بگویم - با خلافتِ چندین مملکتی که ایران یکی از آنها، حجاز یکی از آنها، نمیدانم عراق یکی از آنها، اردن یکی از آنها، مصر یکی از آنها [بوده]؛ این یک همچو دامنهای آن وقت داشته سلطنت ایشان، با این دامنه سلطنت، زندگی خودش را ببینیم که آیا این غمخوار ملت است یا اینهایی که اینها میگویند؟ مقایسه بکنید و زندگی شان را در تاریخ ببینید. آنی که نقل میکنند (2) یک پوستی ایشان داشته است، یک پوست گوسفندی داشته، شبها خودش و عیالش رویش میخوابیدهاند؛ روز هم این را میگذاشتند آنجا برای شترشان علف میریختند. این زندگی حضرت امیر! در عمرش شاید یک دفعه یک نان سیری نخورده باشد. آن وضع خوراک حضرت امیر که درِ آن [صندوقچه] را - به حَسَب