- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
آقایان بتوانند بنشینند! باید اینطوری بایستند [خنده امام]! این تبلیغات است آقا؛ میخواهند اینطوری جدا کنند مردم [را] از دین؛ ولی حالا دیگر ایران این حرفها را گوش نمیدهند. این حرفها مرده است دیگر؛ روشن شدهاند مردم، مطلع شدهاند مردم بر حیلهها، دیگر به این حرفها گوش نمیدهند؛ و باید برود این آدم؛ هیچ چاره ندارد. اگر بخواهید ایران اصلاح بشود، با بودن محمدرضا در آنجا و این سلسله خبیثه پهلوی، این ایران اصلاح شدنی نیست. بایداین برودتا ایران اصلاح بشود. دنبال اوباید دست امریکا، انگلستان، عرض میکنم که شوروی؛ این سه ابرقدرت، باید دستشان قطع بشود از ایران، و ایرانْ مستقل برای خودش باشد تا اصلاح بشود. ما دنبال این معنی هستیم ان شاء الله.
همه تکلیف داریم
حالا ببینیم تکلیف شما که اینجا نشستید، چیست؟ - من خسته شدم که نمیتوانم دیگر ادامه بدهم - تکلیف ماها چیست؟ برادرهای ما در ایران دارند تکالیفشان را عمل میکنند؛ یعنی الآن هم که ما اینجا نشستیم، شما خاطرجمع باشید در قم یا در جای دیگر یک صدایی هست. در تهران، در نمیدانم زنجان، هر جا بروید، یک مطلبی هست، یک نهضتی هست، یک فریادی هست، یک کتک خوردنی هست، یک عرض میکنم، قتل و غارتی هست؛ آنها مشغول هستند الآن، ما و شما در اینجا مواجه با آن جهتْ مع الأسف نیستیم؛ اما شما هر کدامتان میتوانید تبلیغ کنید در همین خارج. هر کدام اهلِ عرض میکنم که مدارس هستید، دانشگاهها هستید، دَه نفر آدمی که آنجا ایستاده از این خارجیها؛ بروید سراغشان، بگویید که ایران وضعش اینطور است؛ دارند این کار را میکنند، این سران ممالک دارند اینطور ظلم به ما میکنند، این شاه دارد اینطور ظلم میکند، اینطور مردم را میکشد؛ مردم حقشان این است، این را میخواهند؛ مردم وحشی نیستند. این مردکه (1) دارد میگوید این مملکت ما مردمش حالا قابل نیستند که آزادی به آنها دادیم! او میگوید «قابل آزادی نیستند»، کارتر میگوید که «آنقدر آزادی
همه تکلیف داریم
حالا ببینیم تکلیف شما که اینجا نشستید، چیست؟ - من خسته شدم که نمیتوانم دیگر ادامه بدهم - تکلیف ماها چیست؟ برادرهای ما در ایران دارند تکالیفشان را عمل میکنند؛ یعنی الآن هم که ما اینجا نشستیم، شما خاطرجمع باشید در قم یا در جای دیگر یک صدایی هست. در تهران، در نمیدانم زنجان، هر جا بروید، یک مطلبی هست، یک نهضتی هست، یک فریادی هست، یک کتک خوردنی هست، یک عرض میکنم، قتل و غارتی هست؛ آنها مشغول هستند الآن، ما و شما در اینجا مواجه با آن جهتْ مع الأسف نیستیم؛ اما شما هر کدامتان میتوانید تبلیغ کنید در همین خارج. هر کدام اهلِ عرض میکنم که مدارس هستید، دانشگاهها هستید، دَه نفر آدمی که آنجا ایستاده از این خارجیها؛ بروید سراغشان، بگویید که ایران وضعش اینطور است؛ دارند این کار را میکنند، این سران ممالک دارند اینطور ظلم به ما میکنند، این شاه دارد اینطور ظلم میکند، اینطور مردم را میکشد؛ مردم حقشان این است، این را میخواهند؛ مردم وحشی نیستند. این مردکه (1) دارد میگوید این مملکت ما مردمش حالا قابل نیستند که آزادی به آنها دادیم! او میگوید «قابل آزادی نیستند»، کارتر میگوید که «آنقدر آزادی