- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
دادند که اینها دیگر داد و فریادشان درآمده!» این همه قتل و غارت برای زیادی آزادی است به منطق کارتر، با تصریح! من نمیفهمم این چه جور دِماغی (1) است؟ این چه جور آدمی است؟ میگوید، در روزنامه بود، روزنامه اطلاعات یا کیهان که ایشان گفتهاند که شاه یک آزادی تندی به مردم دادهاند، و این منشأ این اختلافات است! این «آزادی تند» منشأ این است که مردم دادشان بلند شده است کهای آزادی، ای آزادی! مقصود از «ای آزادی» این است [که] ما نمیخواهیم آزادی، ما نمیخواهیم آزادی! و حرف کارتر این است! اینها دارند اینطوری معرفی میکنند. مردکه میگوید که - باز او [کارتر] بهتر است از این - او میگوید که این ملت ما قابل آزادی نیستند، نمیشود به اینها آزادی داد، برای اینکه اگر آزاد بشوند، مرا نمیخواهند! حرف او این است، [خنده حضار]، تا به آنها گفتند «آزادی»، میگویند «مرگ بر شاه»! آن آدم هم میگوید «از بس آزادی دادند، دارند داد میزنند!» ما گرفتار یک همچو دو نفر آدمی هستیم! یکی از آن طرف افتاده، یکی از این طرف افتاده؛ این گرفتاری ماست. ما که در اینجا نشسته ایم و تماس با هم داریم و شما که تماس با این رفقای اروپایی یا امریکاییتان دارید، بگویید مطالب را؛ درد ایران و درد این ملت را بگویید. بگویید که این بچههای صغیر را اینها دارند میکشند؛ بچههای هفت ساله را، بچههای هشت ساله را اینها دارند میکشند.
[یکی از حضار: این مسئله را ما باید حل کنیم یا دیگران؟]
توجه [کنید]، نه، خودمان حل میکنیم؛ فقط کمک میخواهیم.
ما میخواهیم که انعکاس این مطلب در خارج، که اینها یک مردم وحشی هستند؛ نوشته بود که، از قول یک خبرنگاری بود، کی بود؛ اروپایی بود، انگلیسی بود، نوشته بود که من در این اجتماعی که در روز عید فطر مردم با تمام وقار داشتند میرفتند و شعارهایی میدادند؛ ولی هیچ زد و خورد توی کار نبود و آرام بود، نوشته است که من رفتم که بروم، یک اتومبیل بود مال یک امریکایی، نگه داشت دید من خارجی هستم؛ سوار شدم
[یکی از حضار: این مسئله را ما باید حل کنیم یا دیگران؟]
توجه [کنید]، نه، خودمان حل میکنیم؛ فقط کمک میخواهیم.
ما میخواهیم که انعکاس این مطلب در خارج، که اینها یک مردم وحشی هستند؛ نوشته بود که، از قول یک خبرنگاری بود، کی بود؛ اروپایی بود، انگلیسی بود، نوشته بود که من در این اجتماعی که در روز عید فطر مردم با تمام وقار داشتند میرفتند و شعارهایی میدادند؛ ولی هیچ زد و خورد توی کار نبود و آرام بود، نوشته است که من رفتم که بروم، یک اتومبیل بود مال یک امریکایی، نگه داشت دید من خارجی هستم؛ سوار شدم