- » امروز شنبه، 3 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
نمیتواند این جور ملتی را تغییر بدهد. خداست این کار را کرده. این دست خداست؛ هیچ قدرتی نمیتواند در ظرفِ - الآن میشود گفت - یک سال و چند ماه، یک سال و چقدر [این تحول را پدید آورد] برای اینکه قبلش یک قدری همین طور تدریجی بود کار، و باز خروجی نکرده بود، در ظرف یک سال و چند ماه آن تحول و تغییری که در مملکت ما و در ملت ما حاصل شده است، که راه صدها ساله رفته، یعنی 2500 سال را زیر پا گذاشته و مالیده، این نمیشود که با دست زید و عَمْرو باشد. هیچ نمیشود گفت روحانیون این کار را کردهاند؛ نمیشود گفت مردم بازار این کار را [کردهاند]؛ خیر، دست خداست و از متن ملت جوشیده است این [انقلاب] به امر خدا. و لهذا امیدبخش است. این الهی است؛ امیدبخش است.
دگرگونی معنوی با عنایت خداوندی
الآن وضع ملت ما یک همچو وضعی شده است که درست برعکس آن وضعی که در سابق داشت که طبیعی او شده بود که باید این کار را بکنم؛ باید از شاه و از - نمیدانم - پاسبان و از صاحب منصب و اینها احترام کرد، و باید چه کرد، باید کتک خورد و حرف نزد، باید مالیاتِ ظلمی را داد و حرف نزد، باید فحش خورد [و] صدا درنیاورد، حالا رسیده است به تحول؛ این جور تحول به برکت امر الهی. و جوشش از متن ملت به آنجا رسیده است که طبیعیش شده است که مرگ بر این سلطنت کذا؛ این طبیعی شده! الآن بچه تازه زبان باز کرده - من همین چند روز کاغذ داشتم - بچه کوچولو که مربوط به ما بود گفته مثلاً کذا، همین مسائل؛ یعنی آنها نوشتهاند که این بچه که تازه زبان باز کرده این را گفته! یک مسئله طبیعی شده الآن. پس ما تا حالا این خدمتی که این ملت به خودش کرده است، این عنایتی [است] که ذات مقدس حق تعالی به این ملت کرده است. خیال نکنید که بعضی از این اشخاصی که از خود دستگاه هستند و وسوسه میکنند: خوب چه شد؟ این خونریزیها چه کرد؟ چه شد؟ این نهضت چه کار کرد؟ چه شد؟ خوب چه بود! ببیند چی بود و چه شد: ملتی که همهاش ذلت و پریشانی و سکوت در مقابل ظلم [بود]، الآن در مقابل ظالم مثل یک کوه ایستاده است و با مشتش با سرنیزه دعوا میکند! چه
دگرگونی معنوی با عنایت خداوندی
الآن وضع ملت ما یک همچو وضعی شده است که درست برعکس آن وضعی که در سابق داشت که طبیعی او شده بود که باید این کار را بکنم؛ باید از شاه و از - نمیدانم - پاسبان و از صاحب منصب و اینها احترام کرد، و باید چه کرد، باید کتک خورد و حرف نزد، باید مالیاتِ ظلمی را داد و حرف نزد، باید فحش خورد [و] صدا درنیاورد، حالا رسیده است به تحول؛ این جور تحول به برکت امر الهی. و جوشش از متن ملت به آنجا رسیده است که طبیعیش شده است که مرگ بر این سلطنت کذا؛ این طبیعی شده! الآن بچه تازه زبان باز کرده - من همین چند روز کاغذ داشتم - بچه کوچولو که مربوط به ما بود گفته مثلاً کذا، همین مسائل؛ یعنی آنها نوشتهاند که این بچه که تازه زبان باز کرده این را گفته! یک مسئله طبیعی شده الآن. پس ما تا حالا این خدمتی که این ملت به خودش کرده است، این عنایتی [است] که ذات مقدس حق تعالی به این ملت کرده است. خیال نکنید که بعضی از این اشخاصی که از خود دستگاه هستند و وسوسه میکنند: خوب چه شد؟ این خونریزیها چه کرد؟ چه شد؟ این نهضت چه کار کرد؟ چه شد؟ خوب چه بود! ببیند چی بود و چه شد: ملتی که همهاش ذلت و پریشانی و سکوت در مقابل ظلم [بود]، الآن در مقابل ظالم مثل یک کوه ایستاده است و با مشتش با سرنیزه دعوا میکند! چه