- » امروز یکشنبه، 4 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
را گرفتند به اینکه این در این پانزده سال کارهای خلاف کرده! نخست وزیر این پانزده سال (1) را هم گرفتند که اینها چپاول کردند و کارهای خلاف کردند! خود آقای شاه هم بعد از این زمان آمده است اعتراف میکند که من کار خلاف کردم! خود اینها دارند اعتراف میکنند. خود او آمده است و میگوید که من اشتباهاتی کردم، خطاهایی کردم. خود اینها رئیس سازمان امن را که پانزده سال به این مردم تعدی کرده است، حالا به اعتبار اینکه اختلاس کرده است و خلاف کرده است گرفتند. خود اینها نخست وزیری که پانزده سال - تقریباً - در این مملکت حکومت کرده است، حالا گرفتند و میگویند چه. اگر مهلت دست اینها باشد بعد از پانزده سال دیگر هم اینهایی که حالا سر کار هستند میآیند میگیرند آنها را.
هیأت حاکمه بیصلاحیت
صلاحیت یک هیأت حاکمه و یک اشخاصی که کارهای حساس در دستشان هست، این موجب یک صلاحیتی در عموم میشود. و اگر هیأت حاکمه، و همین طور آنهایی که مقدرات مملکت دستشان است، آنهایی که ارتش را اداره میکنند و از رؤسای ارتش هستند، اگر اینها مردم صلاحیتداری بودند روزگار ما به اینجا نمیرسید؛ و من هم حالا اینجا ننشسته بودم برای شما صحبت کنم؛ شما هم حالا اینجا وقتتان را صرف این کارها نمیکردید. اینکه من دست از کار خودم برداشتم - که طلبگی بود - و آمدم اینجا، برای این است که ما یک حکومت صالح نداشتیم و یک قدرت صالحه در کار نبود؛ و مملکت را کشاندند رو به نیستی و تمام چیزهایی که امید به آن میشد پیدا بکنی اینها تباه کردند: احکام اسلام را تباه کردند، زراعت ما را از بین بردند، بانکها همه خلافکار بودند، اکثراً، وزارتخانهها دست آدمهای ناصالح اداره میشد، مجلسها مجلسهای قلّابی فرمایشی بود، وکیل مردم نبودند اینها.
ما که آمدیم اینجا برای اینکه فریاد خودمان را - البته از اول نظر به این نبود که من
هیأت حاکمه بیصلاحیت
صلاحیت یک هیأت حاکمه و یک اشخاصی که کارهای حساس در دستشان هست، این موجب یک صلاحیتی در عموم میشود. و اگر هیأت حاکمه، و همین طور آنهایی که مقدرات مملکت دستشان است، آنهایی که ارتش را اداره میکنند و از رؤسای ارتش هستند، اگر اینها مردم صلاحیتداری بودند روزگار ما به اینجا نمیرسید؛ و من هم حالا اینجا ننشسته بودم برای شما صحبت کنم؛ شما هم حالا اینجا وقتتان را صرف این کارها نمیکردید. اینکه من دست از کار خودم برداشتم - که طلبگی بود - و آمدم اینجا، برای این است که ما یک حکومت صالح نداشتیم و یک قدرت صالحه در کار نبود؛ و مملکت را کشاندند رو به نیستی و تمام چیزهایی که امید به آن میشد پیدا بکنی اینها تباه کردند: احکام اسلام را تباه کردند، زراعت ما را از بین بردند، بانکها همه خلافکار بودند، اکثراً، وزارتخانهها دست آدمهای ناصالح اداره میشد، مجلسها مجلسهای قلّابی فرمایشی بود، وکیل مردم نبودند اینها.
ما که آمدیم اینجا برای اینکه فریاد خودمان را - البته از اول نظر به این نبود که من