- » امروز جمعه، 2 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
کردیم! مقابله ارتش در مقابل خارج اینطور بود. و در مقابل ملت خودش سرکوبی میکرد، هر طور تعدی را میخواست میکرد. و سران ارتش که آنطور با مردم رفتار میکردند به مجرد اینکه اطلاع پیدا کردند از اینکه آمدند اینها به سرحد بدون اینکه باز وارد بشوند، اینها از تهران فرار کردند، و سربازخانهها هم به هم خورد که من خودم تهران بودم آن وقت میدیدم که این سربازها ویلان (1) توی خیابانها دارند میروند، برای این بود که قوای انتظامیه را طاغوت در خدمت خودش میخواست باشد، نه در خدمت ملت؛ نه در خدمت کشور، نه شهربانی را آنطور که باید باشد آنها تربیت میکردند و نه ژاندارمری را و نه ارتش را، اینها همه یکجا در خدمت خود آنها بودند، شخص، کسی که خودش را شاه میدانست بوده و ملت اصلاً مطرح نبود پیششان؛ مگر برای دوشیدنشان، مگر برای استفادهشان هر طوری که میتوانستند ولهذا ملت از همه قوای انتظامی فرار میکردند و متنفر بودند. قوای انتظامی هم ملت را از خودش نمی دانست بلکه یک بردهای میدانست که از او باید استفاده بکند. این اساس حکومت طاغوتی را تشکیل میداد که نسبت به ملت آنطور کوبنده و نسبت به خارج آنطور فرّار!
شیوه برخورد حکومتهای دست نشانده با مردم
خود اینها هم همین طور بودند. خود رضاخان و پسرش هم همین طور بودند. در مقابل ملت، اینها اظهار قدرت آنطور که میدیدید میکردند لکن خود من در عکسی که در روزنامه انداخته بودند - که باز هم هر وقت من فکر میکنم تأثرم هست - که وقتی که رفته بود محمدرضا در امریکا - زمانی بود که جانسون (2) رئیس جمهوری بود - عکسی که انداخته بودند من دیدم که جانسون ایستاده بود و در سر جای خودش، ایستاده بود و عینکش را اینطور دست گرفته بود و چپ به جای دیگر نگاه میکرد، حتی تو روی او نگاه نمیکرد، و این مثل یک آدم بندهای در مقابل او ایستاده بود! در مقابل، آنها
شیوه برخورد حکومتهای دست نشانده با مردم
خود اینها هم همین طور بودند. خود رضاخان و پسرش هم همین طور بودند. در مقابل ملت، اینها اظهار قدرت آنطور که میدیدید میکردند لکن خود من در عکسی که در روزنامه انداخته بودند - که باز هم هر وقت من فکر میکنم تأثرم هست - که وقتی که رفته بود محمدرضا در امریکا - زمانی بود که جانسون (2) رئیس جمهوری بود - عکسی که انداخته بودند من دیدم که جانسون ایستاده بود و در سر جای خودش، ایستاده بود و عینکش را اینطور دست گرفته بود و چپ به جای دیگر نگاه میکرد، حتی تو روی او نگاه نمیکرد، و این مثل یک آدم بندهای در مقابل او ایستاده بود! در مقابل، آنها