- » امروز جمعه، 2 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
بازگشت به هویت انسانی و ارزشها
و - بحمدالله - این انقلابی که در ایران پیدا شد که من این انقلاب را خیلی به آن خوشبین هستم. نه از این باب که محمدرضا را شکست داد؛ این هم زیاد بود؛ خیلی عظیم بود؛ و نه از این باب که غرب و شرق را شکست داد؛ از این باب که یک انقلاب انسانی پیدا شد؛ خودشان را شناختند. خانمهای ما خودشان را شناختند یعنی چه؛ فهمیدند چه هستند. تبلیغات کردند که شما خانمها را از آن حیثیتی که دارید بیندازند. از شما بگیرند حیثیت خودتان را، شما را غربی کنند، آرایشها از غرب باید بیاید، مُدْها از غرب باید وارد بشود، هر روز مُدْ تغییر که بکند شما هم تغییرش بدهید! همه چیزهای شما از غرب وارد میشد. تبلیغات بود دیگر، همه هم عادت کرده بودند. اگر امروز یک چیزی میآمد و میگفتند در مثلاً انگلستان یک همچو چیزی شده است، فوراً اینجا همه اینها را باید کنار بگذارند، آن پیش بیاید؛ آن مُدْ پیش بیاید! چند مرتبه [برای] پیراهنی که میخواستند برای فرح (1) درست کنند - برای تاجگذاری گمانم بود - چند مرتبه طراحها با طیارهها رفت و آمد کردند و چه قدر - الآن من یادم نیست - خرج این شد، برای اینکه یک پیراهن را درست بکنند! آن وقت خوشمزه این بود که در یکی از گفتههایش این بود که ما بچههایمان را لباس این را به آن کوچیکه میپوشانیم! این در روزنامهها بود. این آدمی که سه مرتبه طیاره باید برود و برگردد تا این طرح را درست بکند و چقدر صد و پنجاه هزار تومان - نمیدانم چقدر بود - که برای طرح یک پیراهن درست میکنند، میخواهند چه بکنند! میخواهند شما را خواب کنند. روحانیت نمی خواهد شما را خواب کند.
اینها از روحانیت میترسند، برای اینکه روحانیت میخواهد اینها را بیدار کند. اینها از بیداری، از آدم بیدار میترسند. از آدم خواب چه ترسی دارند؟ اگر اینها را خواب میکردند، روحانیت را به عرش اعلی میبردند. اگر اینها اهل این بودند که مردم را
و - بحمدالله - این انقلابی که در ایران پیدا شد که من این انقلاب را خیلی به آن خوشبین هستم. نه از این باب که محمدرضا را شکست داد؛ این هم زیاد بود؛ خیلی عظیم بود؛ و نه از این باب که غرب و شرق را شکست داد؛ از این باب که یک انقلاب انسانی پیدا شد؛ خودشان را شناختند. خانمهای ما خودشان را شناختند یعنی چه؛ فهمیدند چه هستند. تبلیغات کردند که شما خانمها را از آن حیثیتی که دارید بیندازند. از شما بگیرند حیثیت خودتان را، شما را غربی کنند، آرایشها از غرب باید بیاید، مُدْها از غرب باید وارد بشود، هر روز مُدْ تغییر که بکند شما هم تغییرش بدهید! همه چیزهای شما از غرب وارد میشد. تبلیغات بود دیگر، همه هم عادت کرده بودند. اگر امروز یک چیزی میآمد و میگفتند در مثلاً انگلستان یک همچو چیزی شده است، فوراً اینجا همه اینها را باید کنار بگذارند، آن پیش بیاید؛ آن مُدْ پیش بیاید! چند مرتبه [برای] پیراهنی که میخواستند برای فرح (1) درست کنند - برای تاجگذاری گمانم بود - چند مرتبه طراحها با طیارهها رفت و آمد کردند و چه قدر - الآن من یادم نیست - خرج این شد، برای اینکه یک پیراهن را درست بکنند! آن وقت خوشمزه این بود که در یکی از گفتههایش این بود که ما بچههایمان را لباس این را به آن کوچیکه میپوشانیم! این در روزنامهها بود. این آدمی که سه مرتبه طیاره باید برود و برگردد تا این طرح را درست بکند و چقدر صد و پنجاه هزار تومان - نمیدانم چقدر بود - که برای طرح یک پیراهن درست میکنند، میخواهند چه بکنند! میخواهند شما را خواب کنند. روحانیت نمی خواهد شما را خواب کند.
اینها از روحانیت میترسند، برای اینکه روحانیت میخواهد اینها را بیدار کند. اینها از بیداری، از آدم بیدار میترسند. از آدم خواب چه ترسی دارند؟ اگر اینها را خواب میکردند، روحانیت را به عرش اعلی میبردند. اگر اینها اهل این بودند که مردم را