- » امروز جمعه، 2 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
نمیتواند داشته باشد، نمیتواند این را انجام بدهد؛ این تحولات روحی، تحولات انسانی، تعاون، که در ایران پیدا شده است. یکی از دوستان من میگفت که در آن روزهایی که تظاهرات بود - زمان طاغوت - و آن تظاهرات شدید بود - دو قصه را برای من نقل کردند، یکی از آنها را یادم هست کی نقل کرده، یکی هم کس دیگری نقل کرده آن که از دوستان من بود نقل کرد گفت که من داشتم در همین خیابانها که داشتند عبور میکردند و مردم تظاهر میکردند، میرفتم، دیدم یک پیرزنی یک کاسهای دستش است، یک مقدار هم پول توی آن کاسه هست، دستش [هم] این طور. در ذهنم آمد که خوب، این فقیر است و مردم به او [کمک خواهند کرد] وقتی که رفتم نزدیک، دیدم که این پیرزن بسیار محترم میگوید که امروز تعطیل است بازارها و پول خرد ممکن است پیدا نشود و بعضیها احتیاج داشته باشند که تلفن کنند، من این را نگه داشتهام که هر که بخواهد تلفن کند بیاید از این بردارد. این یک کاری است که آدم ابتدایی، خیال میکند؛ خوب، یک چند قِران باشد؛ اما این خیلی لطافت روح میخواهد.
ستایش از حس تعاون و شجاعت ملت
این یک انقلابی است که خدا کرده است و من روی این انقلابهای روحی و این حس تعاونی که در ملت ما پیدا شده است و آن شجاعتی که در ملت ما پیدا شد و این علاقهای که من ادراک میکنم، حتی همین امروز، هر روز تقریباً من مواجه با یک همچو چیزی میشوم، دیروز یک دستهای از خانمها، محترمات، اینجا بودند، یکی اصرار میکرد که شما بگذارید که ما برویم کردستان. من گفتم آخر شما؟! نه [مشکل] کردستان حل میشود، لازم نیست شما تشریف ببرید. یکی گرفته بود جلوی من، تا آنجا آمد یکیشان دنبال من، که شما دعا کنید من شهید بشوم. گفتم من دعا میکنم که شما ثواب شهید را ببرید و خدمت کنید. اینها یک تحولاتی است که پیدا شده است. صدر اسلام با یک همچو روحیهای که شهادت را میخواستند. آن طور پیشرفت کردند در نیم قرن تقریباً معموره دنیا را، دنیای متمدن آن وقت را، فتح کردند. و الّا عددشان، یک عدهای بودند
ستایش از حس تعاون و شجاعت ملت
این یک انقلابی است که خدا کرده است و من روی این انقلابهای روحی و این حس تعاونی که در ملت ما پیدا شده است و آن شجاعتی که در ملت ما پیدا شد و این علاقهای که من ادراک میکنم، حتی همین امروز، هر روز تقریباً من مواجه با یک همچو چیزی میشوم، دیروز یک دستهای از خانمها، محترمات، اینجا بودند، یکی اصرار میکرد که شما بگذارید که ما برویم کردستان. من گفتم آخر شما؟! نه [مشکل] کردستان حل میشود، لازم نیست شما تشریف ببرید. یکی گرفته بود جلوی من، تا آنجا آمد یکیشان دنبال من، که شما دعا کنید من شهید بشوم. گفتم من دعا میکنم که شما ثواب شهید را ببرید و خدمت کنید. اینها یک تحولاتی است که پیدا شده است. صدر اسلام با یک همچو روحیهای که شهادت را میخواستند. آن طور پیشرفت کردند در نیم قرن تقریباً معموره دنیا را، دنیای متمدن آن وقت را، فتح کردند. و الّا عددشان، یک عدهای بودند