- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
سخنرانی در جمع قهرمانان کشتی (شکست ابرقدرتها - محاصره اقتصادی)
- سخنرانیزمان: صبح 28 آذر 1358 / 29 محرّم 1400
مکان: قم
موضوع: شکست قدرت افسانهای ابرقدرتها - دخالت نظامی و محاصره اقتصادی راه بن بست
حضار: قهرمانان کشتی آزاد در مسابقات آسیایی، پهلوانان کشتی باستانیبسم الله الرحمن الرحیمایستادگی تا آخرین نفر
من از آقایان ورزشکارها و سایر آقایان تشکر میکنم که گاهی تشریف میآورند و ما را از کارهای خودشان، از موفقیّات خودشان و از کارهایی که در سطح بین المللی انجام دادهاند و موفقیتهایی که تحصیل کردهاند برای جمهوری اسلامی [مطلع میکنند] تشکر میکنم و دعا میکنم که ان شاء الله همیشه موفق باشند، و به دشمنهای ما بفهمانند که مردانی که در ایران هستند، مرد مبارزهاند و مرد میدانند، مرد جهادند. و امیدوارم که خداوند شما را تأیید کند در این وقتی که مملکت ایران مبتلاست به اینطور مصیبتها. که البته از یک طرف مصیبت است و از یک طرف هم سرفرازی برای یک ملت، که در راه هدف تا پای جان ایستاده است. و همه جوانهای ما در این راه مشترک هستند، و بسیاری از آنها برای شهادت از من دعا میخواهند و من دعای پیروزی میکنم برای آنها که خداوند همه آنها را حفظ کند و همه شما جوانها را برای کشور ما حفظ کند. امیدوارم که از اینجا به بعد هم که مشکلات برای کشورتان زیاد است، و این ریشههای فاسد الآن در ایران هستند، و چون مأیوس شدهاند دست به یک همچو جنایاتی مثل ترور شخصیتهای محترم میزنند.
و البته آنها خیال این را دارند که ما را و شما را سست کنند در این جهاد اسلامی. و اینها غافل از این هستند که وقتی که جهاد برای خدا شد، برای اسلام شد، جهادی است که جهاد معنوی است، نه جهاد صوری و مادی. وقتی بنا شد که جهاد معنوی باشد تا آن فرد - آخر هم برای جهاد حاضر است.
ترور شخصیتهای دینی و بازتاب آن
و من از حماقت اینها هم تعجب میکنم. اینها نمیخواهند که یک فردی مثل آقای مطهری و مثل آقای مفتح را از بین ببرند. اینها وسیله است برای اینکه نهضت را سست کنند و حماقتشان این است که دیدهاند اینها که هر فردی را که اینها ترور میکنند مردم ایران برای نهضت بیشتر وارد میدان میشوند. اگر اینطور بود که مثلاً، آن وقتی که مرحوم آقای مطهری را ترور کرده بودند، یک نیمی از مردم عقب نشینی کرده بودند، آن وقت برای نیم دیگرش هم مرحوم آقای قاضی (1) را مثلاً ترور میکردند و مرحوم آقای مفتح را و دیگران را. اما وقتی دیدند که هر شخصی را که اینها ترور کردند بازار نهضت گرمتر شد و مردم بیشتر به این نهضت اقبال کردند. این چه انگیزهای دارد که اینها به این جنایت دست میزنند؟ اینها همه برای این است که خدای تبارک و تعالی اینها را کر و کور کرده است. اینها را از آن ادراک راه صحیح محروم کرده است. یعنی خودشان اسباب محرومیت را فراهم کردند. خودشان اسباب این شدند که عنایت خدا، که باید همه قشرها را هدایت کند، اینها خودشان را محروم کردند، و بعد از اینکه خودشان را محروم کردند کارهایی انجام میدهند که برخلاف مصلحت خودشان است.
کور دلیهای سران کاخ سفید
شما ملاحظه کنید این آقای کارتر برای رسیدن به مقام ریاست جمهور دست و پا میکند لکن خدا او را کر و کور کرده است که راهها را اشتباهی دارد میرود. این اگر چنانچه - همان وقتی که ما اشتغال داشتیم به مخالفت با این مرد (2) آن وقت که دید این دیگر در حال سقوط است، و دید نمیتواند این را نگهش دارد، اگر کمک کرده بود به ایران و اقبال کرده بود به ایران و تصدیق کرده بود حرفهای ایران را، برایش بهتر بود، یا - آن پافشاری که آن وقت کرد برای حفظ او، و آن پافشاریهایی که کرد برای حفظ یادگار او بختیار، و آن پافشاریهایی که بعد کرد؟ آن بهتر بود برای رسیدن به آن مقام یا این؟
حالا رفت. آنها از بین رفتند. بعد بردن یک نفر آدم جانی را به امریکا و پناه دادن به اصطلاح خودش آنجا و پرستاری از یک مفلوک باصطلاح آنها، این بهتر بود برای او یا اینکه او را نبرند؟ جای دیگری برود زندگی کند - خوب، بود جای دیگر.
اینها از باب این است که کر و کور شدهاند. یک کاری کرده حالا، مثل این بچهها که لج میکنند. سر آن کار لجبازی میکند. حالا نتوانست او را نگه دارد. این قدم دومی بود که نتوانست نگه دارد این مرد را در امریکا، و فرستادهاش به یک جای دیگر. خوب این بهتر بود برای او که باز سر و صدا در دنیا راه بیندازد، و در پاناما آن قدر تظاهر بر ضد این مرد بکنند که بر ضد امریکاست، یا اینکه او را میفرستاد اینجا و به عالم ثابت میکرد که من هم طرفدار مظلومها هستم، طرفدار آنها هستم که غارت شدهاند، نه طرفدار غارتگرها؟ خودش هم غارتگر است. اما قاعده این بود که اگر عقلش سر جایش بود، قاعده این بود که اگر کسی بخواهد راه خودش را، آنی که خیالش هست پیش ببرد، اینها را پیش نیاورد تا اینکه یک مملکتهایی بر ضد او تظاهرات در آن واقع بشود.
حربههای زنگ زده
امروز روزی نیست که کسی اتکا به سرنیزه بکند. دنیا عوض شده. حالا اگر سابق بود، پنجاه سال پیش از این بود، سی سال پیش از این بود، اتکا به سرنیزه یک مسئلهای بود. اما وقتی که دنیا عوض شده است، ملتها یکی بعد از دیگری دارند بیدار میشوند، دارند از تحت سلطه استعمار بیرون میروند. در یک همچو موقعی دیگر جای صحبت اینکه ما مداخله نظامی میکنیم [نیست]، یک وقت بگوید مداخله نظامی میکنیم، یک وقت بگوید نه ما مداخله نظامی نمیکنیم، همینطور مشوش هی صحبت کردن، برای همان است که چشمشان باز است و کورند، نمیبینند. اینها همانی است که خدا به چشمها و گوشها و عقلهای آنها غل انداخته. نه از باب اینکه او ابتدا [غل انداخته] خود اینها وسیله - فراهم کردهاند تا غشاوت (1) واقع شده است بر عقلهایشان و بر چشمهایشان و بر گوشهایشان، و این یک کمکی است برای مستضعفین. اینطور راه را گم کردن یک کمکی است به مستضعفین. اگر قبل از این قضایا یعنی قبل از اینکه این مرد (2) را ببرد به امریکا و باصطلاح خودش بخواهد پرستاری از یک مفلوکی بکند، بعض از ممالک با ما متحد بودند، یعنی از ملتها [...].
صدور انقلاب و بیداری ملتها
حالا بسیاری از ملتها با ما همراهاند. نهضت ما دارد توسعه پیدا میکند، و میرود توی ملتها. ملتهایی که ببینند که ملت ایران در مقابل یک قدرت بزرگ ایستاده و پیش برده، یک قدرت شیطانی را که همه قدرتها دنبالش بودند یک ملتی ایستاده و ایستادگی کرده و پیش برده، سایر ملتها هم گرفتارند دیگر. آنها هم همین گرفتاریهایی که ما داریم آنها دارند. مصر به دست سادات (3) و جاهای دیگر هم به دست دیگران. همه ملتها مبتلای به دولتهایشان هستند. آنها هم میخواهند از زیر این بار بیرون بیایند، وقتی دیدند که ایران قیام کرد و پیش برد، ولو کشته داد اما پیش برد، دیگران هم همین فکر در مغزشان پیدا میشود. ملتهای دیگر هم همین معنا را میخواهند. آنها هم همین کار را خواهند کرد.
شما بدانید که این نهضت شما ملت ایران، این عظمت قدرتهای بزرگ که با تبلیغات تحمیل کرده بودند بر دماغها که اصلاً نمیشود با انگلستان درافتاد، حالا هم دیگر اصلاً با امریکا نمیشود دیگر درافتاد، این عظمت را شکست. یعنی شما ملت عزیز ایران، زن و مردتان ریختید در خیابانها و با فریاد الله اکبر، این عظمتی که در قلوب اشخاص پیدا شده بود و ملتها را وادار میکرد که ساکت باشند مبادا یک وقتی بربخورد به آنها، این را شکست. ما در آن قضیه سابق هم کوشش میکردیم که این معنا که نمیشود با دولت درافتاد، این را بشکنیمش. نمیشود در مقابل قدرتها نفس کشید و باور آورده بودند به - ملت ما، به طوری که به خودشان حق نمیدادند، اگر یک پاسبانی میآمد میخواست یک چیزی تحمیل کند، به خودشان حق نمیدادند که در مقابلش یک کلمهای بگویند.
سکوت پرده انداخته بود، سایه انداخته بود به سر ملت ما. این معنا کم کم شکسته شد.
صداها درآمد. نهضت شما آن را شکست. و نهضت شما الآن این معنا را هم شکست در دنیا که نمیشود در مقابل امریکا [ایستاد] اول قدم این است که انسان «میشود» و «نمیشود» را ارزیابی کند.
شکسته شدن قدرت افسانهای ابرقدرتها
اول قدم هر مبارزهای ارزیابی این است که در این مبارزه میشود یا نمیشود، و شما ثابت کردید که نه «میشود». میشود با امریکا هم طرف شد. میشود که لانه جاسوسی امریکا را هم تصرف کرد. میشود جاسوسهای امریکایی را هم گرفت و نگه داشت، و حفظ کرد. شما این را ثابت کردید به دنیا. آن عظمتی که از آنها به واسطه تبلیغات زیادی که داشتند، در دنیا سایه افکنده بود که ابرقدرت است، و کسی حق حرف زدن ندارد آن شکست. معلوم شد نه، ملتها میتوانند فریاد بزنند. میتوانند مرگ بر کارتر بگویند. فریاد هم الآن دارند میزنند. نه اینجا جاهای دیگر هم. هندوستان هم همین است. پاکستان هم همین است. عراق هم همین است. کویت هم همین است. ممالک خودشان هم. ممالک غربی هم همین است. امریکا هم همین است. امریکایی که [مرتب] میگفت ما با قدرت نظامیایم. [دایماً] ما را میترساند، اینها دنبال همان بودند که سابق انجام میدادند. سابق چنانچه یک کلمهای فرض کنید که در یک روزنامهای از ایران واقع میشد بر ضد انگلستان یا بر ضد امریکا، با یک کلمهای که آنها به محمدرضا میگفتند که فضولی موقوف، جلویش را اینجا میگرفت. اگر یک کاری میخواستند انجام بدهند، مثلاً مجلس شورای استعماری غلط، همچو که کشتی انگلستان میآمد طرف ایران مسئله ختم بود با همان حرکتش. همچو که اطلاع میرسید که کشتی انگلستان راه افتاده از آنجا به کجا، اینجا دیگر باید حتماً تسلیم شد. قراردادی اگر میخواستند ببندند و اینها یک - وقتی، در آن وقتی که فرض کنید، یک سرسختی میخواستند نشان بدهند، یک چیزی که در سرحدات و قبل از سرحدات واقع میشد، این کافی بود برای اینکه در مرکز اینها دیگر دست بردارند از مخالفت و موافقت کنند و تسلیم بشوند. اینها چیزهایی بود که اینها با بوق و کرنا، با رادیوها، با تبلیغات، تبلیغاتی که بسیاریش هم در خود کشورها بود، یعنی، عمال آنها، در خود این کشورها تبلیغات میکردند بر ضد خود کشور.
بزرگ نماییها و افسانه سراییها
اینها به مردم همچو بزرگ نشان داده بودند مسائل را که مردم خیال میکردند که اگر الآن یک حرفی بزنیم، یکدفعه چتربازهای امریکا میآیند میریزند و ایران را خراب میکنند. در همین قضیه، این را کراراً برای ما آمدند گفتند که؛ مینوشتند، از خارج هم مینوشتند که چتربازها بناست که از آن بالا بیایند بالای سر سفارت. از آن بالا یک دوایی بریزند و بیهوش کنند همه را و بیایند پایین و همه را ببرند، و در قم هم میخواهند بیایند و شما را بربایند. حتی بعضیها آمده بودند به من میگفتند که شما نمانید اینجا شب. خوب، آقا این شعر است که اینها میگویند. این حرفهایی است که در کتاب «حسین کرد» (1) مینوشتند. این حرف است که میزنند. و الّا «چتربازها میآیند و همه را بیهوش میکنند» این همان حرفهایی بود که «یک دوا میزدند، همه چیزها بیهوش میشدند» حرفهایی که در «الف لیل» (2) میگویند. میخواستند این طوری ما را مثل سابق که از این حرفها ترس داشتند، این طوری ملت ما را بترسانند. غافل از اینکه مسائل این نیست. اصلاً مداخله نظامی دیگر حالا در دنیا اصلاً شکست خورده است. صحبتش هم شکست خورده. اینها به اعتبار اینکه ما را در افکار باز عقبمانده میدانستند این حرفها را میزدند.
بن بست مداخله نظامی و محاصره اقتصادی در ایران
بعد هم حالا میگویند که وقتی که در امریکا رأی گیری کردند - حالا به آن اندازهای - که خودشان میدانند - امروز یا دیشب بود که، پنجاه و پنج [درصد] از جمعیت امریکا با مداخله نظامی مخالفاند. یک غلطی از اول میکنند، بعد میخواهند عذرش را بخواهند. حالا میگویند ملت ما مخالف است. خوب ملت آنها موافق باشد بسم الله. مگر میشود حالا در دنیا یک همچو کارهایی را کرد. این حرفها مال سابق بود، نه مال حالا.
حالا دنیا یک چیز دیگر شده. حالا اگر صدای اینها درآید در آنجا، شرق منفجر میشود.
نه شرق تنها، غرب هم منفجر میشود. مگر میشود حالا از این کارها کرد. بعد حالا از آنجا دست بردارند. نه مداخله نظامی نه از باب اینکه، مثلاً فرض کنید، خوب ملت هم با آن موافق نیست. حتی گفته بودند که اینها میگویند که اگر اینها را هم بکشند، مداخله نظامی نباید بشود. اگر این جاسوسها را بکشند هم، مداخله نظامی نباشد. خوب، اگر یک همچو حرفی راست باشد معلوم میشود که آنها به عقل آمدهاند که پنجاه نفر آدم جاسوس را فرضاً کشته - که بنا ندارند حالا اینها را بکشند - پنجاه نفر را بکشند اسهل است از اینکه یک مملکتی، چند تا مملکت، خود امریکا به خاک و خون کشیده بشود. این معلوم میشود یک خردهای به عقل آمدهاند. از اول هم معلوم نبود که این خیالها باشد.
حالا دیگر چسبیدهاند به اینکه «ما خیر، محاصره اقتصادی میکنیم» بسم الله، محاصره اقتصادی بکنید ببینیم چه میکنید. اینها حرف است. محاصره! مگر دنیا تابع آقای کارتر [است؟] مگر همه دنیا میخواهند زحمت بکشند که آقای کارتر بشود رئیس جمهور! سران که میشناسند هم [دیگر] را. سران ممالک هم [دیگر] را میشناسند که از چه قماشی هستند. میدانند که قضیه، قضیه ملت نیست. قضیه، قضیه این است که من میخواهم چه بشوم. او میخواهد رئیس جمهور کجا بشود. او میخواهد رئیس جمهور کجا بشود. اینها که هم را میشناسند. میدانند که مسئله، مسئله این نیست که برای پنجاه تا، مثلاً جاسوس، خیلی دلشان سوخته. یا برای فرض کنید، چه.
انحطاط ارزش انسانیت
این را من کراراً گفتهام، ما در فرانسه که بودیم یک نفر از اشخاصی که میگفتند که - این از طبقه بالاست - چه بود، من نمیدانم - از آنها میآمدند زیاد. راجع به همین مردیکه (1) هم میآمدند. گاهی هم از امریکا پیغام میآوردند. از رئیس جمهور امریکا پیغام میآوردند که ما را سست کنند. این در یک قضیهای که آمده بود و حرفش را نقل کردند، گفته بود که یک قصهای در چین واقع شد که سفارتخانه ما در خطر بود. ما راجع به افرادش هیچ ابداً نگرانی نداشتیم. افراد چیزی نیستند. راجع به مبلش ما نظر داشتیم.
مبلهایش زیاد قیمت داشت.
اینها یک همچو قماش مردمی هستند که مبلها را اهمیت میدهند، نه آدمها را. رئیس جمهور شدن پیش آقای کارتر ارزش دارد، نه پنجاه نفر. اینها یک چیزهایی درست میکنند برای اینکه آنجا برای خودشان یک راهی پیدا کنند و پیش ملت خودشان یک وجاهتی پیدا کنند. و همانطور که گفتم خدا کر و کورشان کرده که هر راهی را میروند، برخلاف مصلحتشان است. هر طریقی که بروند خلاف. بردند او را آنجا به خیال اینکه یک کاری بکنند. شکست خوردند. یعنی افکار مردم عوض شد. بعد لجاجت کردند در اینکه این را تحویل بدهند. باز هم به ضرر خودشان است. نتوانستند نگه دارند. فرستادند او را به پاناما. این هم به ضرر خودشان است. حالا اهالی پاناما دارند فریاد میزنند در خیابانها. [تظاهرات] میکنند که این مردیکه را آوردهاند اینجا چه کنند. خوب این یک بنجلی است که باید بیخ ریش ما باشد. اینها اشتباه دارند. باید بیاید در همین مملکت.
بنجل از ماست. برای چه به پاناما برود؟ مردم پاناما را چرا اذیت میکنند؟ خوب بفرستند او را محل خودمان. ما خودمان میدانیم چه بکنیم.
محاکمه شاه، محاکمه رؤسای جمهور امریکا
و عمده این است که خوف آنها نه برای این آدم است، نه برای آن پنجاه تاست. اینها نیست. اینکه اصرار دارند که این مردیکه نباید [به ایران بیاید]، برای این است که اگر این بیاید و اینجا محاکمه بشود و محاکمهاش هم یک محاکمه همچو پنهانی و زیر جلی - نیست. محاکمهای است که با حضور اشخاص برجسته دنیا میشود. برای اینکه محاکمه یک آدم مفلوک نیست. محاکمه رؤسای جمهور است. همان طوری که این مرد گفته بود که اگر من را محاکمه بخواهند بکنند، رئیس جمهور چند سال هم باید محاکمه بکنند.
چند نفر از اینها هم. صحیح است.
این محاکمه یک شخص نیست. یک آدم نیست. یک مفلوک نیست. ما هم او را نمیخواهیم. برای اینکه یک آدم مفلوکی را چه بکنیم. ما میخواهیم این را بیاوریم اینجا و در مقابل این مستکبرین، مستضعفین تکلیفشان را بدانند. مستضعفین دنیا یعنی، مملکت امریکا هم، ملت امریکا هم تکلیفش را با رؤسای جمهورش بفهمد که اینها چه سنخ آدمهایی بودند که به ما حکومت میکردند. همانطور که ما اینجا فهمیدیم که اینها چه سنخ آدمهایی بودند به ما حکومت میکردند. فهمیدیم و خدا خواست که قیام کرد ملت، و خدا خواست که این را بیرونش کرد.
محاکمه شاه، برای آگاهانیدن مستضعفان جهان
مستضعفین دنیا بفهمند، اینجا وقتی ما یک محاکمهای راه انداختیم که دنیا را شریک کردیم در این محاکمه، از همه جا دعوت کردیم، و در اینجا متفکرین دنیا، نویسندگان دنیا، سیاسیون دنیا، شخصیات معتبر دنیا را از همه جا، حتی از امریکا، از هر جا ما دعوت میکنیم اینجا، و این آدم را اینجا محاکمه میکنیم. یک محاکمه جاروجنجالدار. تا معلوم بشود به همه دنیا. به همه مستضعفینی که اینها خودشان را جا زدند آنجا، و با یک حرفهای نامربوطی میخواهند خودشان را تحمیل کنند به ملتها. ما به ملتها بفهمانیم که اینها لایق نیستند برای شما حکومت کنند، خودتان فکر کنید. خودتان فکر کنید بین خودتان. یک حکومتی که دست خودتان باشد، نه اینکه یک کسی ارباب شما باشد. ما مقصدمان یک همچو مطلبی است. مقصدمان این نیست که یک نفر آدم بیاید اینجا و مثلاً چه بکند، نه. و همه خوف آقای کارتر این است که مبادا یک همچو قصهای پیش بیاید. پیش بینی یک چنین مسائلی میکند. دست و پا میکند. او را میرود نگه میدارد، و بعد هم حالا جای - دیگر، و بعدش حالا چه خواهد شد نمیدانم.
خیانت گروهکها، منشأ رسوایی آنها
و ملت ایران باید توجه داشته باشد که یک ملتی است که الآن همه دنیا توجهشان به اینجاست. شما رادیوهای دنیا را، مطبوعات دنیا را ببینید، در رأس حرفهایشان همین مسائل ایران است الآن. وقتی یک ملتی تحت توجه همه دنیا شد، باید خودش را درست بفهمد. بفهمد که پا را غلط نگذارد. این خیانتهایی که الآن در ایران میشود، در آذربایجان پیش آوردند، در بعضی جاهای دیگر پیش آوردند. این خیانتها هم در نظر ملتها منعکس میشود که چیست. ملتی که پاشده میخواهد خودش خودش را اداره کند.
از دست ابرقدرتها میخواهد خارج کند خودش را. چپاولگریها را میخواهد قطع کند از مملکتش، باز از اهل خود مملکت بیایند و مخالفت کنند! همه ملتها توجه دارند که چیست این، خودش را در دنیا رسوا میکند. همان طوری که کارتر خودش را در دنیا رسوا کرد. اینهایی هم که میگویند ما اهل ایران هستیم؛ و به ایران علاقه داریم، و به ملت علاقه داریم و اینها، در یک وقتی که ملت قیام کرده و قدرتها را شکسته حالا میخواهد یک حکومت ملی به دست خود ملت در اینجا تأسیس کند یک قانون اساسی، خود ملت به دست خودشان، با دست خبرگان خودشان در اینجا تصویب بشود و چه بکند.
همینهایی که میگویند ما از ملت هستیم و ما علاقه به ملت داریم، همینها مخالفت میکنند. دنیا میفهمد که این قشر مخالف چیاند. آن طوری که شما فهمیدید و ما میفهمیم، دنیا هم میفهمد. کاری نیست که فقط در آذربایجان ایجاد بشود، و خدای نخواسته ملت آذربایجان را خدشهدار بکند. ملت آذربایجان خدشهدار نمیشوند. همان طور که ملت ایران، همه ملتهای ما - یعنی ملتها نیست که یک ملت است - همان طوری که آذربایجان خدشهدار نمیشود و تهران خدشهدار نمیشود و کردستان خدشهدار نمیشود و بلوچستان خدشهدار نمیشود همه اینها خدشهدار نمیشوند، همانطور هم که انظار دنیا متوجه است، که این یک عده خائن اقلیت میگویند. این یک عده اقلیتی که - ایستادهاند در مقابل سی و پنج میلیون جمعیت و آرائشان را دیدید که در رفراندم اول همه قوا را روی هم گذاشتند، باز صدی هشتاد با ما بود. حالا با اینکه یک مقداری را بازی دادند و قهر کردند، حالا هم صدی نود باز رأی مثبت دادند.
لزوم شناسایی دشمنان داخلی
دنیا نظر میکند که این آدمها چه میگویند در مقابل یک ملت. این مردم چه میگویند در مقابل ملتی که همه ایستادهاند، و هر روز فریاد دارند میزنند که - بعد از تصویبش هم دارند فریاد میزنند - که ما همین قانون اساسی را میخواهیم؟ این چند نفر آدم چه چیزی میگویند در مقابل این ملت؟ چه حرف حسابی دارند؟ چرا باید اینها یک همچو فکر معوجی داشته باشند که یک عده معدود اقلیتی که یاغی هستند قیام بر ضد حکومت اسلامی کردند، یاغیگری کردهاند، یک همچو عده معدودی میخواهند بر همه ملت ما حکومت کنند. مگر حکومت محمدرضا غیر از این معنا بود که یک عده معدود میخواست دیگران را تحت سلطه قرار بدهد؟ حالا هم همینها نظیر او هستند. و از ریشههای او هستند. چه میگویند اینها در مقابل یک ملت که زن و مردش خون دادند، و بچه دادند، و جوان دادند، و یک حکومت اسلامی میخواهند درست کنند. آقایان چه میگویند در مقابل اسلام؟ چطور جواب اسلام را میدهند؟ ملت باید درست توجه کند.
دشمنهای خودش را در این مسائل بشناسد که چه قشرهایی با ملت دارند مخالفت میکنند و دشمناند با ملت ما. باید مردم بشناسند اینها را. و من امیدوارم که این تحولی که پیدا شده و اینکه هر قصهای که به نظر آنها این است که ما در این قصه یک شکستی میخوریم. بیشتر صدا درمیآید. بیشتر مردم با هم منسجم میشوند. من امیدوارم که ان شاء الله این راه را تا آخر برویم. و آنی که آرزوی همه مسلمین است، آنی که آرزوی رسول اکرم است، آن که آرزوی ائمه ما هست، و آن ایجاد یک حکومت اسلامی [که] همه چیزش اسلامی باشد. من امیدوارم که با دعای همه شما و با توجه همه شما به خدا و با وحدت کلمه این راه را به آخر برسانیم.