- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره وجوب مبارزه با حکومتهای ظالم
- سخنرانیزمان: 27 آبان 1357 / 17 ذی الحجه 1398
مکان: پاریس، نوفل لوشاتو
موضوع: وجوب مبارزه با حکومتهای ظالم - ادای تکلیف، یک پیروزی بزرگ - هدف اعلا
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج[بسم الله الرحمن الرحیم]پیروزی بزرگ، عمل به تکلیف است
در این مسائلی که ما و شما وارد هستیم، در آنکه اصولش سه تا مسئله است: یکی نبودن محمدرضاخان و این سلسله، سلسله پهلوی؛ و یکی نبودن اصل رژیم سلطنتی؛ و یکی هم استقرار حکومت عدل اسلامی، جمهوری اسلامی؛ در همه مسائلی که انسان اقدام میکند یکجورش اینطور است که یک قسم از مسائل اینطور است که، انسان باید ملاحظه کند که در این عملی که میکند نتیجه حاصل میشود، نمیشود؟ آیا میرسد به این مقصدی که دارد، نمیرسد؟ اگر مطمئن شد که به آن مقصد میرسد اقدام میکند، اگر مطمئن نشد اقدام نمیکند. یک قسم از مسائل اینطوری است. یک قسم از مسائل هم هست که انسان تکلیف دارد از طرف خدا، که اصل مطلب یک تکلیفی هست. و نتایجی هم احتمال میرود حاصل بشود، و احتمال هم میرود حاصل نشود. در این مسائلی که آدم تکلیف دارد که اقدام بکند، دیگر نباید ما در آن مسائل علم به اینکه نتیجهای [از] آن مطلبی که ما میخواهیم، حاصل میشود، این لازم نیست علم پیدا کند؛ انسان دنبال این است که آن تکلیفی که به او شده، به آن تکلیف عمل بکند.
مبارزات امامان شیعه
حضرت امیر - سلام الله علیه - که قیام کردند بر ضد معاویه، البته میخواستند به اینکه معاویه را از مقام خودش کنار بزنند و یک ... آدمی که فاسق است و مال مردم خور است آن را بزنندش کنار، و یک آدم صحیحی را به جای او بگذارند در شامات و سوریه و آنجاها. لکن جلوگیری از ظلم معاویه یک تکلیف شرعی بود که باید قیام کنند به این امر - و به مردم بفهمانند که این ظالم است و باید اینطور اشخاص دفع بشوند. و ایشان قیام کردند و منتهی به این شد که موفق نشدند به اینکه او را از مقامی که داشت [منعزلش] کنند. حضرت سیدالشهداء قیام کردند بر ضد یزید؛ و شاید و همان طور هم بود که خوب، اطمینان به این بود که موفق به اینکه یزید را از سلطنت بیندازند نشوند؛ این اخبارش هم اینطور است که ایشان مطلع بودند بر این مطلب؛ در عین حال برای همین معنی که بر ضد یک رژیم ظالم قیام کنند - ولو اینکه کشته بشوند - قیام کردند و کشته دادند و کشتند و خودشان هم کشته شدند. الآن وضع حاضر دولت ایران و شاه این وضع است که همان طوری که ... معاویه هم امام جماعت بوده هم امام جمعه؛ آنطور نبوده است که معاویه اصلاً نه نماز بخواند و نه روزه بگیرد، خیر هم نماز میخوانده و هم روزه میگرفته و هم امام جماعت هم بوده؛ میرفته مسجد و عقبش نماز میخواندند مسلمانها؛ هم روز جمعه میرفته نماز جمعه میخوانده و همه این مسائل شرعیهای که بوده است - به حَسَب صورت - عمل میکرده لکن از باب اینکه یک آدم قاچاقی بوده و یک آدم ظالمی بوده و مال مردم را میگرفته و اگر هر جور دستش میرسیده ظلم و آدمکشی و همه اینها را داشته، حضرت امیر نه اینکه این چون نماز نمیخوانده، چون کافر بود قیام کرده بود بر ضد او؛ نخیر، کافر نبود و مسلمان هم بود و اظهار اسلام هم میکرد ولکن بر خلاف موازین این مَسْنَد را گرفته بود؛ یک حکومت جائر بود که برخلاف موازین الهی مسندی را گرفته بود و در آن مسند هم به طور ظالمانه عمل میکرد؛ از این جهت حضرت امیر قیام کرد، ولو نرسید به نتیجه لکن تکلیف را ادا کرد؛ تکلیف این بود که با یک همچو آدمی باید معارضه و مبارزه بکند.
سلطنت غاصبانه
الآن وضع این حکومت این است، برای اینکه غاصبانه مسندی را گرفته است و یک سلطنت غاصبانه دارد میکند - همان طوری که معاویه سلطنت غاصبانه میکرد، این هم سلطنتِ غاصبانه است - بلکه تذکر دادم مکرر که ما اگر ملتزم به قانون اساسی هم باشیم، - روی این فرض هم سلطنت ایشان بر خلاف قانون اساسی است؛ برای اینکه قانون اساسی آن چیزی را که گفته است این است که سلطنت یک موهبت الهی است که مردم میدهند به شخص سلطان؛ و ما میدانیم که این مردم اصلاً یک همچو سلطنتی را نه به ایشان دادند و نه به پدر ایشان دادند؛ سلطنتی نبوده است که مردم داده باشند به ایشان. بنابراینروی فرض قانون اساسی هم این مقام را غصب کرده است؛ یعنی الآن یاغی است به حَسَب قانون. به حَسَب قانون اساسی این آدم یک آدم یاغی است که مثل سایر دزدها، که یکوقت بیایند یک جایی را بگیرند و یک حکومتی را غصب کنند، این هم همان است. بر حسب حکم شرع هم که اصلاً لیاقتْ اینها ندارند برای حکومت شرعی. آنکه لایق است برای اینکه حاکم بر مسلمین باشد، آن شرایطی دارد که در اینها اصلاً آن شرایط موجود نیست. بنابراین، هم به حَسَب قانون اساسی این سلسله غاصب این مقام هستند - پدرش و خودش و بعد از آن هم اگر بچهاش - و هم به حَسَب حکم شرعی اینها لایق از برای این مقام نیستند و غاصب این مقام هستند. حالا هر چه هم میخواهد زیارت برود! و هر چه هم میخواهد عذر بخواهد و هر چه هم میخواهد قرآن طبع بکند! و هر چه از این حقه بازیها میخواهد بکند لکن اصلِ مقام غصب است. یک آدم غاصب هر چه هم عذر بخواهد، این مقام را تا دست از آن برندارد غاصب است.
وجوب مبارزه با حکومتهای ظالم
وقتی که یک شخصی غاصب یک مقامی شد و همان طوری که ائمه جور اینطور بودند - مثل معاویه و امثال اینها - و تکلیف مسلمین بود بر اینکه این را از آن مقامی که دارد کنار بزنند و حکومت را دست آن کسی که باید و شرع مقدس تعیین کرده است تسلیم بکنند، الآن هم بر مسلمین این مطلب واجب است؛ لازم است. ما هم یکی از افراد مسلمین هستیم که بر ما هم واجب است که جدیت کنیم و این را از این مقام پایین بیاوریم. احتمالش را هم میدهیم که موفق بشویم؛ لازم نیست یقین بکنیم. ما احتمال این معنی را میدهیم. بلکه بیشتر از احتمال الآن هست در کار که با این نهضتی که مسلمین کردهاند و همه با هم فریاد میزنند که ما نمیخواهیم این را، این مطلب درست بشود و سقوط پیدا - بکند ان شاء الله. [ان شاء الله حضار]
و بر فرض اینکه حالا ما نتوانیم، زورمان به او نرسد، همان است که حضرت امیر هم نتوانست. یعنی جنگ کرد و هجده ماه هم جنگ خونین [کرد] که از طرفین عده زیادی [کشته شدند] همه اینها مسْلم بودند، از طرفیْن هم آنها مسْلم بودند و هم اینها مسْلم بودند، آنها مُسْلمِ فاسق بودند اینها مُسْلمِ عدالتخواه بودند، اینها با هم جنگ کردند و - عرض میکنم که - موفق نشدند به اینکه معاویه را از حکومت کنار بزنند. ما از اینکه یک عدهای از ما کشته بشود یا ما یک عدهای از آنها را بکشیم باکی نداریم، برای اینکه ماروی تکلیف داریم عمل میکنیم. خدای تبارک و تعالی ما را مکلف کرده که با اینطور اشخاص، با اینطور ظَلَمه، با اینهایی که اساس اسلام را دارند متزلزل میکنند و همه مصالح مسلمین را دارند به باد میدهند، ما مکلفیم که با اینها معارضه و مبارزه بکنیم. اگر یکوقتی هم دستمان برسد، دست به تفنگ میبریم و معارضه میکنیم. خودمان تفنگ به دوشمان میزنیم و معارضه با آنها میکنیم، هر وقت مقتضی بشود؛ یک دستمان هم به مقتضیاتش محقق بشود. ما باک از این نداریم که ده نفر، بیست نفر [کشته بدهیم] حضرت امیر بیشتر از ده هزار نفر، بیشتر از بیست هزار نفر - تقریباً - در این جنگها، در این هجده ماه، کشته شد؛ ایشان باز [به جنگ ادامه داد] زمان پیغمبر هم اینطور بود. پیغمبر هم وقتی که یک حکومتی را میخواست کنار بزند، این کفار قریش را میخواست کنار بزند، خوب جنگها کرد و در یک جنگهایی موفق شد و در یک جنگهایی شکست خورد و آدم کشته شد؛ و اشخاص بزرگ مثل عموی پیغمبر- مثلاً- کشته شد. در جنگ [صِفین] «عمار یاسر» کشته شد؛ آن مرد بزرگوار. آنقدر کشته دادند. در این اصل هیچ اشکالی برای ما نیست که ما کشته میدهیم.
تحول تودهها، بزرگترین دستاورد نهضت
و بعضیها نق میزنند که ... [اینهمه] کشته دادید، چه؟ ما تکلیفمان این است. چه شد؟ اولاً خیلی از چیزها شد. یک ملت که یک پاسبان اگر توی بازارش میآمد و میگفت که ببندید میبستند، با یک امر پاسبان توی بازار تهران - بزرگترین بازارهای ایران - یک - پاسبان، چند تا پاسبان میرفت به آنها میگفت که ببندید، امروز روز چهارم آبان است، مثلاً ... باید ببندید، باید بیرق بزنید، تخلف نمیکردند، اصلاً توی ذهنشان نمیآمد که میشود تخلف از پاسبان کرد، اگر یک صاحب منصبی با چهار تا ستاره، با سه تا ستاره میآمد تو بازار و هر غلط کاری میخواست بکند کسی چرا به او نمیگفت، این نهضت مقدس اسلامی باعث این شد که بچههای کوچک هم فریاد بزنند توی خیابانها که «مرگ بر این سلطنت پهلوی»! این یک تحولی حاصل شد بین مردم که الآن پاسبان را مردم هیچ چیزی بارش نمیکنند. صاحب منصبش هم نمیکنند؛ حکومت نظامیاش هم نمیکنند. آن وقتها که حکومت نظامی میشد، به مجرد اینکه میگفتند حکومت نظامی است، دیگر مردم میرفتند سراغ کارشان؛ اصلاً دیگر دنبال اینکه معارضهای، مبارزهای بشود توی ذهنشان نمیآمد! امروز حکومت نظامی است، قانون حکومت نظامی خودشان میگویند که - مثلاً اعلامشان این است به اینکه - بیشتر از دو نفر نباید با هم باشند، هفتاد هزار نفر، صد هزار نفر، پانصد هزار نفر مردم میآیند بیرون! و فریاد میزنند و همه فریادهایشان هم بر ضد شاه است! این یک تحولی است در یک ملت حاصل شده است؛ این یک چیز کمی نیست.
عقب نشینی گام به گام
از آن طرف هم ملاحظه میکنید که اینها پله پله ... دارند پایین میآیند دیگر. این «حزب رستاخیز» یک چیز آسانی بود که اینها دست از آن بردارند؟ شما دیدید که چقدر مداحی اینها کردند. خود این مردکه چقدر ... حرف نامربوط راجع به حزب رستاخیز زد! همه مردم، همه باید وارد بشوند! هرکس وارد این حزب نشود باید از این مملکت برود! این اصلاً اینجایی نیست! و از این حرفهایی که زدند. یکدفعه با همین نهضت مردم، با همین مشت خالی، آنها توپ و تانک دارند، اینها مشت دارند، همین مشت غلبه کرد بر آنکه یکوقتی حزب رستاخیز [را به رخ میکشید] معلوم شد خبری نیست! اعلام کردند که، این [حزب] چیزی نیست، بیخود است اصلاً، اصلاً دولت هم قبولش ندارد! [خنده حضار] مطلبی بود که دولت هم قبولش نکرد، با اینکه دولت از خودشان بود. تاریخ را - تغییر داده بودند و برگشتند از آن. یک آدمی که حاضر نبود که به این ملت یک کلمه تعارف بکند، آمد ایستاد و همه طبقات ملت را خطاب کرد و عذرخواهی کرد که ما اشتباهاتی کردیم، اشتباهات و غلطهایی بوده است و واقع شده است و حالا هم دیگر از این به بعد ما از این کارها دیگر نمیکنیم! این آدمی که شما در پانزده سال پیش از این، بیست سال پیش از این دیده بودید وضعش چه جوری است، در چند سال پیش از این هم همین طور بود، در این ایام فَتْرَت (1) - بین 15 خرداد تا حالا - که اصلاً کسی را به حساب نمیآورد! یک آدمی بود که هر چه بود خودش میکرد؛ هر کاری بود خودش میکرد. و اینکه میگوید «اشتباه»، دروغ میگوید! همه کارها را خودش ملتفت بود و عالِم و عامد بود و نوکر مردم [اجنبی] بود. عالِم و عامد بود که کرد کارها را. اشتباهْ تو [ی] کار نبوده. همهاش اشتباه، همهاش کارهای غلط بوده است و عمداً هم کرده است و بعد از این هم اگر مهلتش بدهید، این اشتباهات زیاد خواهد کرد.
اهداف ما
در هر صورت، اینها یک کارهایی است که شده است تا حالا، که پله پله است البته. ما نباید جلوی این [نهضت] را بگیریم بگوییم - مثلاً - ما همین قدر راضی هستیم، نه. ما آن معنایی را که دنبالش آمدیم این است که آن مطلب آخری حاصل بشود؛ یعنی این مقدمات را طی بکنیم: این نباشد و سلسله پهلوی نباشد، و رژیم شاهنشاهی نباشد، و دست امریکا و انگلستان و روسیه قطع بشود از این مملکت، و مملکت برای خودمان باشد، و حکومت اسلامی هم ان شاء الله برقرار بشود [ان شاء الله حضار]. ما دنبال این مطلب هستیم و آنقدری هم که از قوهمان میآید ما دنبال این میدویم. اگر توانستیم که کار را انجام بدهیم که الحمدللَّه توانستیم و یک خدمتی به این ملت کردیم؛ اگر نتوانستیم تکلیفمان را ادا کردیم؛ یعنی پیش خدا دیگر چیزی نیست که ما بگوییم ما نکردیم این کار را. عذرتراشی نکردیم. واقعاً یک مطلبی را عمل کردیم، و دستمان نرسیده نتوانستیم. - این کار را بکنیم. پیش خدا آبرومندیم.
هدف اعلا، برقراری حکومت عدل اسلامی
بنابراین ما این مراتبی که هست که عبارت از رفتن این آدم و به هم خوردن این سلسله و - عرض میکنم - کوتاه کردن دست اینها، اینها همهشان جزء مقاصد است؛ منتها مقصد اعلی عبارت از این است که یک حکومت عدلی، یک حکومت اسلامی عدلی مبتنی بر قواعد اسلامی حاصل بشود. آن مقصد اعلای ماست. و الّا اینها همهاش جزو مقاصد شده حالا دیگر؛ ولو این هم مقدمه آن است ولیکن خود اینها الآن جزء مقاصد هستند، و ما همان طوری که حکومت اسلامی را میخواهیم حکومت این را هم نمیخواهیم. البته توی حکومت اسلامی همه اینها هست. ما اگر میگفتیم حکومت اسلامی میخواهیم معنایش این بود که این سلسله نباید باشد و این رژیم نباید باشد، و آنها هم دستشان کوتاه باید باشد؛ چون اسلام حکومتش این جوری است که نباید کسی در مملکت اسلامی تصرفی داشته باشد؛ کفار، هیچ کس، نباید تصرف داشته باشند.
بنابراین، ولو اینکه این اجمال این مطلب را داشت، لکن ما تفصیل مطلب را گفتیم که ما این سه تا اصل را ... آمال و آرزویمان است.
اطاعت امر خدا، یک پیروزی بزرگ
و حالا اینکه میخواستم عرض بکنم این است که شما خیال نکنید که اگر یکوقت ما نرسیدیم به مقصد، گفته بشود که خوب چه شد؟ خونها ریخت و از بین رفت و چه شد؟ اولاً شده است خیلی چیزها. اینها الآن از آن خر شیطان پایین آمدهاند یک قدری؛ و ثانیاً چه شد؟ یک تکلیف را ادا کردیم. این همان است که «خوارج» ممکن بود به حضرت امیر بگویند خوب چه شد؟ شما هجده ماه جنگ کردید چه شد؟ «چه شد» یعنی چه؟ خوب تکلیف ماست. ما حالا نماز داریم میخوانیم، یک کسی بگوید خوب شما بیست - سی سال نماز خواندید چه شد؟! خوب من بیست سال نماز، اطاعت خدا کردم. «چه شد» کدام است؟! من اطاعت خدا را کردم. خدا گفته بکن، من هم کردم. «چه شد» - مال این است که یک مسئلهای باشد که تکلیف شرعی نباشد و یک مسئله خودمانی باشد، آدم بخواهدروی مقصد [شخصی] یک کاری بکند، وقتی نشد میگوییم چه شد؛ اما وقتی که جلوگیری از یک بنگاه ظلمی، یک بنگاهی که میخواهد اصلاً اساس اسلام را از بین ببرد، اساس روحانیت را از بین ببرد، اساس ملیت را از بین ببرد، مصالح مردم و مسلمین را به خطر انداخته است و از بین برده است، تکلیف مسلمین این است که قیام کنند و این را بَرش گردانند از این حرفهایی که میزند؛ یعنی این را بیرونش کنند از این مملکت. و اگر دست هم رسید بگیرندش و محاکمهاش کنند و پولهای مردم را که برده از او بگیرند؛ اگر هم ندارد و [ضایع] کرده است، هر ظلمی را که کرده او را مجازاتش بکنند. این یک چیزی است که لازم است بر ما. بر مسلمین است که این کار را بکنند. منتها توانستیم این کار را انجام بدهیم که الحمدللَّه؛ هم تکلیفمان را ادا کردیم هم به مقصد رسیدیم. نتوانستیم عمل بکنیم به تکلیفمان عمل کردیم؛ نماز خواندیم. حالا «چه شد» یعنی چه؟ خوب نماز خواندم، مبارزه و معارضهای با ظلم کردیم، با ظالم کردیم؛ با کسی که میخواسته یک مملکتی را خراب کند و خراب کرده است و همه مصالح مسلمین را زیر پا گذاشته و به کفار داده است، با این جنگ و نزاع کردیم؛ خون دادیم؛ خون گرفتیم؛ همه این کارها را کردیم اما تکلیف بوده است که کردیم. رسیدیم به مقصدْ الحمدللَّه، نرسیدیم به مقصدْ تکلیفمان را ادا کردیم. هیچ باکی از این مطلب نداریم و ان شاء الله میرسیم؛ ان شاء الله.
کمک تبلیغاتی
من از خدای تبارک و تعالی سلامت همه شما را میخواهم. و این مطلب را من هر شب تقریباً تکرار میکنم که همه ما مکلف هستیم. این قضیه تکلیف مال یک نفر، یکی دیگر باشد یکی دیگر نباشد، نیست. من مکلفم، آقا مکلف است، آقا همه، همه که به این نهضتی که در ایران شده است و الآن همهْ جوانهایشان را توی دست گرفتند و دارند میدهند، پیرزن چند تا جوانش از بین رفته و ایستاده و گفته است که من حاضرم همه چیز از بین برود، ما به این نهضت باید کمک بکنیم. اینجا میتوانید کمک بکنید، باید کمک - بکنید. یعنی کمک شما در اینجا تبلیغات است مقابل تبلیغاتی که شاه و دستگاه شاه و روزنامه نویسهایی که از شاه [مزد] میگیرند و اجیر او هستند تبلیغات کردند به اینکه این مردم هرج و مرج طلب هستند، اینها - عرض میکنم که - یک مردم وحشی هستند، اینها [واپسگرا] هستند، از این حرفها زیاد زدند، شماها وقتی تماس میگیرید با رفقایتان، با اشخاصی که هستند تماس میگیرید ... تظاهرات میتوانید بکنید، تظاهر باید بکنید. تماس با اشخاص که غفلت کردهاند از این امور دارید میگیرید، هر جا یک عدهای را از همین اروپاییها دیدید یا از امریکایی [ها] دیدید، چند نفر بلند شوید فوراً بگویید بابا مسئله ایران اینطوری است، مردم ایران این را میگویند، مردم ایران وحشی نیستند، مردم ایران مردم مترقیای هستند که میگویند ما آزادی میخواهیم؛ ما نمیخواهیم که امریکا مالمان را ببرد. کسی بگوید مال ما را امریکا نبرد، این آدم وحشی است؟! این آدم- عرض میکنم که- بر خلاف موازین عمل کرده ... میگوید که ما آزادی میخواهیم و استقلال میخواهیم؟! یک مسئلهای است که همه مردم از او میپذیرند، به هرکس بگویند میپذیرند از او. اینها ملتی هستند قیام کردند برای استقلال خودشان، برای آزادی خودشان؛ نمیخواهند که سایر ممالک سلطنت بر اینها داشته باشند. تا حالا اینها خیانت کردند، این خائنین را میخواهند رد کنند بروند سراغ کارشان و مملکت را بسپارند دست یک دسته از اشخاصی که امین باشند؛ لااقل اینقدر جیبهاشان را پر نکنند!
حکومت مطلوب
ما البته نمیتوانیم حاکمی مثل حضرت امیر پیدا کنیم که حکومت کند، که وضع زندگیاش آنطور باشد، ... ما توقع این را نداریم که برسیم به حاکمی که زندگیاش اینطور باشد که وقتی شب آخری که شبی است که - خوب سلطنت دارد بر (حالا من جسارت میکنم بگویم «سلطنت») خلافت دارد بر یک همچو ممالک طویل و عریضی - این شب آخری که میخواهد صبحش شهید شود حضرت یعنی ضربت بخورد، مهمان بود در منزل یکی از دخترها. دخترهای خودشان. وقتی که برایش - به حَسَب تاریخ - نمک آوردند و شیر آوردند، رو کرد که تو چه وقت دیده بودی که من دو - تا چیز داشته باشم؟ میآید نمک را بردارد، میفرمایند نه، شیر را بردار؛ با همان نمک میخورم. البته ما نمیانیم یک همچو حکومتی پیدا بکنیم اما میتوانیم که یک حکومتی که دزد نباشد پیدا کنیم. یک حکومتی که مال مردم را اینقدر نخورد، اینقدر نچاپد؛ اینقدر ندهد به مردم [بیگانه]. ما دنبال این هستیم که حالا یک حکومتی پیدا کنیم که اینطور نباشد که اموال مسلمین را خرج خودش و عائلهاش بکند، یک مقداریش را هم، زیادترش را هم بدهد به امریکا؛ و بدهد به شوروی و بدهد به سایر ممالک دیگر تا آنکه تخت و تاجش محفوظ بماند.
حاکمان مطلوب
این همه خیانت! ما اصلاً مطلع نیستیم؛ بعد شما خواهید فهمید که اینها چه خیانتهایی کردهاند. نه من مطلع هستم نه شما؛ لکن اشخاصی هستند که مطلع هستند. نوشتهاند این مسائل [را]، محفوظ است پیششان. و بعدها خواهید دید که - ان شاء الله خواهید دید که - اینها چه کارهایی کردهاند، چه خیانتهایی به این اسلام و به مسلمین و به ممالک اسلامی و به ایران و اینها کردهاند. اینها بعدها ان شاء الله معلوم میشود. خوب ما میخواهیم که این حکومت خائن برود؛ یک حکومتی که خائن نباشد، نه آنطور (1) باشد، ما نمیتوانیم آنطور پیدا بکنیم اما یک حاکمی که خائن نباشد، مال ملت را اینطور تفریط نکند، اینطور نفت را ندهد همین طوری به امریکا و عوض آن پایگاه برای امریکا در اینجا درست کند، به صورت اینکه ما میخواهیم اسلحه بگیریم! این اسلحه پایگاه درست کردن از برای امریکا در ایران [است]. عوض نفت پایگاه برایشان درست میکنند. میخواهیم اینطوری نباشد. یک همچو حکومتی خیلی زیاد هم پیدا میشود، و یک همچو اشخاص شریفی در ایران زیاد است. در اروپا [در میان] ایرانی هایی که آمدهاند اینجا، زیادند اینطور اشخاص. و ما اینها را برای حکومت ان شاء الله انتخاب میکنیم؛ و درست میکنیم مسائل را.