سخنرانی در جمع در جمع دانشجویان دانشگاه تهران (تحول درونی - اتجاد حوزه و دانشگاه)
  •   سخنرانی
    زمان: 14 خرداد 1359 / 20 رجب 1400
    مکان: تهران، حسینیه جماران
    موضوع: تحول درونی ملت منشأ پیروزی - اتحاد حوزه و دانشگاه - اهمیت نمازهای جمعه و جماعت
    حضار: استادان و دانشجویان دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران
    بسم الله الرحمن الرحیم
    جمهوری اسلامی، امانتی الهی
    اول من دعا می‌کنم که خدای تبارک و تعالی به شما جوانهای محترم، بانوان و جوانان عزیز، سلامت وسعادت و دید اسلامی عنایت کند. هر قدر که این انقلاب اسلامی جلو می‌رود، هر قدمی که بر می‌دارد به جلو، دشمنها که در هر قدمی یک شکست می‌خورند، بیشتر مجهز می‌شوند. در قدمهای اول، شاید امید داشتند به اینکه این نهضت، این انقلاب به‌طور نارس در همان اول از بین برود. با این امید، مخالفان ما و انگلهای جامعه ما بودند تا اینکه شما قدم اول را برداشتید و رأی خودتان را به صندوق انداختید وجمهوری اسلامی را به آن رأی دادید، با همه مخالفتهایی که از این گروه‌هایی که وابسته به رژیم سابق یا به چپ یا به راست [می‌شد.] حالا که همه قدمها برداشته شده، دیگر از حیث اساس حکومت جمهوری و جمهوری اسلامی ما دیگر کسری نداریم؛ اساس درست شده است. یأس آنها بیشتر شده است و ممکن است فعالیتشان هم؛ برای اینکه [با] یک کارهایی که حالا دیگر در جمهوری اسلامی، که تمام اساسش ریخته شده است، نگذارند در مقام اجرا، پیشروی کند. حالا شما و ما و همه ملت ایران بیشتر تکلیف داریم.
    حالا این جمهوری اسلامی با همه محتوایی که اساسش دارد و تحقق پیدا کرده است، یک امانتی است الهی به دست ملت ایران و همه ماها، همه شماها بی‌استثنا، ملت ایران نگهبان آن باید باشید.
  • شما دانشجوهای محترم و سایر دانشجوها، که برای اسلام دلتان می‌تپد و می‌خواهید فرهنگتان فرهنگ اسلامی باشد تا افرادی که از او بیرون می‌آیند امثال آن افرادی که در رژیم سابق بودند نباشند، حالا بیشتر دنبال این هستند که نگذارند اینطور امور واقع بشود، نگذارند دانشکده‌ها، دانشگاهها، حتی دبستانها و دبیرستانها، [سالم بماند] که اینها که یک همچو خیالی دارند و تصمیم بر این گرفتند که اساس فرهنگ را اسلامی‌کنند، تا نتیجه اسلامی از آن بگیرند، اساس فرهنگ را طوری کنند که وقتی که افراد از آن بیرون می‌آیند افرادی باشند که به درد جامعه بخورند و به درد اسلام و کشور اسلامی. اینها تمامِ کوشش‌شان این است که جلوگیری کنند از یک همچو مقصدی که ملت ما و شما دانشجوهای محترم دارید. الآن بسیار لازم است که با هوشیاری تمام، توجه به دسیسه‌های آنها بکنید. چه بسا که بیایند و عمّال خارجیها و ساواکیها - که آنها هم همان عمّال خارجی هستند - و گروه‌های منحرف، که همه در یک صف هستند، بیایند در بین شما دانشجوها در دانشگاهها، در دانشکده‌ها و آن وسوسه‌های شیطانی را بکنند که شما را از این مقصدی که دارید، دلسرد کنند.
    ترس قدرتهای بزرگ از اسلام
    این را کراراً من عرض کردم که آن چیزی را که دستگاه‌های جبّار، قدرتهای بزرگ از آن می‌ترسند آن عبارت از اسلام است. از اسلام اینها می‌ترسند، خصوصاً حالا که آسیب دیده‌اند از اسلام. پیشتر تصورات بود و اعتقاداتی که داشتند که اگر اسلام در این مملکت و در ممالک اسلامی تحقق پیدا بکند، آنطوری که باید باشد، ممکن است که به آنها صدمه بزند و آن غارتگریهایی که می‌خواستند بکنند، نتوانند بکنند. اما حالا آسیب را به عیان دیده‌اند. اینها دیدند که یک قدرت بزرگ شیطانی، یک قدرتی که همه قدرتها هم همراه او بودند، نتوانستند اینها را نگه دارند؛ این قدرت داخلی را نتوانستند با همه قدرتهای خارجی که پشت سرش بود، نگه دارند. ملت ما این سد بزرگ را شکست.
    خوب، آنها توجه به این دارند. از ما بهتر هم توجه دارند که ملت ما یک ملتی بود که‌
  • دستش از اسلحه‌های مدرن و این [چیز] ها خالی بود. حالا چند تا تفنگی که به دست پاسدارهای ما هست اینها غنایم حربی است که به دست اینها افتاده است. کی همچو چیزهایی بود؟ پیشتر سنگ بود و آجر و بیل و کلنگ مثلاً، بعد هم یک چیزهای مختصری. هی کم کم پیش رفتند و یک چیزهایی درست کردند. این در مقابل آن چیزهایی که دست دشمن ما بود، چیزی نبود.
    تحوّل ملت با عنایت خدا
    آنها می‌توانستند با یک یورش بیایند و تهران را بمباران کنند و این نهضت را جلویش را - مثلاً - بگیرند. آنکه نگذاشت این امور بشود، آنکه منصرف کرد همه را، همه قدرتمندان را از اینکه دخالت حاد بکنند، آن کی بود؟ آن کی بود که مشت را بر مسلسل و تانک پیروز کرد؟ غیر از خدا همچو قدرتی بود؟ من و شما همچو قدرتی داشتیم؟ آن کی بود که [توانست‌] از مرکز تا سرحدّات، همه اطراف، تمام افراد یک کشور سی و چند میلیونی را به یک طرف بکشد و همه را یکصدا بکند؟ از بچه‌های کوچک هفت ساله و شش ساله‌ای که تازه یک صحبتی می‌توانند بکنند تا آن پیرمردهای هشتاد ساله‌ای که افتاده‌اند و دیگر نمی‌توانند کاری انجام بدهند، همه اینها را یک صدا کرد. آنکه این قلوب را با هم نزدیک کرد و این مشتها را به یک طرف بسیج کرد، آن کی بود؟ کدام قدرت می‌توانست یک همچو معجزه‌ای را بکند؟
    در آن دهات دورافتاده، از قراری که برای من، در پاریس که بودم، نقل کردند؛ کسی آمده بود و گفت: من دهات دورافتاده‌ای - مثل چاپلق و بوربور که طرفهای ماست اینها و کمره و اینها - رفتم. صبح که می‌شود مردم دنبال آخوندشان می‌افتند و راهپیمایی می‌کنند ..
    آن کی بود که یک همچو قدرتی داشت که سرتا ته کشور را افراد با همه گرفتاریهایی که داشتند، از گرفتاریهای خودشان منصرف کند و بیاورد در میدان مقابل توپ و تانک به مبارزه؟ آن کی بود که جوانهای ما که در مراکز فحشا در عصر تاریک پهلوی کشیده شده‌
  • بودند، در این شمیران و تمام بقعه‌هایی که در اینجاهاست، مرکز اینطور گرفتاریها برای جوانهای ما بود، آن کی بود که این جوانها را از مراکز فساد به میدان مبارزه کشاند؟ آن کی بود که این تحول را در کشور ما و در افراد کشور ما ایجاد کرد که اشخاصی که از یک پاسبان [می‌ترسیدند به میدان آمدند.] یک بازار از یک پاسبان می‌ترسید، یک بازار! شماها دیده بودید اگر یک پاسبان می‌آمد در بازار تهران؛ بزرگترین بازار ایران و می‌گفت که باید بیرق بزنید، کسی به خودش اصلاً همچه اجازه‌ای نمی‌داد که [بگوید:] نخیر، نباید؛ ابداً همچه چیزی در کار نبود. آن کی بود که این جمعیتی که اینطور بودند، متحول کرد به یک جمعیتی که آمدند در میدانها و فریاد زدند مرگ بر رژیم پهلوی؟
    آنهایی که نمی‌توانستند یک کلمه‌ای راجع به این رژیم صحبت بکنند، نه راجع به رژیم، راجع به یک نخست وزیری، راجع به یک پاسبانی، آن کی بود که این تحول را یکدفعه ایجاد کرد؟ مدارسی ما داشتیم که در مدارس بیایند تزریقاتی بکنند و از آن حال به حال دیگر [بگردانند؟!] با مدارس، در یک قرن هم نمی‌شود این کار را کرد. تبلیغات اینطور بود؟ تبلیغات، یک قرن تبلیغات هم این کار از آن نمی‌آید که به این معجزه آسایی، با وقت کم، یک همچو کار بزرگی بکند! این، آن بود که «مقلّب القلوب» است. این دعایی که در تحویل وارد شده است، تحقق پیدا کرد در ملت ما:
    یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الابْصارِ، یا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهار، یا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الاحْوالِ، حَوِّلْ حالَنا الی‌ احسَنِ الْحالِ.
    . این تحقق پیدا کرد؛ یعنی، متحول شد حال ما از آن خوف به یک قدرت، از آن ضعف به یک قدرت بزرگ، از آن خوفها به یک شجاعت. تمام گرفتاریها را همه از یادشان رفت. تمام خودبینیها، همه از بین رفت. یکدفعه یک ملت سی و چند میلیونی از یک حالی که در طول مدت شاهنشاهی اینها داشتند و در این آخر تقویت شده بود، روح یأس و روح بدبینی و روح ترس و اینها که جرأت نمی‌کرد یک آدم در داخل منزل خودش راجع به ساواک - فرضاً - راجع به اعلیحضرت همایونی! باشد، تو داخل منزلش، پیش اولادش جرأت نمی‌کرد یک کلمه بگوید؛ پسر از پدر می‌ترسید؛ پدر از پسر، برادر از برادر. این چی بود؟ این کی بود که ما را اینطور شجاع کرد؟ ما بعد از آن همه ترس و
  • خوفی که همه‌مان داشتیم، چه شد که یکدفعه متحول شدیم به یک روحهای شجاع؟ آن کی بود که بازار و بازاری [را]، که دنبال کسب است و دنبال منافع خودش است، همچو کرد که ایثار کرد و یک ماه بازار را - گاهی در بعضی شهرستانها - می‌بستند و هیچ فکر این نبودند که به ما ضرر خورده است؟ آن کی بود که این معجزه‌ها را کرد؟ غیر از خدا کس دیگری قدرت دارد؟ آن کیست که ما را - تا انقلابها گاهی وقتها انقلاب به یک مقدار از پیروزی رسید، دیگر رها می‌کنند - آن کیست که ما را باز نگه داشته است به یک حالی که باز همه فریاد می‌زنند و جمهوری اسلامی را می‌خواهند؟
    بیداری و توجه به خدا مایه نجات و فلاح
    از خدا غافل نباشید. از یک قدرت مافوق الطبیعه، قدرت بزرگ، غافل نباشید. اتّکا کنید به آن قدرت. پشتوانه شما یک همچو قدرتی است. پشتوانه شما یک همچو قدرتی است که الآن با تمام قدرتی که امریکا دارد و با تمام تجهیزاتی که امریکا دارد و شاید هیچ قدرت دیگری مقابل او نباشد، حتی قدرت شوروی، با تمام قدرت حالا دارد مخالفت با شما می‌کند؛ با شمایی که اینجا نشستید و هیچ هم ندارید، وقتی هم دست به تفنگ بشوید، یک تفنگ - مثلاً - معمولی سابقی را دارید، با تمام قدرتش دارد همه را تجهیز می‌کند بر ضد شماها و باز زورش نمی‌رسد. این چیست؟ ما همچو قدرت بزرگی داریم که امریکا، که دنیا را می‌تواند بخورد، از ما وحشت بکند؟ ماییم که این کار را کردیم؟
    همین آقای کارتر، که همیشه از اول نهضت تا حالا هی فریاد می‌زند و هی مخالفت می‌کند، هی ارعاب می‌کند و هی ماها را می‌ترساند، در امریکا اعلام کرد که کسی نباید از امریکا بیرون برود به ایران. و در این هیأتی که آمدند، هیأتهایی که آمدند دخالت کنند، از خود امریکا، وزیر دادگستری سابقشان (1) و اشخاص سرشناسشان، اعتنا نکردند به اینکه ده سال حبس و پنجاه هزار دلار هم جریمه [می‌شوند]، لکن اعتنا به آن نکردند، پا شدند آمدند و حالا هم در اینجا می‌گویند که این بیخود دارد می‌گوید، یاوه می‌گوید.

  • اینها حالا فهمیدند که یاوه می‌گوید. ما از اول می‌دانستیم که ایشان یاوه گوست. ما در پاریس که بودیم، در یکی از نطقهایی که ایشان فرمودند! این بود که شاه به ایرانی‌ها زیاد آزادی داده! در وقتی بود که البته آن اختناق را مردم شکسته بودند. این خیال می‌کرد که اعلیحضرت اعطا کرده آزادی را به مردم، نمی‌داند که مردم گرفتند از او، به غنیمت از او گرفتند، نه اینکه او به ما چیزی اعطا کرد. او با همه تشبّثات، هر جور تشبّثی که می‌توانست بکند کرد. قتل عامها را کرد، دید فایده نکرده. بعد، تغییر وزیری به وزیر دیگر که او بیاید یک قدری یاوه بگوید و مردم را خیال کند غفلت [زده‌] می‌تواند بکند، اغفال بکند، این کار را هم کرد، دید نه، مردم باز همانند. آمد توبه هم کرد همان آدمی که در یک سال، دو - سه سال قبل، چند سال قبل، در یکی از نطقهایش گفت: این روحانیون مثل حیوان نجس می‌مانند و با آنها نباید [معاشرت‌] کرد؛ و آمد در محضر همه و گفت: ای علمای اسلام، ای مراجع عظام، من چطور و تأسف [....].
    این هم یک حقّه‌ای بود که زد و نشد؛ برای اینکه ملت پنجاه سال یاوه سرایی از اینها دیده است، پنجاه سال فشار دیده، پنجاه سال حبس و تبعید و قتل و غارت دیده. بعد از پنجاه سال، که همه چیز را این مردم دیدند، از بچه‌ای که چشمهایش را باز کرده، فحّاشی اینها را و یاوه گویی اینها را دیده، دیگر اینها باور نمی‌شود بکنند. ملت ما متحول شد به یک ملتی بیدار، آشنای به همه امور. و شما مطمئن باشید که این بیداری ان شاء الله، با شرط اینکه توجهتان را به خدا مستحکم کنید، این بیداری هست و شما را نجات می‌دهد.
    هراس دشمن از اتحاد حوزه و دانشگاه
    پیشترها مجلس شورای ملیِ آقایان اگر یک کلمه‌ای از طرف دولت انگلستان می‌شد که باید فلان کار را انجام بدهید، احتمال اینکه بتوانند مخالفت کنند، نداشتند. همچو عُرضه‌ای نداشتند. بله، گاهی در بین آنها، یک اشخاصی پیدا می‌شد که [عُرضه‌] داشت؛ مثل مرحوم مدرّس. مرحوم مدرّس یک کسی بود که در مقابل همه می‌ایستاد و مع الأسف اینها می‌گویند: روحانیین نقشی نداشتند. یک روحانی تو یک مجلس، رضاخان‌
  • می‌خواست که جمهوری درست کند و مدرّس مخالفت می‌کرد، می‌دانست که این می‌خواهد حقّه بزند و مردم را بچاپد. فقط مدرّس ایستاد و جلوی او را گرفت. مع ذلک، روحانیین هیچ نقشی نداشتند؟! در طول مدتی که، از اولی که رضاخان آمد و اول سالوسی خودش را کرد و پایش را محکم کرد و شروع کرد با اسلام مخالفت کردن، این کسی که در مقابل آنها ایستاد و مشتش را گره کرد همین روحانیین بودند، همین علما بودند که از مشهد و از تبریز و از اصفهان و از سایر بلاد مخالفت کردند و این احزاب و این نهضتها و اینها هیچ کدام با آنها مخالفت نکردند؛ آنها نشسته بودند، منتظر اینکه کار را دیگران انجام بدهند و آنها میوه‌اش را بکِشند.
    حالا هم شما این را بدانید که هدفی که برای اینها هدف صحیح است روحانیت است و قشر دانشگاه و دانشجو. اینها الآن وحشت دارند از اینکه دانشجو با روحانی می‌روند، با هم می‌خواهند مربوط بشوند و با هم ائتلاف کنند. این یک وحشتی است الآن از برای اینها. ائتلاف این دو قشر یعنی، ائتلاف همه ملت.
    اینها سالهای طولانی زحمت کشیدند و این دو قشر را از هم جدا کردند، نقشه بود، نه اینکه همین‌طور مِن باب اتفاق در دانشگاه، به روحانی فحش می‌دادند و در محیط روحانی، به دانشگاهی. مسئله اتفاقی نبود، مسئله‌ای بود که در گوشها خواندند. هی تمام رسانه‌ها که به خدمت آنها بود، در مقابل روحانیین ایستاد و هی فحاشی کرد. شُعرایشان آن شعرها را گفتند: تا آخوند در این مملکت هست، این مملکت درست نمی‌شود - یکی از شعرهای این مرد نانجیب. اینها در گوش همه خواندند و همه رسانه‌ها، همه مطبوعاتشان، همه چیزها. مقصد این بود که این دو تا طایفه از هم جدا بشوند، دانشجو پهلوی آخوند ننشیند. اینها را مقابل هم قرار دادند؛ برای اینکه می‌دیدند که اگر اینها با هم باشند، کارشان زار است.
    حالا هم از آن خیال، اینها منصرف نشدند. شما خیال نکنید که حالا عمّال آنها منصرفند. الآن هم مثل همان اوایل زمان رضاخان، شروع شده است به حمله کردن به روحانی، در هر جا هست. در شمال که این چپیها زیادتر هستند زیادتر، و در جاهای دیگر
  • هم ملایمتر، لکن مشغولند. اینها با عمامه دعوا ندارند، اینها اساس را می‌بینند که اینها درست می‌کنند. اینها دیدند که این ملت با روحانی‌اش و دانشگاهی‌اش و بازاری‌اش و کارگرش و اینها با هم شدند و در ظرف یک سال و نیم، تمام چیزهایی که یک حکومتی لازم دارد، اینها درست کردند. این چیز بی‌سابقه‌ای [است‌] در دنیا؛ یک چیزی که دیگران در پنجاه سال هم نمی‌توانند درست کنند و در پنجاه سال هم قانون اساسی نداشته و ندارند، اینها در یک سال و نیم - تقریباً - همه اینها را درست کردند. اینها از یک همچو اجتماعی می‌ترسند. اینها خودشان را شکست خورده می‌بینند و چون می‌بینند که این شکست از ناحیه روحانی و دانشگاهی [است‌] که اینها مردم دیگر را بسیج کردند، هر آخوندی در محلش، در مسجدش بسیج کرد مأمومین خودش را، اینها از این می‌ترسند.
    از اول هم هدف، روحانی بود. قضیه برداشتن عمامه روحانی - که نمی‌توانست یک آخوند از توی خیابان بیاید، برای اینکه می‌ریختند و عمامه‌اش را می‌خواستند بردارند و یا بر می‌داشتند - این یک چیزی نبود که مِن باب اتفاق شده باشد، یک نقشه‌ای بود که می‌دیدند که این عمامه خیلی کار از آن می‌آید؛ مردم عقیده دارند به اینها و اینها وقتی یک چیزی را بگویند، از آنها گوش می‌کنند. از اول، دنبال این افتادند که اینها را به زمین بزنند تا وقتی که بخواهند همه نفت ما را ببرند و همه چیزهای زیرزمینی ما را ببرند و جوانهای ما را هم به نابودی بکشند، یک کسی نباشد بگوید: چرا.
    اینها دیدند که «چرا» از دهان روحانی هی در می‌آمد. توی مجلسش هم که بود، یک روحانی بود پا می‌شد می‌گفت: چرا؟ زمان رضاخان هم که همه نَفَسها قطع شده بود، باز روحانی بود که هی قیام می‌کرد و چرا می‌گفت. منتها چون این بسیج عمومی نشده بود و اوایل امر بود، هی با شکست مواجه می‌شد، سرکوبی می‌کردند اینها را. اما حالا که دیدند یک بسیج عمومی شده است و مردم یک تحولی پیدا کرده‌اند، دانشگاهی دیگر از آخوند رَم نمی‌کند و آخوند هم از دانشگاهی؛ هر دو نشسته‌اند در یک محیط مدرسه فیضیه و با هم دارند نقشه می‌کشند که دانشگاه را درست کنند و - عرض می‌کنم که - جهات دیگر را درست کنند. اینها الآن وحشت برشان داشته است؛ اینها می‌گویند که اگر
  • این دو تا قشر را از هم جدا بکنیم، بعد آخوند را از مردم جدا بکنیم، کار دیگر تمام است، دیگر یک همچو اجتماعی نمی‌شود پیدا بشود. از این جهت، الآن در هر جا که شما بروید، همان حرفهای زمان رضاخان دارد زمزمه می‌شود. از حلقوم آنهایی که ساواکی هستند و یا مثلاً فدای خلق هستند همه زمزمه‌ها شروع شده است و هی هرکه از هرجا [رد] می‌شود به آخوند یک حرفی می‌زند، نقی به آخوند می‌زند. اینها دیدند که راه این است؛ راه برای اینکه این ملت را زیر بار بکشند و همه ذخایر اینها را ببرند، جز این نیست که این قشر را از نظر مردم بیندازند. همان طوری که زمان رضاخان این کار را کردند و این کار ماسید در آن وقت، الآن [هم‌] مشغول شده‌اند.
    حرمت شکنی با مقدسات
    من تکلیفم این است که به ملت ایران اعلام کنم این را. الآن مسجدها را همین هرزه‌ها، مسجدها را خالی کرده‌اند، اینطور که به من اطلاع می‌دهند؛ همین مسجدها که ستاد اسلام است و اسلام از توی این مسجدها، در صدر اسلام از مسجدها لشکرها بیرون می‌رفت؛ یعنی، نماز جمعه وقتی که بپا می‌شد، در نماز جمعه بسیج می‌کردند طوایف را برای مقابله با دشمنهای اسلام. مسجدها ستاد بود. اینها از مسجد صدمه دیدند و لهذا، می‌بینی که خوب آقای مسجد می‌خواهد نماز بخواند، یک عده هم نمازخوانند، یک دسته‌ای که اصل نماز را نمی‌خواهند و می‌خواهند بازی درست کنند، یک دسته‌ای جلو می‌آیند و می‌آیند آن طرف می‌ایستند. یک مردکِه‌ای که معلوم نیست وضو اصلش دارد، می‌ایستد آنجا در مقابل این آقا که مردم به او اقتدا کردند؛ می‌ایستند یک ده - بیست تا از این رفقایش اینجا می‌ایستند، نماز می‌خوانند. این نماز است؟ اینها می‌خواهند نماز بخوانند؟ اگر می‌خواهند نماز بخوانند، خوب این هم نماز است؟ می‌خواهند نماز را بشکنند؛ عین همانکه قرآن را سرنیزه کردند و امیرالمؤمنین را شکستند. هرچه حضرت فرمود که من قرآنم، من قرآن ناطقم، به من گوش کنید، این حیله است، آن احمقها شمشیرها را کشیدند، گفتند: اگر نگویی برگردد، می‌کُشیمت. برگرداندند لشکر اسلام را و
  • نگذاشتند که پیروز بشوند. الآن همان قضیه است؛ نماز می‌خوانند و این نماز برای شکستن مسجد است. مسجد را می‌خواهند بشکنند. مسجدها را من شنیدم خلوت شده است و این تأسف دارد.
    نماز، کارخانه انسان سازی است
    شما انقلاب اسلامی‌کردید که اسلام را ترویج کنید، که اسلام و احکام اسلام را پیاده کنید. در اسلام، از نماز هیچ فریضه‌ای بالاتر نیست. چطور نماز را اینقدر سستی می‌کنید در آن؟ از نماز همه این مسائل پیدا می‌شود. شما پرونده‌هایی که در دادگستری‌ها، در جاهای دیگر، دادگاهها هست، بروید ببینید. از نمازخوانها ببینید پرونده هست آنجا؟ از بی نمازها پرونده هست، هرچه پرونده پیدا کنید پرونده بی‌نمازهاست. نماز پشتوانه ملت است.
    سیدالشهدا در همان ظهر عاشورا که جنگ بود و آن جنگ بزرگ بود، و همه در معرض خطر بودند، وقتی یکی از اصحاب گفت: ظهر شده است، فرمود که یاد من آوردید یاد آوردید نماز را و خدا تو را از نمازگزاران حساب کند، و ایستاد همان جا نماز خواند. نگفت که ما می‌خواهیم جنگ بکنیم. خیر، جنگ را برای نماز کردند.
    امیرالمؤمنین وقتی که یک مسئله‌ای، یک چیزی از او پرسیدند، در همان بحبوحه جنگ، ایستاد و جواب داد. یکی گفت: حالا [...] من شمشیر برای این می‌زنم. [....].
    جنگ در اسلام یک چیزی نیست که خودش یک مطلبی باشد و یک چیزی باشد که طرحی باشد، جنگ برای این است که آن زباله‌هایی که هستند، آنهایی که مانع از پیاده شدن اسلام هستند، آنهایی که مانع از ترقّی مسلمین هستند، آنها را از بین راه بردارند.
    مقصد این است که اسلام را پیاده کنند و با اسلام، انسان درست کنند. نماز یک کارخانه انسان سازی است.
    فحشا و منکر را نماز، نماز خوب، فحشا و منکر را از یک امّتی بیرون می‌کند. اینهایی که در این مراکز فساد کشیده شده‌اند، اینها آن بی‌نمازها هستند. نمازخوان‌ها در مساجدند
  • و مهیّایند برای خدمت. مسجدها را خالی نکنید. تکلیف است امروز. امروز یک روزی است استثنایی. ما در یک مقطع از عصر واقع شده‌ایم که استثنایی است.
    نماز بالاترین فریادها
    ما با ذکر خدا، با اسم خدا پیش بردیم و نماز بالاترین ذکر خداست. اگر در نماز کوتاهی بشود؛ هرکس بگوید خوب من خودم تنهایی می‌روم توی خانه‌ام می‌خوانم، خیر نماز را در جماعت بخوانید. اجتماع باید باشد. مساجد را پر کنید. اینها از مساجد می‌ترسند. اینها بیخ گوش شما می‌گویند که این آخوند، که از او کاری نمی‌آید، مسجد می‌روید چه کنید؟ خودمان می‌رویم فلان جا نماز می‌خوانیم. نماز نمی‌خواهند بخوانند، می‌خواهند نماز را بشکنند. نماز می‌خوانند؛ با این نمازهایی که در مسجدها می‌روند و نمی‌گذارند که مسلمانها نماز درست خودشان را بخوانند؟ با این نمازها می‌خواهند نماز را بشکنند.
    اینها از مسجد می‌ترسند. من تکلیفم را باید ادا کنم، به شما بگویم. شما دانشگاهیها، شما دانشجوها، همه‌تان مساجد را بروید پر کنید. سنگر است اینجا. سنگرها را باید پر کرد. «محراب» به آن می‌گویند؛ یعنی، آنجایی که حرب از آن شروع می‌شود؛ محل حرب. امروز از همه روزها برای ما - یعنی، «امروز» مقصود این وقت است، این عصر است - از همه وقت برای ما حسّاستر است؛ برای اینکه همه چیز درست شده است و شیطانها از اطراف می‌خواهند حالا که همه چیز درست شده و مأیوس شدند، نگذارند اجرا بشود کارها؛ باز تهیه ببینند، ولو ده سال دیگر، ولو برای ده سال دیگر تهیه ببینند؛ برای اینکه، مسجدها را هی کم کم هی خالی کنند و آخوند [ها] مسجد را کنار بگذارند و یک کسی [را] که وضو ندارد و به هیچ چیز هم معلوم نیست اعتقاد داشته باشد، بیاورند آنجا پهلوی آخوند و نگذارند این نمازش را بخواند و خالی کنند این سنگرها را و بعد از خالی کردن این سنگرها، حمله کنند. این دژهای محکم را محکم نگاه دارید. نگویید که ما انقلاب کردیم، حالا باید هی فریاد بزنیم! خیر، نماز بخوانید از همه فریادها بالاتر
  • است.
    اجتماع کنید. نمازهای جمعه را با شکوه به جا بیاورید و نمازهای غیر جمعه را هم، که شیطانها از نماز می‌ترسند، از مسجد می‌ترسند. و این دانشجوها و دانشگاهیها و معمّمین و علما و روحانیون و همه این قشرهایی که مغز متفکر هستند، با هم ائتلافشان را زیاد کنند و متوجه باشند به اینکه می‌خواهند این ائتلاف را بشکنند. اگر آمدند تو دانشگاه و گفتند ما با دانشگاهیها کار نداریم، اما آخوند بازی‌اش درست نکنید و رفتند توی مدرسه‌ها گفتند ما با علما که کار نداریم، لکن این دانشگاهیها را راه ندهید با خودتان، بدانید که این حیله‌ای است برای اینکه شما را از هم جدا کنند و راه را برای خودشان باز کنند. بیدار باشید. متوجه باشید. امروز همه چشمها به شما دوخته شده است. اینهایی که، هیأتهایی که از خارج آمدند، بعضی‌شان گفتند: ملتها اطلاع ندارند از اوضاع ایران؛ برای اینکه همه رسانه‌های گروهی دست دشمن ماست و مع الأسف، در داخل ما هم اینقدر مجله است، اینقدر روزنامه است، و نه اینکه یک روزنامه‌ای که برای خودش یک تیراژی دارد، نخیر هیچ تیراژی هم ندارد، اما درست می‌کنند و می‌روند و می‌آیند؛ چنانچه کتابهایی که با کامیون از شوروی حمل می‌شود، دَم دانشگاهها می‌ریزند. بیدار باشید که شما را اغفال نکنند اینها. از شما صدمه دیدند اینها. آسیب دیده‌اند از شما، می‌خواهند تلافی کنند.
    نگذارید دست اینها باز بشود. نگذارید اینها رشد بکنند.
    اسلامی نبودن دانشگاه سبب خونریزیهای رژیم
    اجتماعاتتان را حفظ بکنید. مساجدتان را محکم نگاه دارید. دانشگاه را باید تغییر و تبدیل بدهید. متحول بشود به یک دانشگاهی که برای خودمان باشد. اگر ما دانشگاهمان برای خودمان بود، از اول این دانشگاه، دانشگاه برای خودمان بود. اسمش را «دانشگاه ملّی» گذاشتند، اما ابداً از ملت اسلام هیچ حرفی توی آن نیست. اگر ما یک دانشگاه اسلامی داشتیم، اگر یک دانشگاهی که به درد بخورد داشتیم، ما دیگر اینقدر خونریزی نمی‌کردیم. در ایران اینقدر خون جوانهای ما ریخته نمی‌شد. این برای این بود که ما دانشگاه نداشتیم. از دانشگاه هر که بیرون آمده بود، یک پستی می‌گرفت و به مردم زور
  • می‌گفت، هر که بیرون می‌آمد برای دیگران خدمتگزار بود. وقتی که آن رأس باطل شد و غلط شد تا آخر غلط می‌شود. وقتی آن نوکر اول حسابش را با بالاییها درست کرد، دیگر [ان‌] همه را می‌چاپند. کدخدا را می‌بینند و ده را می‌چاپند. بی خود بود که آن سلطنت عثمانی را با آنکه آنها هم خراب بودند، لکن مع ذلک، یک قدرت بزرگی بود، بعد از جنگ عمومی آن را تکه تکه کردند، هر جایش را دادند به یکی از نوکرهای خودشان. الآن هم عراق دست یک نوکر (1) است و مصر هم دست یک نوکر (2) است و نمی‌دانم کجا هم هی نوکرهای خودشان را گذاشته‌اند، و یک دیکتاتور گذاشته‌اند بالای سر ملت و ملت را خفه کردند.
    بترسید از آن روزی که باز یک دیکتاتور را بیاورند و بالای سر شما بگذارند و من امیدوارم که نشود یک همچو روزی. باید ما غفلت نکنیم. هیچ اینطور نباشد که ما هی غرور پیدا بکنیم که نه دیگر کسی به ما کاری نمی‌تواند بکند. البته محاصره اقتصادی را خیلی ازش نترسید و دخالت نظامی هم ازش، اینها را نترسید. یک غلطی کرد و حالا شاید پشیمان هم باشد. اما از این وسوسه‌ها بترسید. از این شیاطینی که توی جمعیتها می‌آیند و بیخ گوشها وسوسه می‌کنند، از اینها بترسید. از اینها که می‌آیند بیخ گوش شما می‌گویند که جمهوری اسلامی هم مثل زمان رژیم سابق، از اینها بترسید. رژیم سابق، شما می‌توانستید اینجا بنشینید؟ می‌توانستید این اجتماع را بکنید؟ از اینها که می‌گویند هیچ نشده، بترسید. از اینهایی که خرمنها را آتش می‌زنند و می‌گویند ما برای خلق خدمتگزاریم، بترسید. از اینها بترسید. اینها افتاده‌اند توی جمعیت و می‌خواهند وسوسه کنند و شما را منحرف کنند از راه راست. خداوند شما را به همین صراط مستقیم راهبر باشد و هدایت کند و ما همه را هدایت کند به راه مستقیم و از چپ و راست منحرف کند.
    والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

صحیفه امام خمینی
Rouhollah Website is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License. <Rouhollah Website/>