- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
سخنرانی در جمع ائمه جماعات خراسان و روحانیون (توصیه به روحانیون)
- سخنرانیزمان: 18 شهریور 1360 / 10 ذی القعده 1401
مکان: تهران، جماران
موضوع: توطئههای استعمار علیه روحانیت - توصیههایی به روحانیون
حضار: ائمه جماعات خراسان - روحانیون شهر ری و روحانیون کاروانهای حج بیت الله الحرامبسم الله الرحمن الرحیمشناسایی منابع کشورها، توسط دولتهای استعمارگر
من ابتدا از همه علمای اعلام؛ علمای خراسان، مشهد مقدس و علمای شهرری و علمایی که با کاروانها بنا دارند ان شاء الله، مشرف بشوند، تشکر میکنم که در این محل تنگ حاضر شدند و با هم ملاقات بکنیم و مسائلی که لازم است تا اندازهای عرض کنیم.
دولتهای قدرتمند، خصوص امریکا، نقشههایشان را از سالهای بسیار طولانی کشیدهاند و قبل از اینها هم، قبل از امریکا، انگلستان کسی بود که نقشه کش بود. اینها مطالعاتشان را در همه کشورهایی که در دنیا هستند، خصوصاً کشورهایی که مورد نظر است از حیث مخازن و از حیث محلی، که جغرافیایی که دارد، نقشههای بسیار دقیق کشیدهاند و حتی کشور ما و سایر کشورهایی که نظیر ما هستند، آنها از مخازن و از جاهایی که مورد نظرشان هست، از ما بهتر مطلعند. آنها کارشناسهای خودشان را آن وقتی که ماشین و اتومبیل و اینها نبود، میفرستادند و با شتر همراه کاروانها میرفتند و همه جا را گردش میکردند و با آن ابزاری که داشتند، آنجاهایی که ما مخازن زیرزمینی از هر حیث، چه نفت و چه طلا و چه سایر چیزها داشتیم، شناسایی کردند.
و این را من باز هم گفتهام که یکی از اهل علم حوزه علمیه قم که بعد خارج شده از این وضع، اهل همدان و از آقازادههای همدان بود، من سفری که رفته بودم به همدان، یک ورقه بزرگی آورد پیش من راجع به خود همدان بود، گفت این ورقه از وضع کشورهایی است - که حالا من یادم نیست، که مثلاً انگلستان را گفت یا جای دیگر - گفت - که این ورقه تمام دهات و تمام روستاها و همه را دارد. و جالب این بود که در آن، نقاط زیادی بود. من پرسیدم: این نقطهها چیست؟ گفت: این نقطهها جاهایی است که در آن یک چیزی پیدا میشود؛ یک معدنی، یک چیزی زیرزمینی هست. آن وقت که با شتر میشد رفت، رفتند و همه جای ایران را، حتی کویر را، رفتند و دیدند، بعد که رفت وآمدها زیاد شد، البته بیشتر کارشناسها هم ترقی کرده بودند و بیشتر اطلاعات داشتند، و همینطور کارشناسهایی که مردم را میشناختند؛ وضع مردم را، چه گرایشهایی مردم دارند، چه دسته جاتی در بین مردم هست، احزاب چه وضعی دارند، جبههها چه وضعی دارند، بازار وضعش چطور است، روحانیین چه وضعی دارند، رابطه بین روحانیون و مردم چه جور است، خود روحانیون چه جور اشخاصی یا گروههایی هستند؛ همه اینها بررسی شده است و ماها غافل بودهایم از شیطنت اینها و آن کارهایی که آنها به دست عناصر داخلی و گاهی هم به دست خودشان انجام میدادند؛ ما از آن غفلت داشتیم و آنها هوشیارانه عمل میکردند.
توطئه برای انزوای روحانیون
از جمله چیزهایی که آنها بررسی دقیق کردند و دنبالش هم با تبلیغات و با طورهای دیگری عمل کردند، قضیه بررسی رابطه بین روحانیون با هم و رابطه بین روحانیون و مردم و کیفیت اینکه اینها در چه اوقاتی میتوانند چه اعمالی را انجام بدهند و در چه زمانهایی میتوانند اینها مردم را بسیج کنند. تمام اینها، کارشناسهای آنها در دفاترشان حتماً نوشتهاند و دنبالش هم فعالیت کردهاند، نه فعالیت یک بعدی، فعالیت چندین بعدی. آنقدری که میتوانستند روحانیون را در بین مردم خفیف میکردند و آنقدری که میتوانستند مردم را از روحانیت جدا میکردند و بین خود روحانیین اختلاف ایجاد میکردند و چنانچه این مطلب را کافی نمیدانستند - و نمیدانستند - آنها با گماشتن بعضی عوامل خودشان با فشار کارها را انجام میدادند.
شما، شاید کم از شما باشد که زمان رضاخان را درک کرده باشد. قضیه آمدن - رضاخان به تهران و کودتای رضاخان یک امر عادی نبود که مِن باب اتفاق یک نفر آدم - مثلاً - عامی لشکری بیاید و کودتا کند و دنبالش هم آنطور اعمال باشد و دنبالش هم آنطور اعمال. ابتدا این را آوردند و کلمه به کلمه آنطور که انسان حدس میزند، به او برنامه دادند و راه نشان دادند. ابتدا با ظاهر مقدسی و علاقه به اسلام، علاقه به روضه حضرت سیدالشهدا اینطور علاقهها را به او نشان دادند و او هم خوب عمل میکرد. من در روضهای که گمان میکنم که مال ارتش بود، در جوانی، در اوایل جوانی، در روضه آنها رفتهام و دسته جاتی که از ارتشیها نوحه خوانی میکردند و سینه زنی میکردند، دیدم.
این ابتدائاً با این سلاح وارد شد در کشور ما؛ یعنی، آوردندش در کشور ما، با قلدری، آنهایی که مراکز قدرت بودند؛ کنار گذاشت و عشایر و کسانی [را] که قدرتی در ایران داشتند؛ آنها را با قلدری و نقشه شکست داد و کنار گذاشت و بعد از اینکه یک قدری استقرار پیدا کرد پایش، شروع کرد به آن نقشه دوم.
نقشه دوم این بود که اسلام را هرچه میتواند، از آن قیچی کند. به روحانیون که مبدأ امور مردم بودند و مرجع مردم بودند و هریکیشان در یک دِه یا در یک شهر یا در یک استان نفوذ داشتند و میتوانستند یکوقت مردم را بسیج کنند، روحانیون را آنقدر تضعیف کرد، آنقدر با تبلیغات اینها را تضعیف کرد که شوفرها اینها را سوار نمیکردند.
یکی از دوستان من - خدا رحمتش کند - گفت: من اراک بودم، میخواستم بیایم قم. رفتم که اتومبیلی را اجاره کنم برای آمدن. آن شخص گفت که ما قرار دادهایم با خودمان - آن شوفر گفت - که دو طایفه را سوار اتومبیل نکنیم: یکی فواحش و یکی آخوندها را! اینطور تحقیر کردند. این تحقیر نه اینکه یک مطلبی بود که مِن باب اتفاق رضاخان میخواست این کار را بکند، این نقشهای بود که روحانی از باب اینکه میتوانست یک وقت یک کشوری را به هم بزند و یک ناحیهای را بسیج کند، این قدرت باید گرفته بشود. این قدرت را کوشش کردند و گرفتند؛ یعنی، روحانیون را منزوی کردند و از هر جا هم که یک صدایی از آنها بلند میشد و یک قیامی میکردند، آن را خفه میکردند. از - مشهد بود، علمای مشهد یک وقت قیام کردند، گرفتند همه را؛ مثل مرحوم آقازاده (1) که آن وقت آنقدر قدرت داشت، او را هم گرفتند. مرحوم آقا میریونس (2) که آن وقت در مشهد بودند و عده زیادی از علما را گرفتند و آوردند در تهران و مرحوم آقازاده را با یک شبکلاه از توی خیابان میبردند به دادگاه برای محاکمه. یک نفری که در خراسان آنقدر قدرت داشت، اینقدر او را تحت سلطه آوردند. و این یک مسئلهای نبود که رضاخان با آقازاده مخالف باشد، نه، مسئله اساسی بود که باید آخوند نباشد. زور، دنبالش تبلیغات دامنهدار، اشعار اشخاصی که منحرف بودند و هکذا.
برنامه برای جدایی روحانیت از سیاست
و یک نقشه دیگری که قبلاً هم کشیده بودند و در عرض همین هم بود و توسعهاش دادند - که ما همه اهل علم، الّا البته یک نادری، باورشان آمده بود که باید اینجور باشد - و او اینکه معممین را از سیاست جدا کنند؛ مجالسی که تشکیل میشود و اهل علم در آنجا میخواهد صحبت بکند، نباید راجع به سیاست صحبت کند. آنقدر راجع به این معنا که «آخوند را به سیاست چه؟» ترویج کرده بودند که علما هم بسیاری از آنها باور کرده بودند و اگر یک کلمهای گفته میشد، میگفت: این سیاست است، به ما ربطی ندارد. اگر یک ملّایی دخالت میکرد به یک امری که مربوط به جامعه بود، مربوط به گرفتاری مردم بود و میخواست یک وقت با دولتی - مثلاً - طرف بشود، سایر آقایان که باورشان آمده بود که نباید در سیاست دخالت کرد، او را به عنوان «آخوند سیاسی» از خودشان جدا میدانستند. وظیفه آخوند این بود که از منزل بیاید به مسجد و مسجد هم اگر میرود منبر، مسئله بگوید واخلاق بگوید، یک کلمه راجع به گرفتاریهای جامعه نباید بگوید؛ یعنی، خودشان اینطور تربیت شده بودند و تبلیغات اینطور در مغزهای آنها اثر کرده بود. گاهی هم در مجلس فاتحهای، رفت و آمد و دید و بازدید، و این جمعیتی که - باید اقتدا به پیغمبرها بکند و اقتدا به ائمه بکنند، بکلی از این بُعدی که در رأس امور بود پیش انبیا و پیش ائمه ما، اینها بکلی از این، خودشان را منعزل کرده بودند و هر کدامشان بیشتر دخالت نمیکردند، بیشتر منعزل بودند از مسائل، بلکه گاهی وقت [ها] اینکه بیشتر ملتفت مسائل نبودند، نمیفهمیدند، این در بین مردم بیشتر ارزش پیدا میکرد. مردم [را] هم اینطوری تربیت کرده بودند که - قربانش بروم - این آقا نمیفهمد پنیر یعنی چه.
اینطور نفوذ کرده بودند در همه جا که آقا یک کلمه نباید در سیاست دخالت بکند و آقا نباید مسائل را اصلش بفهمد؛ چه کار دارد آقا به این مسائل؟ نمازت را بخوان و برو مسئلهات را بگو و برو، آن هم مسئله، نه اینکه مسائل اسلامی و اصولی اسلام را. اگر میگذاشتند که آقایان مسائل اسلام را میگفتند، اگر میگذاشتند، مسائل اسلام همه چیز در آن بود، لکن مسائل اسلام فقط در کتب استدلالیه مدفون شده بود و رسالهها نداشت از مسائل اصلی اسلام.
خوف دشمنان اسلام از روحانیت
شما ببینید الآن در مصر همین مسئله است. سادات تمام مساجد را از قراری که خبرگزاریها نقل میکنند، تمام مساجد را تحت کنترل خودش درآورده و همه اینها را ممنوع کرده از اینکه در سیاست دخالت کنند. علمای مصر به قول سادات، نباید در امور سیاسی دخالت بکنند، مسجد بروند. منبر هم بروند، لکن همان مسائلی که متعارف بود سابقاً در اینجا و آنجا، همین اینها را باید بگویند؛ دیگر غیر از این پا را فراتر نگذارند. ما امروز میفهمیم این معنا را، چنانچه سابق بود و دیروز بود. ما میگفتیم خوب راست میگوید، سادات راست میگوید: «آقایان چه کار دارند به سیاست؟» برای اینکه خود آقایان هم دخالت نمیکردند. اما امروز ما میفهمیم، ملت ما میفهمد، علمای اسلام میفهمند در ایران که این نقشهای که سادات دارد انجام میدهد، این همان طرحی است که سابقاً در ایران هم انجام گرفت. ولکن حالا چون علمای مصر یک قدری توجه به مسائل دارند، میخواهند در امور دخالت کنند، او وحشت کرده از اینکه مبادا اینها - دخالت کنند و حکومت او را متزلزل کنند.
هم ملتها را اینها اغفال کرده بودند و هم علما را. آدم بسیار مقدس آن بود که هیچ کار به کار جامعه نداشته باشد؛ دولت هر کاری میخواهد بکند، دولت است. تسلیم باشد در مقابل دولت. مأمورین دولت هر کاری میخواهند بکنند، تسلیم باشند در مقابل او؛ هیچ دخالتی نکنند. این البته اگر شما آقایان هم دخالت نکنید و ماها هم هیچ دخالت نکنیم، احترامات محفوظ است. سلام را با خیلی مَدّ هم سلام به آدم میگویند. دست هم ممکن است یک وقت ببوسند، لکن به شرط اینکه حدود محفوظ باشد. سیاست مال ما و مسئله گویی هم مال شما؛ مسجد مال شما، صحنه سیاست مال ما. اگر این مطلب را آقایان قبول بکنند، محترم هم هستند. و اگر امریکا خاطر جمع باشد که آقایان دیگر بنا ندارند در سیاست دخالت کنند، دستش را از روی این ملت و از این شیطنتها برمیدارد؛ برای اینکه، آنی که از او میترسد، [آخوند است.] از آخوند میترسد. اینها دیدند که آخوند همیشه دنبال این بوده که یک صدایی در آورد.
همان وقتی هم که در زمان رضاخان آن اختناق عجیب و غریب بود که هر کسی از همسر خودش میترسید - آن اختناقی که در زمان رضاخان بود، هیچ ربطی به آن اختناقی که در زمان محمدرضا بود نداشت - در همان زمان اختناق، خوب چندین قیام از [سوی] علما شد؛ از آذربایجان شد، از اصفهان شد - که از اصفهانش همه علمای ایران را دعوت کردند به قم - و از مشهد شد. دیدند که خوب این مردم، این جمعیت با اینها باز هستند و آن نقشهای که اینها را از هم جدا کند و اینها را مفروز (1) کند انجام درست نگرفته است و این قیامها در زمان اختناق هم هست. دنبال این بودند که این طایفه را کنار بگذارند و اگر این طایفه را کنار بگذارند، همه مقاصدشان با سهولت انجام میگیرد. شما خیال نکنید که این قشرهای روشنفکر و ملی گرا و امثال ذلک کار از آنها میآید. اینها پیش مردم که حسابی ندارند. مردم به اینها کاری ندارند. آنی که از او میترسند، از جامعه میترسند، از - ملت میترسند. آنی که با ملت سروکار دارد، شما آقایان هستید. ایران در هر دِهش یک اهل علم هست. حالا اگر نباشد هم خوب، خیلی نادر است و در هر شهری عدهای هستند، در هر استانی عدههایی هستند و اینهایند که آنها از آنها میترسند. میگویند که اینها مردم به آنها توجه دارند.
ائمه جماعت وقتی که در مسجد میروند، هر کدام یک عدهای دارند و یک عده مرید دارند، یک عده مأموم دارند. اگر یک وقت صدایشان درآید، خوب، این اسباب زحمت میشود. این دژ را باید بشکنند. با هر قیمتی که شده است، دنبال اینند که اینها را از بین ببرند. الآن هم هستند. آن وقتی که اینها درست ادراک نکرده بودند و حدس میزدند، خوب حدسی بود که درست هم بود که این طایفه در بین مردم اینطور هستند که میتوانند مردم را بسیج کنند. با اینکه نشده بود یک همچو امری، مع ذلک، آنقدر جدیت کردند با دست عمال خودشان، با روزنامه نویسها و با همه بوقهای تبلیغاتی که این جمعیت را از مردم جدا کنند و یک وقت همه عمامهها را باید بردارند. عمامهها را برداشتند؛ طلبهها نمیتوانستند در خیابانها بروند. در زمان رضاخان اینطور بود. بعد هی هرچه گذشت، دیدند نه، نمیشود. این جمعیت به اینطور از بین نمیرود؛ با زور و فشار و حبس و تبعید و امثال ذلک، لکن خوب، جنبههایی که جنبههای سیاسی بود و جنبههایی بود که مردم را از اینها دلسرد کنند؛ اینها را از مردم جدا کنند؛ امثال اینها. همه اینها را آن روزی که آنها ندیده بودند باز مطلب را، آنطور با جدیت دنبالش بودند.
امروزی که دیدند و سیلی را خوردند از اسلام و از این روحانیت معظم اسلام و فهمیدند، احساس کردند این معنا را که اینها میتوانند مردم را بسیج کنند؛ این بسیج عمومی، که الآن در ایران هر وقت که سپاه پاسداران بگویند، مردم بسیج میشوند، این دنبال همین معناست که مسجدها مرکز این مسائل بود و شد و این کار در ذهن مردم وارد شد ..
علمای اسلام احساس کردند، اکثریت قریب به اتفاقشان احساس کردند که باید ما این سد عدم دخالت در سیاست را بشکنیم و ما باید وارد بشویم در امور. باید ما دخالت کنیم.
باید اهتمام به امر مسلمین داشته باشیم. اهتمام به امر مسلمین این نیست که من بروم نماز - بخوانم و اقتدا کنم؛ اینکه امر مسلمین نیست، این امر خداست. امور مسلمین عبارت از امور سیاسی و اجتماعی مسلمین است. تمام انبیا از صدر بشر و بشریت، از آن وقتی که آدم - علیه السلام - آمده تا خاتم انبیا - صلی الله علیه و آله و سلم - تمام انبیا برای این بوده است که جامعه را اصلاح کنند؛ فرد را فدای جامعه میکردند. ما فردی بالاتر از خود انبیا نداریم. ما فردی بالاتر از ائمه نداریم - علیهم السلام - این فردها خودشان را فدا میکردند برای جامعه. خدای تبارک و تعالی میفرماید که انبیا را ما فرستادیم، بینات به آنها دادیم، آیات به آنها دادیم، میزان برایشان دادیم و فرستادیم لِیَقوُمَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛ (1) غایت این است که مردم قیام به قسط بکنند، عدالت اجتماعی در بین مردم باشد، ظلمها از بین برود، ستمگریها از بین برود، ضعفا به آنها رسیدگی بشود، قیام به قسط بشود. دنبالش هم میفرماید: وَ انْزَلْنَا الْحَدید. تناسبِ این چیست؟ تناسب این است که با حدید باید اینها انجام بگیرد؛ با بینات، با میزان و با حدید. فیهِ بَأسٌ شَدیدٌ؛ یعنی، اگر شخصی یا گروهی بخواهند یک جامعه را تباه کنند، یک حکومتی را که حکومت عدل است، تباه کنند، با بینات با آنها باید صحبت کرد. نشنیدند، با موازین، موازین عقلی صحبت کرد. نشنیدند با حدید.
دخالت انبیا در مسائل حادّ سیاسی
اینهایی که دلسوزی میکنند برای این افراد فاسد، مفسد، مشغول به انفجار و ترور و امثال ذلک، اینها لغت «انبیا» را نمیدانند چیست. آنها خیال میکنند که انبیا آمدهاند مسئله بگویند، تمام. شما کدام یک از انبیا را سراغ دارید که در امور اجتماعی، به آنطور حادش شرکت نکرده و سردمدار نبوده است؟ موسی - علیه السلام - یک شبان با عصایش راه میافتد میرود سراغ فرعون؛ نمیآید توی بازار مسئله بگوید. این هم - هست البته، اما میرود سراغ فرعون. خدا هم او را میفرستد دنبال فرعون؛ بروید او را دعوت کنید، دعوتش کنید؛ به قول لیّن (1) هم دعوتش کنید و امثال ذلک. وقتی که قول لیّن نشد، خوب، آن وقت قیام میخواهد. پیغمبراکرم کدام روز نشست همین طوری فقط مسئله بگوید، کاری به کار جامعه نداشته باشد؟ اینهایی که میگویند «آخوند چه کار دارد به امور سیاسی»، پیغمبراکرم کدام روزش از مسائل سیاسی خارج بود؟ دولت تشکیل میداد، با اشخاصی که به ضد اسلام، ستمگر بر مردم بودند، با آنها مبارزه میکرد، جنگ میکرد.
ما را آنطور میخواستند منزوی کنند که لباس جندی را میگفتند با عدالت منافات دارد. حضرت امیر لباس جندی داشت، با عدالت منافات داشت؟! حضرت سیدالشهدا نداشت لباس جندی؟ اینها با آن تبلیغات بسیار وسیعشان ما را منزوی کرده بودند؛ یعنی، خود ما را، به مغزهای ما آنقدر خوانده بودند که خودمان باور کرده بودیم که نباید ما در سیاست دخالت کنیم. نخیر، مسئله این نیست. مسئله دخالت در سیاست در رأس تعلیمات انبیاست. مسئله جنگ مسلحانه با اشخاصی که آدم نمیشوند و میخواهند ملت را تباه کنند، در رأس برنامههای انبیا بوده است. ما همه تعلیمات انبیا را کنار گذاشتیم، فقط به آن تعلیماتی که با - عرض میکنم - دخالت نکردن در سیاست و دخالت نکردن در جامعه و اینها [مرتبط است] فقط همینش را گرفتهایم. نمازش را گرفتهایم، باقی را رها کردیم.
مگر امکان دارد که انسان مسلمان باشد به فقط نماز خواندن و روزه گرفتن و حج رفتن و امثال ذلک و در امر مسلمین دخالت نکردن؟ اگر اهتمام به امر مسلمین کسی نکند مسلم نیست، به حسب روایت منسوب الی رسول الله. (2)
ملت ما باید همانطور که بیدار شده است و هوشیار و توجه به مسائل پیدا کرده و - فهمیده است که اینهایی که با روحانیون مخالفند با ملت مخالفند، نه با روحانیون. اگر روحانیون کاری به کار دولتها نداشتند خیلی هم محترم بودند و خیلی هم معزز؛ اما یک احترام میان تهیِ آبرو پیش خدا رفته و این [که - مثلاً -] حاکم شهر به آدم احترام میگذارد. امروز همه فهمیدهاند این را، مگر آنهایی که خودشان را به نفهمی میزنند و آنهایی که مغزهایشان خشک است که نمیفهمند هیچ چیز را که این مسئله دخالت در امور سیاسی از بالاترین مسائلی است که انبیا برای او آمده بودند. قیام بالقسط و مردم را به قسط وارد کردن مگر میشود بدون دخالت در امور سیاسی؟ مگر امکان دارد بدون دخالت در سیاست و دخالت در امور اجتماعی و در احتیاجات ملتها، کسی بدون اینکه دخالت کند، قیام به قسط باشد؟ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ باشد؟ مگر میشد ما و شما با محمدرضا بسازیم که بیا، دیگر ما کاری به شما نداریم؟ آمد گفت دیگر کهای مراجع اسلام، ای چه، ای چه، من دیگر از آن کارها دست برداشتم. همانی که مراجع اسلام را میگفت که «این سیاه روزها» و این کذا و کذا؛ بدگویی میکرد به آنها، همان آمد گفت. (1) چرا آمد گفت؟ برای اینکه دوباره بازی بدهد. خیال میکرد حالا دوباره میشود بازی داد.
یک وقت بازی نخورید! یک وقت این شیاطین نیایند بگویند که به شما چه دخالت در اسلام، دخالت در سیاست؛ شما بروید سراغ مسئله گفتنتان! خیلی هم معزز هستید و چنانچه مسئله میگفتید، دیگر [شهادتی] واقع نمیشد؛ برای دخالت در سیاست بود که چندین هزار معلول و [شهید] دارید. این اشکال اولش به نبی اکرم وارد است. اگر ایشان هم به سرمایه دارهای مکه و حجاز کاری نداشت و تو مسجد مینشست و مسئله میگفت، جنگ پیش نمیآمد، کشتار نمیشد، عموی معظمش کشته نمیشد. و به سیدالشهدا وارد است. اگر سیدالشهدا میرفت پیش یزید و بیعت میکرد و مسئله گو، مسئله میگفت، با او میساخت و مسئله میگفت، یزید خیلی هم احترام میکرد، دستش [را] هم میبوسید. ولی تکلیف این بود؟ ما وحشت داریم از اینکه چند هزار آدم از ما - کشته شده است؟ اگر ما وحشت داریم، باید ما اصلاً طریقه انبیا را کنار بگذاریم. باید آن چیزی که انبیا آوردند، آن چیزی را که خدا امر کرده به آنها که بروید این سردمدارها را دعوت کنید، [رها کنیم.] دعوت همین نبود که بروند بگویند: آقا، مسلمان شو؛ چنانچه نشد، دیگر بروند سراغ کارشان. نخیر، دعوت میکردند، با شمشیر توی سرشان میزدند تا آدم بشوند، کشته میدادند و میکشتند. مگر شهادت یک امری است که انسان برای آن عقب نشینی بکند؟! هی گفته بشود به اینکه خوب اگر اینطور مسائل نبود، اگر ما با شاه کنار میآمدیم، دیگر اینقدر کشتار واقع نمیشد. پیغمبر هم اگر با ابوسفیان کنار میآمد، نمیشد. سیدالشهدا هم اگر با یزید، حضرت امیر هم اگر با مخالفینش، که مخالف اسلام بودند، کنار میآمد، دیگر کشتاری نمیشد، دیگر جنگ صفینی در کار نمیآمد، جنگ جَمَلی در کار نمیآمد. چشمها را هم میگذارند و خودشان را یا به نفهمی میزنند یا نفهماند و نمیبینند که انبیا چه کردند و چه زحمتهایی و چه جانفشانیهایی برای مقاصد خودشان کردند، و اسلام - از صدر اسلام تا آخر - اولیای خدا چه کردند و چه جانفشانیهایی کردند و چه فداکاریهایی کردند.
اگر الآن به شما ملت مسلمان و به شما روحانیون معظم اشکال بکنند که آقا، چنانچه نشسته بودید سر جایتان، خوب، چیتان لنگ بود؟! خوب، محمدرضا کارها را انجام داده بود؛ حالا امریکا هم یک قدرش را ببرد، خوب به ما چه؟ مال دنیا که اینقدر ارزش ندارد؛ نفت هم یک چیز بوگندی است که ارزشی ندارد، خوب، ببردشان جان ما را فارغ کند از نفت؛ اگر شما با آنها ساخته بودید، حالا دیگر این اجتماعات نبود و این راهپیماییها نبود و این زحمتها نبود و این تعطیلات نبود و این کشتارها نبود و این گرانیها - مثلاً - نبود و امثال ذلک، همه این حرفها به انبیا وارد است. اگر شما خودتان را دنباله رو انبیا میدانید و ملت ما خودش را دنباله رو پیغمبراکرم میداند، باید این مسائل را با کمال جدیت [ادامه دهد با] همان طوری که پیغمبراکرم در همان وقتی که زمان رحلتش بود، همان وقت یک جیشی را فرستاده بود بیرون مدینه، مهیا بودند که بروند به جنگ. کدام روز پیغمبر خالی از این مسائل سیاسی و اجتماعی بود؛ از جنگ بود؟ پیغمبر نمیدانست - مگر در احد اینقدر کشته میشود و در فلان، این همه عزیزان از بین میروند؟ لکن تکلیف بود؛ خدا گفته بود این را. پیغمبر هم نمیتوانست تخلف کند؛ امر خدا بود. خدا بینات فرستاده و میزان فرستاده و حدید فرستاده: لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط. اگر شد با بینات، با میزان - موازین هرچه هست - اگر نشد، حدید است. تو سر مردم با حدید زد تا اینکه اینها را آدم کرد، تا جامعه را جامعه صحیح کرد.
اصلاح جامعه، هدف همه انبیا
تمام انبیا برای اصلاح جامعه آمدهاند، تمام. و همه آنها این مسئله را داشتند که فرد باید فدای جامعه بشود. فرد هرچه بزرگ باشد - بالاترین فرد که ارزشش بیشتر از هر چیز است در دنیا - وقتی که با مصالح جامعه معارضه کرد این فرد، باید فدا بشود. سیدالشهدا روی همین میزان آمد، رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد؛ که فرد باید فدای جامعه بشود، جامعه باید اصلاح بشود؛ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط، باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا بکند. جانها را دادند، مالها را دادند، زحمتها کشیدند.
نمیشود گفت پیغمبر یک شب و روز راحت خوابیده باشد. تمام زمان عمرش صرف این شد که با هر ترتیبی که میشود، با قرآن، با احادیث خودش، با کلمات خودش، با موعظههای خودش، [جامعه را اصلاح کند.] وقتی که میبیند نمیشود این، با شمشیر، با شمشیر میزند و اشخاصی [را] که میخواهند این جامعه را از بین ببرند و ملت را تباه بکنند، آن با شمشیر، وقتی نمیشود با بیّنه و میزان عمل کرد، با حدید عمل میکند.
ما همان ادعا [را] میکنیم که ما امت رسول الله هستیم و شیعه علی بن ابی طالب. ما باید مطالعه کنیم، ببینیم آنها چه کردند. شیعه این نیست که فقط بگوید من شیعه هستم، این است که ببیند چه کردند آنها، دنبال کند همان چیزهایی را که آنها کردند. پیغمبراکرم چقدر جنگ در زمان او واقع شد! برای اینکه اصلاح کند جامعه را، برای اینکه دست ستمکارها را کوتاه کند؛ دست این سرمایهدار چپاولگر را کوتاه کند، دست آن جبارهای ظالم را کوتاه کند؛ تمام عمرش مشغول این بود در مکه. به آنطور نمیتوانست، به بینات و - به میزان و به موعظهها عمل میکرد تا وقتی که درصدد بود. نه اینکه نشسته بود همینطور؛ [در] صدد بود، آدم جمع میکرد تا وقتی که مدینه مهیا شد و ایشان هم آمدند مدینه. دیگر همهاش مسائل، مسائل جنگ بود و مسائل سیاست بود و اینها. اگر امت رسول الله هستیم، این رسول الله! اگر شیعه علی بن ابی طالب هستیم، علی بن ابی طالب چقدر در جنگها رفت، در رکاب رسول الله بود تا آخر که رسول الله تشریف بردند. بعد یک جنگ باطنی داشت که صلاح این میدید که باید اجتماع محفوظ بماند و باید این استقرار پیدا بکند. آن روزی هم که بعد از مسائل ایشان با او بیعت کردند، آن روز هم مطلب خودشان را گفتند؛ اول برنامهشان را گفتند و مهمترین برنامه این بود که من حتی آن چیزهایی که صداق کردید از چپاولگریها برای زنهایتان، آن [را] هم ازتان میگیرم. از آنجا که ایشان این ندا را در داد، دیدند نمیشود با این زندگی کرد. این غیر مسئله قبلی است. این باهاش زندگی نمیشود [کرد.] شروع کردند و سه تا جنگ مهم انجام داد حضرت امیر. چقدر کشته شد از مسلمانها؟! چقدر کشته شد از آن طرف؟! همه هم مسلمان بودند، مسلمان. آن مسلمان بازی خورده بود؛ آن طرف مسلمان بازی خورده بودند، این طرف مسلمانهای هدایت شده بودند. لکن وقتی مسلمانی هم بازی خورد و به جنگ با مسلمانهای هدایت شده برخاست، او هم جوابش حدید است.
اگر بینات و میزان نتوانست کار خودش را بکند، جوابش حدید است.
لزوم تقویت حوزههای علمیه و فقاهت
حالا این مطلب را هم باید عرض کنم به عموم حوزههای علمیه، حوزه قم، حوزه مشهد و همه حوزههای علمیه که شما میبینید که در رأس اهداف خبیثه دولتهای بزرگ واقع شدید. این برای چیست؟ برای اینکه ملت شما را به عنوان فقها، به عنوان علما، به عنوان علمایِ دینی میشناسد و تکلیف الهی خودش را تبعیت میداند. پس حفظ این حوزهها، حوزههای فقاهت، حفظ این حوزههای علمی به همان معنایی که سابق بود، باید بماند. جدیت بکنید در اینکه تحصیل بکنید و محصل زیاد کنید، ملّا زیاد کنید.
خیال - نکنید که حالا ما دیگر احتیاجی نداریم، ما تا آخر احتیاج به علما داریم. اسلام تا آخر احتیاج دارد به این علما. این علما اگر نباشند، اسلام از بین میرود. اینها کارشناسهای اسلام هستند و حفظ کردند اسلام را تاکنون و باید اینها باشند تا اسلام محفوظ بماند. اسلام با روشنفکر محفوظ نمیماند. روشنفکرش آن است که آیه صریح قرآن را مسخره میکند. اسلام با شماها، با این طبقه تا اینجا رسیده است و باید شما با تمام جدیت، فقیه درست کنید، ملّا درست کنید؛ فقیه در همه چیز. منافات ندارد که فقیه باشد، دخالت در امور مسلمین هم بکند، هیچ منافات با هم ندارد.
اما طبقه جوان باید مشغول باشند به تحصیل، و این حوزههای فقاهتی هرچه باید، هر چه بیشتر باید بشود و مراجع به اینها عنایت زیادتر بکنند و مدرسین عنایات زیادتر راجع به اینها داشته باشند. و حوزه فقهی به همان معنایی که تاکنون بوده است، حفظ کنید که اگر این حفظ نشود، فردا مردم دیگر شما را قبول نمیکنند. مردم معمم نمیخواهند، مردم عالِم میخواهند. این منتها علامت علم است. اگر یک وقت - خدای نخواسته - حوزههای علمیه ما سست شدند در تحصیل، سست شدند در اینکه فقاهت را تقویت بکنند، بدانند که این یک خیانت بزرگی به اسلام است. و اگر این فکر تقویت بشود که ما دیگر لازم نیست خیلی چه بکنیم و فقاهت تحصیل بکنیم، این یک فکر شیطانی است؛ موافق آمال امثال امریکا در درازمدت. اگر شما حوزههای فقاهتی را؛ شما آقایان خراسان، آقایان قم، آقایان تبریز، سایر جاها، هر جا یک حوزه علمیه دارد، اگر تقویت نکنید اینها را به همان فقه که تاکنون بوده است؛ به همان فقه سنتی، اگر فقها تحویل جامعه ندهید، علما تحویل جامعه ندهید، مطمئن باشید که نمیگذرد یک نیم قرن، الّا اینکه از اسلام هیچ اسمی دیگر نباید باشد. اگر فقهای اسلام، از صدر اسلام تا حالا نبودند، الآن ما از اسلام هیچ نمیدانستیم. این فقها بودند که اسلام را به ما شناساندند و فقه اسلام را تدریس کردند و نوشتند و زحمت کشیدند و به ما تحویل دادند. و ما باید همین جهت را حفظ بکنیم. و یک تکلیف الهی - شرعی است به اینکه حوزهها باید تقویت بشود. و البته در بین حوزهها، اشخاصی هستند که آنها دخالت در امور اجتماعی و سیاسی میکنند و باید هم - بکنند. اما غفلت از اینکه ما دیگر به فقاهت کار نداشته باشیم، این غفلت اسباب این میشود که اسلام را - خدای نخواسته - منسی کنید بعد از چند وقت. باید حوزهها به قوّت خودش [باقی بماند]، بلکه هر روز قوّتش زیادتر [شود]. حالا مزاحمها دیگر رفتهاند.
آنهایی که با عمامه شما کار داشتند حالا دیگر مدفون شدهاند.
شما باید خودتان حفظ کنید اسلام را به حفظ فقاهت - اسلام همهاش توی این کتابهاست - با حفظ فقاهت، با حفظ این کتب، با نوشتن، با بحث کردن، با حوزههای علمی تشکیل دادن از همه علوم اسلامی، آن کتبی که منسی شده بود، آن کتب را باز به صحنه آوردن و بحث کردن و حفظ کردن این دژ محکمی که تاکنون اسلام را نگه داشته است. ما موظفیم که اسلام [را] به همان طوری که آمده است و به دست ما رسیده است، ما هم تحویل بدهیم به نسلهای آتیه ان شاء الله. آنها هم به نسلهای بعد و بعد، تا صاحبش بیاید و تسلیم او بکنند.
و من امیدوارم که این آقایانی که میخواهند مکه مشرف بشوند با این کاروانها، خیلی توجه به مسائل داشته باشند و حجاج را متوجه بکنند که حجاج ایرانی نمونهای باشند از اسلام و از انقلاب اسلامی، و آنطور نباشد که - خدای نخواسته - یک وقتی بعضی از افراد یک تخلفاتی بکنند که اسباب وهن باشد. باید موعظه کنند آقایان، باید علما جلسه داشته باشند در این موارد مختلف؛ هر جا هستند با مردم صحبت کنند، مردم را ارشاد کنند، توجه بدهند مردم را به مسائل و مظلومیت ایران را به مسلمین جهان عرضه کنند و بگویند که با ما دولتهای بزرگ و آن اشخاصی که وابسته به آنهاست برای خاطر اینکه ما میخواهیم اسلام باشد، با ما چه میکنند.
خداوند ان شاء الله، اسلام را تقویت کند و علمای اسلام را ان شاء الله، تقویت و تهذیب کند.والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته