- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
نامه تشکر به آقاى افقهى سبزوارى (تسلیت شهادت مرحوم مطهرى)
- نامهزمان: 19 اردیبهشت 1358 / 12 جمادی الثانی 1399
مکان: قم
موضوع: پاسخ تلگراف تسلیت شهادت آقای مطهری
مخاطب: افقهی سبزواریبسمه تعالی12 ج 2 99
جناب مستطاب حجت الاسلام آقای افقهی سبزواری - دامت افاضاته
تلگراف تسلیت آن جناب در مورد شهادت جانگداز مرحوم حجت الاسلام والمسلمین آقای مطهری - قدس سره الشریف - واصل گردید. از اظهار تفقدی که نموده اید متشکرم. از خدای تعالی ادامه توفیقات و سلامت جنابعالی را خواستارم. والسلام علیکم و رحمة الله.روح الله الموسوی الخمینی - سخنرانیزمان: 19 اردیبهشت 1358 / 12 جمادی الثانی 1399
مکان: قم
موضوع: مبارزات علما - دستاوردهایی از انقلاب اسلامی - شهادت آقای مرتضی مطهری و بازتاب آن
حضار: دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی تهرانبسم الله الرحمن الرحیمپیشگامی علما در مبارزه با دودمان پهلوی
... از خراسان قیام کردند علمای خراسان؛ قیام کردند منتها قدرتی نداشتند و شکست خوردند. گرفتند همه علمای خراسان را. با قضیه «مسجد گوهرشاد» و آن بساط، همه را گرفتند آوردند تهران حبس کردند. مرحوم آقازاده (1)، که رأس علمای آن وقت بود میآوردند با مأمور توی خیابان؛ سربرهنه میآوردند و میبردند به دادگاه که آنجا محاکمهاش کنند! از اصفهان علمای اصفهان قیام کردند به ضد رضاشاه.
هرکس ادنی (2) توجهی به این مسائل بکند و آن تبلیغاتی که آنها کردند کنار بگذارد، خودش بخواهد تفکر کند ببیند چه است قصه، میداند که این روحانیون بودند که همیشه مبارزه میکردند با آنها. البته معممینی هم درست میکردند آنها. داشتند در جیبشان «معمم»! در «سازمان امنیت» هم یک عده زیاد «معمم» داشتند اینها که هر وقت شاه بخواهد یک جایی برود، بروند به عنوان «روحانیون» استقبال کنند، به نام روحانیون چه بکنند! اینها را داشتند. لکن روحانیون [واقعی] آنطور بودند؛ آن که معارضه میکرد آنها بودند. اخیراً هم میدانید، که در زمان همین آدم (3) با آن وضعی که پیش آورد، باز اینها ایستادند و باز از مدرسه فیضیه قم شروع شد. آنها هم مدرسه فیضیه را خراب کردند و چه. - کردند و آن بساط را درآوردند.
نقشه حساب شده برای جدایی حوزه و دانشگاه
مقصود من این است که این نهضت از برکاتش یکی این بود که ماها را با هم مجتمع کرده یک جا. ماها از هم همچه دور بودیم که هیچ وقت حاضر نبودیم با هم بنشینیم و مطالبمان را به هم بگوییم که چه گرفتاریهایی ما داریم. شما علی حده بودید ما هم علی حده. اگر خیلی - مثلاً - آدمهای ملایمی بودیم دیگر دعوا نمیکردیم! اگر یک قدری هم تند بودیم، در دانشگاه تظاهر بر ضد ما، در مدرسه تظاهر بر ضد شما! این همهاش یک نقشه حساب شدهای بود که نگذارند ماها با هم مجتمع بشویم و با هم تفاهم کنیم. الآن از همه اوقات ایران وضعش حساستر است. یعنی اینها سابق به طرز علمی همین مطلب را فهمیده بودند که اگر اینها با هم مجتمع بشوند به ما ضرر وارد میشود؛ حالا لمس کردند این مطلب را. به طور عینی دیدهاند، لمس کردهاند که مملکت ایران هیچ نداشت و آنها همه تجهیزات را داشتند اینها با مشت خالی بودند لکن وقتی که با هم اجتماع کردند و با هم شدند و قدرت ایمان در آنها پیدا شد و همه متحول شدند از یک صورت به یک صورت دیگر، این قطرهها وقتی که با هم جمع شدند، یک سیل عظیم بنیان کَنی از آن پیدا شد که آن دیوار بزرگی که آنها داشتند شکست؛ آن سد را شکست و از بین برد، در عین حالی که همه اقشار، منتها بعضیها ظاهرتر، بعضیها باطنتر کمک میکردند.
نقشه امریکا
مکرر - ما در پاریس که بودیم - از طرف امریکاییها میآمدند با صورتهای مختلف، میآمدند که این باشد! این حالا چطور است، چطور است؛ ما همراهی با او میکنیم، چه میکنیم! اخیراً هم که من میخواستم بیایم نقشه این بود که ما حرکت نکنیم از آنجا: «حالا زود است نمیشود»، «حالا نیایید»! چه از جانب خود دولت ایران، که آن وقت بختیار بود و چه از جانب آنها که «حالا یک قدری صبر کنید، حالا زود است»! من فهمیدم یک - نقشهای است برای اینکه میخواهند ما یک قدری تعویق بیندازیم [تا] آنها کارشان را تمام بکنند! لذا ما هم جدیت کردیم که نه، ما میرویم؛ هرچه پیش آمد بیاید!
موقعیت حساس
مقصود این است که الآن اینها احساس کردند و لمس کردند که ملتی با هم شدند و یک قدرتی پیش آمده. یک قوه ایمان و تحولی در اینها پیدا شد که شهادت را برای خودشان فوز میدانند، فریاد میزنند که ما میخواهیم شهید بشویم. در مقابل تانک میایستند، کشته میدهند لکن میگویند که دیگر اثر ندارد، دیگر مسلسل اثر (1)) 431 (. این یک واقعیتی است که آنها لمس کردند. الآن بسیار موقعیت ما حساس است برای اینکه با این لمسی که کردند، با تمام قوا الآن دنبال این هستند که بشکنند این را- این نهضت را بشکنند. در داخل دانشگاهها بیایند شیطنت کنند؛ عمالشان بیایند شیطنت کنند. به نظر من اکثراً عمال امریکا هستند به صورتهای اسلامی (2) به صورتهای کمونیستی، به هر صورتی که در میآیند - از زیرزمینی، روی زمینی - اینها اکثراً عمال آنها هستند. آنها (3) هم دخالت دارند لکن اکثراً اینطورند. همه دخالت دارند.
وظیفه همه اقشار
الآن ما - همهمان - هرکس که ایران را میخواهد، هرکس که اسلام را میخواهد، هرکس که این ملت را میخواهد که مقتدر بشود، ما - همهمان - موظفیم که با هم باشیم؛ همان طوری که با هم این سد را شکستیم. اگر یک طایفه میگفتند که ما میخواهیم بکنیم، امکان نداشت برایشان؛ وقتی همه با هم شدند، شکستند این سد را. اگر الآن ما سستی بکنیم و این اجتماع اسلامی و اجتماع ملی را از دست بدهیم - خدای نخواسته - و شکست بخوریم در این نهضت، دیگر این مملکت روی سعادت به خودش نخواهد دید. برای اینکه یک همچو نهضتی که در تاریخ نظیر ندارد، یک همچو نهضتی دیگر. - نخواهد تحقق پیدا کرد.
سیاست گام به گام، شگرد شاه
آنهایی که میآمدند پیش من، چه از قشر علما که به من پیغام میدادند و میخواستند خیرخواهی - فرض کنید - بکنند و چه قشرهای دیگری که میآمدند حتی اخیراً در پاریس پیش من، از باب اینکه مأیوس بودند که بشود یک همچو کاری را انجام داد، خیرخواهی میکردند که حالا بگذارید یک قدری یواش یواش کار پیش برود؛ بگذارید که این (1) باشد، و او حکومت نکند سلطنت بکند و آنطوری که قانون برایش وظیفه مشخص کرده بکند و اینها! و ما بعدها مجلس درست میکنیم و او را روی قوانین کنارش میگذاریم! خودش هم این حیله را میخواست بکند، اینها غفلت کرده بودند! او از روی حیله و شیطنت برای من مکرر پیغام داد که «شما بگذارید من اینجا باشم، تمام جهات ایران دست شما، همه دست شما، من همان سلطنت میکنم»! من میدانستم که مطلب اینها نیست. به آن آقایان میگفتم که خوب، شما یک همچو نهضتی که الآن هست اگر این سست بشود دوباره میتوانید ایجادش بکنید؟ میگفتند نه. گفتم که اگر این آدم برخلاف کرد - حالا گفت که من سلطنت میکنم نه حکومت، فردا وقتی که نهضت خوابید شمشیر را کشید - شما یک قدرتی دارید که کنترل بکنید او را؟ تأمین دارید که او به قول خودش وفا کند؟ گفتم حالا که یک همچو نهضتی پیدا شده است، و نظیر این هم دیگر نمیشود که پیدا بشود، ما همه مقاصدمان را چرا نگوییم؟ مقصد اصلی ما این است که این خارجیها نخورند اموال ما را، این خارجیها همه چیز ما را نبرند، این خارجیها فرهنگ ما را عقب نزنند، این خارجیها ارتش ما را انگل نکنند.
مقصد ما عمدهاش آنها هستند؛ اینها یک شاخهای از اوست. ما چرا حالا مهلت بدهیم به اینکه - چنانچه - او قدرت پیدا کند، پاهای همه ما را خرد و قلم خواهد کرد! و این دنبال این است که قدرت پیدا بکند و حالا میآید ادعا میکند که «آی ملت چه، آی - مردم چه، آی علمای اعلام»! خوب، این همان بود که علمای اعلام را میگفت مثل حیوانِ نجس میمانند! چطور حالا آمده میگوید: «آی علمای اعلام، مهلت بدهید! من اشتباه کردم»! این اشتباه را او همیشه خواهد کرد!
آزادی و اتحاد، از دستاوردهای انقلاب
در هر صورت، الآن یک وضعی ما داریم که در حال حرکت بودیم و غفلت از مسائل، مردم داشتند. شکستند این سد را، حالا که برگشته، این پوسیدههایی که ماندهاند از آنها و مردم هم یک قدری به حال خودشان برگشتهاند، حوائج خودشان را میبینند [، دائماً] میروند دنبال حوائج خودشان، دیگر از آن مقصد اصلی یک قدری دارند کنار میروند، حوایج خودشان را میبینند، از این طرف آن ریشههایی هم که از آنها مانده است افتادهاند دور کارخانهها و مدرسهها و اینها، هر جا به یکجور تبلیغات میکنند که «ای دیدید، هیچ چیز نشد»! هیچ چیز نشد؟ میخواهید چه بشود حالا؟ ما میگوییم تا حالا - بعدها هیچ چیز هم نمیشود - ما الآن با هم نشسته ایم آزاد داریم صحبت میکنیم. شما جرأت نمیکردید پیش ما بیایید، ما هم جرأت نمیکردیم پیش شما بیاییم؛ فردا بیرون میرفتیم میگرفتند ما را میبردند حبس میکردند، زجر میکردند، داغ میکردند؛ روی تاوه جوانهای ما را بو دادند در آن زیرزمینها! خوب، از این بهتر چه که حالا ما آزاد نشستیم؟ ولو نداریم چیزی بخوریم اما آزادیم. از این بهتر چی که آن خارجیها که میآمدند و بر ما حکومت میکردند حالا نمیتوانند حکومت کنند؟ رفتند سراغ کارشان! حالا شیطنت میکنند؛ آن وقت با قدرت از سفارت خود، این مردک (1) گفت که از سفارت صورت میآوردند و لیست میآوردند که اینها باید وکیل بشوند و وکیل هم میکردند! خودش در کتابش (2) نوشته این را منتها برای مداحی خودش! میگوید دیگر حالا اینطور نیست؛ من حالا همه را سرِ جای خودش نشاندهام! اینکه میگفت پدر من - کذا و کذاست، مجبور بود که این اعتراف را بکند که لیست میآوردند از قنسول انگلستان یکوقتی - بعد هم قنسول امریکا - میآوردند و میگفتند اینها باید وکیل بشوند؛ آنها هم همینها را وکیل میکردند! مردم هم هیچ اطلاعی از این مسائل نداشتند.
حالا میخواهید چه بشود؟ شما یک همچو رفراندمی که همه مردم با آزادی - یک کسی نبود که به آنها فشار بیاورد که آقا باید بروی یا نباید بروی، همه با آزادی، همه طوایف با آزادی، خودشان رفتند سر صندوقها و رأی دادند؛ ما بهتر از این چه میخواهیم؟ ما میخواهیم یک مملکت، آزادی باشد. البته اینها همه چیز ما را بردهاند. اینها آنچه که برای ما گذاشتند قرضهای زیادی است که از بانکها گرفتند و فرار کردند، میلیاردها قرض کردند و فرار کردند؛ علاوه بر بردن جواهرات و بردن همه چیز ما. قبلاً هم پولها را فرستادند توی بانکهای سوئیس و سایر جاها و امریکا و کذا. وقتی هم میخواستند بروند باز جواهرات را هرچه توانستند بردند. آنی که مانده است، آن است که نتوانستند ببرند و حالا میبینید این مقدار است، اینها را نتوانستند ببرند! حالا این مقدارش مانده است. اینها همه چیز را بردند و دولت را ورشکست کردند.
نمایش وحدت مردمی
حالا باید با زحمت، همه اقشار دست به هم بدهند تا این گرفتاریها رفع بشود. مگر دولت میتواند مملکتی را که اینطور خراب کردند - با ضعفی که الآن هست - اداره بکند و درست بکند؟ دانشگاه باید بیاید کار را درست بکند؛ خودشان باید درست بکنند. کشاورزها باید خودشان همت بکنند. کارگرها باید خودشان همت بکنند. و باید همه ما بدانیم که اینها، این ریشههای گندیدهای که از اینها مانده است، افتادهاند دوره و نمی گذارند که آرامش پیدا بشود. برای اینکه اینها میدانند که اگر آرامش پیدا بشود و این مملکت به همین حال خودش باقی باشد، این اقشاری که حالا هستند - اینها با هم هستند - دیگر به هم نمیخورد و دست اینها همیشه کوتاه است. لهذا اینها دنبال این معنا هستند که نگذارند یک آرامشی پیدا بشود. شما را از ما باز جدا کنند و ما را از دیگران - جدا کنند و همه را از هم؛ به هم بریزند. پیشتر مثلاً یکی از چیزهایی که بود این ارتشیها در نظر ملت یک مردمی فاسدِ کذا - آنطور که میگفتند. آنها هم از اینها میخواستند که به اینها زورگویی بکنند چه چه؛ و دوتایی [ملت و ارتش] همچو دشمن هم بودند که اگر یک جمعی از اینها یک جا پیدا میشد، مردم دنبال اینها هیچ نمیآمدند. الآن وضع جوری شده است که امروز در مدرسه فیضیه اقشار مختلفی با هم جمع بودند: یک دسته از شیراز - پادگانهای شیراز - آمده بودند در آنجا مجتمع بودند، یک دسته فرهنگیها آمده بودند مجتمع بودند، یک دسته - عرض کنم که - پزشکان همین طور؛ از اطراف. که من به آنها گفتم که خوب، شما ببینید ما همه قبلاً از هم فرار میکردیم؛ حالا با هم نشستیم و ... صحبت میکنیم. عشایر آمده بودند؛ عشایری که هیچ وقت با ما صحبتی نمیکردند آمده بودند، همه با هم جمع شده بودند. خوب، اینها یک مسائلی است که شده است. البته بازسازی بعد از انقلاب از امور بسیار مشکل است.
انقلاب اسلامی و دیگر انقلابها
و بحمدالله [انقلاب] ایران از همه انقلابات بهتر بوده. این انقلابْ سفید بود نه آن انقلاب ایشان! انقلاب سفید این بود که در سایر ممالک در شوروی، در فرانسه انقلابی که در آنجاها پیدا شده انقلاب خونینی بوده که میلیونها آدم کشته شده است و خرابیها وارد شده است؛ بدتر از همه [هم] که شوروی. مرحوم قرنی (1) میگفت که مقاومت دولت [شاه] در مقابل مردم سه ساعت و نیم بود! ما خیال میکردیم خوب دو- سه روز یا یک شب شد؛ ایشان گفت سه ساعت و نیم بود! خوب، اینها کودتا کردند، اینها قیام کردند، کودتا کردند: اول رفتند سراغ نیروی هوایی که آنجا را بکوبند و بعد هم بریزند همه ماها را بکشند و مسئله و غائله را ختم کنند. مردم ریختند و موافقت کردند و آنها هم [قشرهایی از سربازها] اینها هم متصل به مردم شدند .... مرحوم قرنی به من گفت که در - سه ساعت و نیم حل شد قضیه و شکست خوردند اینها. این برای این بود که مردم قیام کردند؛ مردم آشنا شدند به وظایف خودشان، بیدار شدند و این قیام را کردند و این پیشرفت را کردند.
برادری و محبت، به جای بیدادگری و وحشت
و حالا ماها احتیاج به این داریم که باز این نهضت را حفظش کنیم تا بتوانیم بسازیم والّا این خرابی باقی میماند و گرفتاریاش برای همه ماست. شماها باید در دانشگاه [که] هستید - همه اقشار دانشگاه باید دانشگاه را بسازند؛ آنها هم که در بازارند بازار را باید درست کنند؛ آنها هم که کشاورزند آنجا را درست کنند. همه دست به هم بدهیم تا ان شاء الله این آشفتگیها تمام بشود و مملکت خودمان مستقل و آزاد. نه [اینکه] از حکومت بترسیم. الآن ما از نخست وزیر نمیترسیم، نه شما نه ما؛ برای اینکه اسلام است. در صدر اسلام هیچ کس از پیغمبر نمیترسید. ترس نبود توی کار. محبت توی کار بود. حضرت امیر، که رئیس یک مملکت پهناور بود، از حجاز تا مصر، تا ایران، تا یک مقداری از اروپا، مردم از او نمیترسیدند، ترس توی کار نبود؛ با هم نشسته بودند، با هم ناهار میخوردند، با هم کار میکردند. خودش هم یک کارگری بود مثل سایر کارگرها. خودش - همان وقتی که با او بیعت کردند - کلنگش را برداشت رفت سراغ آن قناتی که خودش با دست مبارکش آن قنات را درست کرد؛ و بعد هم وقفش کرد. دیگر ترسی توی کار نیست که حالا ما بترسیم که یک سازمان امنیتی بیاید ما را بگیرد و ببرد و بخواهد داغ کند! ما بهتر از این چه میخواهیم؟
ایمان و اتحاد، رمز پیروزی
من امیدوارم که این [وحدت] محفوظ بماند برای ما، با وحدت کلمه همهمان با هم - همه با هم - با حفظ آن رمز حقیقی که ایمان است. آن رمز حقیقی، که مایِ هیچ را به همه چیز غلبه داد، آن ایمان مردم بود. الآن هم بعضی از همین افراد میآیند پیش من و به من میگویند که دعا کنید که من شهید بشوم! یا مادری که بچهاش را از دست داده میآید - تشکر میکند و میگوید که دعا کنید که بچه دیگر من هم اگر بخواهد شهید بشود! این تحولی که در روحیه مردم پیدا شد و این جهت ایمانی که در مردم پیدا شد، این مسئله را جلو برد. دیگر جوانهای ما از این تانکها نمیترسیدند. این قم مرکز جنگ بود. در این خیابان «چهارمردان» (1) مرکز جنگ بود. جنگ بین جوانها که هیچ چیز نداشتند ولی کم کم یاد گرفتند و درست کردند و با تانکها و با توپها و با آن بساط قلدری که بود [جنگیدند] و الحمدللَّه پیش بردند.
ضایعه شهادت مطهری و موج سراسری
مملکت مال خودتان است الآن؛ هیچ کس در آن دخالت ندارد. آزاد هستید. لکن باید برای ساختن این مملکت هرکس، در هر جا هست، فعالیت بکند یعنی هر فرد هر فرد ما - خیال نکند از او کاری برنمی آید؛ این فردْ، فرد است، راست است تنهایی نمی تواند، اما هر فرد با فرد وقتی که همه کار کردند، از همه کار میآید؛ چنانکه از یک یک فرد نمیشد این سد شکسته بشود، از یک گروه نمیشد؛ وقتی همه با هم شدند شکستند. ان شاء الله خداوند همه شما را حفظ کند. و باید از این چیزها هم هیچ ابداً - ما باک نداشته باشیم که از ما آدم کشته میشود. این اسلام از اول اینطوری پیدا شده که هی شهید داده و جلو رفته، [دائماً] شهید داده و جلو رفته. زمان پیغمبر هم همین طور بود. در «احُد» (2) آنقدر آدم از اینها کشتند و در سایر جنگها آنقدر از مسلمین کشته شدند لکن هیچ باک نداشتند. کشته میدادند و یک قدم جلو میرفتند؛ باز کشته میدادند یک قدم جلو میرفتند. و بحمدالله حالا وضع جوری شده است که ما یک کشته که میدهیم یک موج پیدا میشود سرتاسر ایران و در خارج ایران. در خارج ایران هم قضیه فوت مرحوم آقای مطهری (3) - که انصافاً یک ضایعهای برای ما بود و برای همه ایران- آنطور که میدانید همه جاهای دیگر هم هست که رادیوها اطلاع میدهند که در پاکستان در کجا، - در کجا - همه جا - موج پیدا شد. اینها هم اشتباه میکنند که آقای مطهری را میکشند. باید بفهمند که قضیه دیگر این نیست که یک نفر کشته بشود، مردم عقب میروند؛ یکی کشته میشود همه جلو میآیند و فریادشان بیشتر میشود، رسوایی آنها هم بیشتر میشود! و من امیدوارم که این روحیه بماند برای ما و برای ملت ما. خداوند همه شما را تأیید کند و موفق باشید.