- » امروز شنبه، 3 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
سخنرانی در جمع طلاب نجف (تهذیب نفس و حفظ وحدت)
- سخنرانیزمان: (قبل از شهریور 1346 هجری شمسی)
مکان: نجف، مسجد شیخ انصاری
موضوع: تهذیب نفس و حفظ وحدت
حضار: علما، فضلا و طلاب حوزه علمیه نجفأعوذ بالله من الشیطان الرجیماختلافات بیاساس، توطئه دشمن
بسم الله الرحمن الرحیم
بنده میخواستم امروز مباحثه بکنم لکن دیروز دو نفر از آقایان آمدند و مطالبی گفتند که موجب تأسف شد، و لازم شد که من یک تذکراتی به آقایان عرض بکنم. حتی بعضیشان گفتند- در پرده گفتند- که اگر یک جلوگیری نشود، ممکن است که یک اختلاف شدید و یک زد و خورد راه بیفتد در بعضی موارد. و من نمیدانم که این اختلافات سر چیست؟ سر دنیا هست؟ شما که دنیا نداشته اید؛ ما و شما که دنیا نداریم که سر دنیا این اختلافات را داشته باشید. همه زندگیهای ما را که روی هم بریزند، به مرتبه زندگی اشخاص مرفه نیست. برای یک امر خیلی مبتذل و خیلی پیش پا افتاده آیا لازم است که آقایان قیام بکنند و با هم جبهه بندی کنند؟ و خوف این برود که سه دسته از آقایان در بعضی موارد بریزند به جان هم؟ شما احتمال نمیدهید که یک دستی در کار باشد برای اینکه این حوزهها را مفتضح کند؟ از این مفتضح تر؟ شما احتمال نمیدهید که دشمن دنبال این مطلب باشد و دست داشته باشد در این مسائل، به طوری که شما ملتفت نشوید. از پشت یک حجابی باشد، با آن زرنگیهایی که آنها دارند و سیاستی که آنها دارند و خدعهها و فریبی که آنها دارند، یک دستی دنبال این مطلب باشد، دست ناپاکی، و بخواهد شما را در جامعه مفتضح کند و بعد از افتضاح از بین ببرد، و مردم تشکر کنند بر اینکه این آخوندها از بین رفتند. احتمال این معنی نمیرود به صورت دیانت، به صورت - عرض میکنم که مقدسی، به صورت ظاهرالصلاح، اشخاصی وارد بشوند در بین شما؛ یا اشخاصی اشخاص دیگری را که از خود شما هستند اغفال کنند؛ یا این اغفال شدهها در بین شما بیایند و یک مطلبی را پخش بکنند که به واسطه این مطالب یک مفسدههایی پیدا بشود، علاوه بر این مفسدههایی که در حوزهها انسان میبیند؟
توطئه برای ایجاد آشوب در حوزهها
ما عددمان - اصلش - چندتاست؟ عدد ما که الآن در نجف هستیم و در اعتاب مقدسه دیگر و در ایران و در سایر ممالکی که حوزه شیعه هست، شما عددتان چندتاست؟ به بیست هزار میرسد عدد شما؟ حوزههای ما به بیست هزار ... ما فرض میکنیم شما دویست هزار جمعیت باشید از آخوند ده و غیر ده و اینها، دویست هزار جمعیت شما باشید؛ این دویست هزار جمعیت اگر چنانچه با هم بودند و اجتماع داشتند و همین طوری که اسلام دعوت کرده است اینها هم تبعیت میکردند، ازشان خیلی کار برمیآمد. لکن دویست هزار نفری که، اگر نگویم دویست هزار رأی، آرای متشتت مختلف دارند، هر کسی هر جبههای به قول شما یک رأی مستقلی دارد که روی آن رأی جبهههای دیگر را میکوبد، اگر بنا شد جمعیت ما اینطور شد که در داخل خودمان ما یکدیگر را مفتضح کردیم، پیرمردمان پیرمرد را، جوانمان جوان را، جوانمان پیرمرد را، پیرمردمان جوان را، مفتضح کردیم، ویک دستهایی هم در دنبال قضیه بود که علاوه بر این مفسدهای که هست و انسان میبیند، یک آشوبی در حوزهها بپا کند به اسم جبهه کذا و جبهه کذا، و دنبال این آشوب یک نتیجههایی- آنهایی که میخواهند این حوزهها نباشند و اینها را مضر به حال خودشان میدانند، اینها یک نتایجی- ببرند و با این نتیجه ملت هم به شما اظهار تأسف نکند، بگوید اینها وضعشان این بود که دیدید و وضعشان این است که میبینید.
جبهه بندیهای کاذب
من متأسفم که یک نفر جوان - از اروپا آمده بود اینجا، یا یکی دو دفعه با من ملاقات کرد، و شاید هفت - هشت روز، پنج - شش روز، هفت - هشت روز، یک همچو چیزی، - خیلی کم اینجا بود، به یکی از آقایان گفته بود - به من صحبتی نکرد - به یکی از آقایان گفته بود که خوب شد که من که آخوندزادهام آمدم نجف، اگر یک کس دیگری میآمد و این وضع را میدید چه میکرد؟! من نمیدانم که در این چند روز، در این چهار - پنج روز، یک نفر، یک نفر آدم محصل خارجی که از سنخ ما هم نیست، ولو پدرش از سنخ ماست، خودش از سنخ ماها نیست، این در این حوزه مبارکه چی دیده است! با چه اشخاصی تماس پیدا کرده، آنها چه مطالبی به این آدم گفتهاند که باید اظهار تأسف کند یک نفر آدم محصل جدید. اظهار تأسف کند از اینکه چرا وضع نجف اینطور است! اگر یک دستهایی در کار باشد و شما را همین دستها وادار کند که من از جبهه کذا و زید از جبهه کذا و آن از جبهه کذا - حتی در یک مدرسه - شما با هم جبهه بندی کنید و خدای نخواسته اگر راست باشد این مطلب، یکوقتی یک انفجاری در یک مدرسه پیدا بشود و از این مدرسه هم به مدرسه دیگر سرایت کند و از این طایفه هم به طایفه دیگر سرایت کند و دستهای ناپاکی هم اینها را دامن بزند و این آتش را روشن کند، علاوه بر اینکه در دنیا ما کاذب میشویم و نجف ساقط میشود - نه من و شما تنها - یک حوزه هزار ساله دینی ساقط میشود، یک اشخاص عالم متدین که بحمد الله باز فراوانند، اینها هم در جامعه ساقط میشوند - علاوه بر این ما جواب خدا را چه بدهیم؟
آفات علمِ بیعمل
اینکه در روایات ما هست که اهل جهنم متأذی (1) میشوند از بوی عالِمی که به علمش عمل نکند، (2) این برای چیست که عالِم وضعش اینطور است؟ این برای این است که فرق است مابین عالِم و غیر عالِم - از جهاتی فرق است. عالِم اگر خدای نخواسته منحرف شد، یک امت را ممکن است منحرف بکند. من خودم دیدهام این مطلب را که در بعضی از شهرستانهایی که در ایام تابستان ما میرفتیم، بعضی از شهرستانها را من - میدیدم که اینها بسیار مؤدب به آداب، جامعه آنجا مؤدب به آداب شرع هستند - مثل محلات که آن وقتها این جور بود - انسان وقتی ملاحظه میکرد میدید که عالِم خوبی آنجا بوده. چند تا ملّای متدین خوب اگر در یک جامعهای، در یک شهری، چند نفر ملّای متوجه به دیانت، عاقل و عامل به علم خودش باشد، لازم نیست موعظه کند اصلاً، خود وجود او موعظه است. ما اشخاصی را دیدیم که خودِ وجودشان در انسان تأثیر میکرد. ملّاهایی یکوقتی در قم بود [ند] که خودِ وجودشان، اصلاً انسان وقتی نگاه میکرد به او - همان نگاه - موعظه بود. از آن طرف، ما الآن میبینیم که، تهران را من یک قدری اطلاع دارم؛ محلات مختلف تهران فرق دارد، یک گوشه میبینید که یک آدم منحرف آنجا معمم است یا امام جماعت شده است، یک طایفهای را منحرف کرده است! این گندش چقدر است؟ همان گند است که اینجا به مشام میرسد. این گندی است که ما در دنیا تهیه میکنیم؛ نه یکی یک گندی را به ما اضافه بکنند؛ این گند خود ماست. هر چه در عالم آخرت واقع میشود، یک چیزی است که از اینجا ما تهیه کرده ایم و وارد میکنیم در عالم آخرت. به ما یک چیزی خارج از عملمان نمیدهند؛ اعمال ماست اینها.
فساد عالِم، فساد عالَم
وقتی بنا شد که یک عالِمی مفسده جو باشد و یک حوزه را در معرض خطر قرار بدهد، این گندش یک حوزه را بلکه یک امت را میگیرد؛ و همین گند است که الآن شامه ما درست نمیتواند ادراک کند؛ وقتی که در جهنم رفتیم - خدای نخواسته - آنجا ادراک میکند شامهها. و این گندی که از این عالِم بلند شده است و در دنیا اینطور کرده، آنجا مردم را متأذی میکند. و در همین روایت است که اشدُّ الناس حسرةً (1) آنهایی هستند که دعوت میکنند اشخاص را به صلاح و خیر و آنها استجابت میکنند و عمل میکنند به قول این آدم و آنها در بهشت میروند، و خود این آدم عالِمی است که به علم خودش - عمل نمیکند و در جهنم میرود! آن شاید میبیند آنها را که آن بقال بود که به واسطه ارشاد من و به واسطه امر و نهی من الآن وارد شده است در نعیم مقیم (1)، و این منم که به واسطه اینکه عمل نکردم به علم خودم وارد شدم در این. این چقدر حسرت دارد!
آداب و وظایف اهل علم
وظایف عالِم خیلی زیاد است. همان طوری که آن همه تعریف از برای عالِم شده است در روایات کریمه، در قرآن هم تعریف شده است، وظایفی که در روایات شریفه ما وارد شده است مراجعه بفرمایید، کتاب کافی را مراجعه بفرمایید، کتاب وسائل را، آن ابوابی که مُعَد (2) برای این چیزهاست مراجعه بفرمایید، اصول کافی خصوصاً در این مسأله، در این مسائل مراجعه بفرمایید که آن وظایفی که از برای ملّاها هست، آن وظایفی که از برای اهل علم هست، آن آدابی که از برای مفید و مستفید هست.
آقا این اصطلاحات - خدا میداند که این اصطلاحات - یک وبالی است به عهده ما! خدا میداند که این اصطلاحات هر چه زیادتر شد، اگر تهذیب نفس در کار نباشد، به ضرر دنیا و آخرت جامعه مسلمین تمام میشود. اصطلاحاتْ اثری ندارد. علم توحید، اگر چنانچه مشفوع (3) نباشد با این صفای نفس، همان علم توحید برای انسان وبال خواهد شد! چه بسا اشخاصی که عالم به علم توحید بودند و منحرف کردند طوایفی را؛ اشخاصی را منحرف کردند؛ و حال اینکه عالم به علم توحید بودند. چه بسا اشخاصی که همین اطلاعات شما را بهتر میدانستند لکن از باب اینکه انحراف داشتند، وقتی که وارد شدند در یک جامعه، منحرف کردند یک جامعه را.
انحراف عالِم، وسیله لطمه به اسلام و حوزههای دیانت
از اموری که باید مواظبت بشود - و نکته این است که عالِم وضعش اینطوری است - - این است که (آقا بفرمایید) [خطاب به یکی از حضار] در سایر مردم اصلاً وضع این جور شده اگر یک بقالی یک خلافی بکند مردم میگویند فلان بقال آدم بدی است؛ یک عطاری، یک اداری، یک کذا، اینطور میگویند؛ لکن اگر یک آخوندی یک کاری را بکند، میگویند «آخوندها» کذا! نمیگویند که، آخوند را تجزیه و تحلیل نمیکنند که در بین آخوند، خوب، اینها هم بشرند، دو طایفه هستند، یک طایفهشان مردم صالحی هستند، یک طایفهشان هم مردمِ - نعوذبالله - غیر صالحی هستند. اینجا تجزیه نمیکنند؛ اینجا اگر من یک کار بدی بکنم، میگویند «آخوندها» کذا هستند! این لطمهاش به اسلام وارد میشود؛ این لطمهاش به حوزههای دیانتی وارد میشود؛ این لطمهاش به احکام اسلام وارد میشود. اگر چنانچه شما خودتان حذف کنید خودتان را، و خود جامعههای علمی به جان هم بیفتند و هم را حذف کنند و فحش بدهند و تفسیق بکنند و تکفیر بکنند، و عرض میکنم هیاهو درست کنند و امثال ذلک، اگر ما خودمان را بشکنیم و خودمان را از بین ببریم، در جامعه دیگر از قول ما اسلام قوّت نمیگیرد؛ ما نمیتوانیم پخش اسلام بکنیم. این امانت است در دست ما آقا! خدای تبارک و تعالی دینش را امانتاً در دست ما- الآن اشخاصی که در اینجا هستیم، اشخاصی که در جاهای دیگر هستند- امانت گذاشته خدا این دیانت را؛ خیانت به این امانت نکنید. این جبهه بندیها خیانت است. مگر شما از دو دین هستید؟ مگر مذهب شما شُعَب مختلفه دارد؟ مگر ملّاهای شما هر کدام به یک دینی دعوت میکنند؟ جبهه بندی یعنی چه؟ این دنبال آن ملّا، آن دنبال آن ملّا. اینها غلط است؛ اینها کفر است؛ اینها از کبایر، از اعظم کبایر است اگر چنانچه این مفاسد بر آن مترتب بشود. نکنید این طور.
دیانت که دعوا ندارد!
این اختلافاتْ جزئی تر و یک مطالبِ خیلی غیر ارزنده است؛ خیلی مبتذل! از جهت مادی حساب کنند، هیچ نیست. مگر آقایان به شما چه میدهند؟ پول سیگارتان است. من در یک روزنامهای، مجلهای، کجا یادم نیست الآن، یک وقتی دیدم که بودجهای را که - پاپ برای آن کشیشی که در واشنگتن دارد، آن بودجهای که برای همان کشیشی که در واشنگتن است، آن وقت من یادم است که حساب کردم، حساب کردیم دیدیم شد، قلم؛ یک قلمی بود که از تمام بودجهای که حوزههای شیعه دارند بیشتر بود! شما چیزی ندارید که سر او دعوا کنید. سر دیانت است؛ دیانت هم که دعوا ندارد. الحمد للَّه دیانت دارید اما دیانت که دعوا ندارد. سر همه اینها به دنیا برمیگردد. انسان خودش را بازی میدهد که من در فلان جبهه که واقع شدم تکلیف شرعی اقتضا میکند! تکلیف شرعی اقتضا میکند که انسان اهانت کند به مسلمین؟! اهانت کند به ملّا؟! اهانت کند به - عرض میکنم که - همجنس خودش؟! این تکلیف شرعی است؟! دنیاست آقا اینها! هواهای نفس است.
دستهای ناپاک در پی ساقط کردن حوزهها
انسان اگر چنانچه در خلال تحصیلی که مشغول تحصیل است یک قدم هم برای تهذیب نفس بردارد ... این حوزهها فاقد شدند این مطالب را. این نیست الآن، کم است اینها. اینها هم نمیگویند. کم است آن اشخاصی که حالا هم یک حوزه تهذیبی داشته باشند؛ یک حوزه اخلاقی داشته باشند؛ یک حوزه موعظهای داشته باشند. یک دستهای ناپاک اینها را ساقط کرده؛ یعنی این حوزهها را ساقط کرده است. ای آقا! فلانی اهل منبر است! خوب، اهل منبر باشد. حضرت امیر هم اهل منبر بود. اینها برای این است که این حوزهها از این معنویاتی که دارند ساقط بشوند. مادیات هم که ندارند، یک آبرویی هم که در جامعه دارند که دولتها از این آبرویی که اینها در جامعه دارند میترسند، از من و جنابعالی که نمیترسند، من و شما که قدرتی نداریم، اگر از یک آخوندی، از یک مرجعی، بترسند، نه از دعای او میترسند و نه از نفرین او میترسند، کیْ آنها اعتقاد به دعا و نفرین دارند؟ آنها از ملتها میترسند؛ میترسند که اگر اهانتی به فلان بکنند ملتها بر آنها چه بشود. اگر ما به جان هم بیفتیم و من آن را تکفیر کنم، او من را تکفیر کند، هر دومان ساقط بشویم، خوب در بین ملتها هم، ملت هم از دست ما میرود؛ چنانچه رفته است - حالا؛ یک مقدار کمی از آن مانده، باقیاش از بین رفته. همهاش وقتی که انسان میشنود از اشخاص، هی اشکال بر این است که آخوندها این جورند و این جورند!
وضع حوزه نجف
در خصوص نجف یک زوایدی هست که در سایر جاها نیست؛ این از مختصات نجف است. حوزه، حوزه قدیمی هزار ساله است؛ دیگر حوزهها حوزههای جدید هستند. حوزه در جوار حضرت امیر واقع شده، دیگران در جوار حضرت امیر نیستند. خوب، ما باید یک قدری مطالعه کنیم در وضع زندگی این مرد بزرگ. ما ادعا میکنیم شیعه هستیم؛ چه شیعهای؟! خوب آن زهد دارد، من که ندارم، باز شیعهام؟! او تقوا دارد، ما نداریم، باز شیعه هستیم؟! او وضع زندگیاش چطور است، ما نداریم، باز هم شیعه هستیم؟! شیعه هستی، آخر شیعه باید یک مشایعتی از او کرده باشد، یک تبعیتی از او کرده باشد تا شیعه باشد.
تعجیل در «توبه»
من میترسم که وقتی که رسید به اینجایی که موت آمد برای ما، ما از این مذهب شیعه و از این اسلام و از اینها اصلاً خارج بشویم - خدای نخواسته - از این دنیا برویم! اگر بنا باشد که اعمال ما اینطور باشد که وضع زندگی ما وضع اعمال ما این نحو باشد که انسان ملاحظه میکند، بترسید از اینکه خدای نخواسته در آخر عمر وقتی که ... در روایتی هست که وقتی که نفَس به اینجا رسید، یا نفَس به اینجا رسید و اشاره به حلقوم کرد، عالِم دیگر برایش توبه نیست! برای اینکه در آیه شریفه فرموده است که آنهایی که عمل میکنند «بِجَهالَةٍ»، آنها برایشان توبه است. (1) عالِم حالا که مهلت دارد، توبه میتواند بکند؛ اما به شما سند دادند که از این مجلس میتوانید بیرون بروید؟ شاید صاعقه آمدش. سندی ندادند که. به شما سند دادند که تا فردا زنده هستید؟ شاید نبودید! به ما سند دادند که تا ده سال دیگر زنده هستیم؟ خوب، شاید نبودیم. اگر جوانها به فکر نباشند - و به فکر نیفتند؛ ما به پیری رسیدیم و مصیبت را میدانیم آقا. من که حالا آمدهام به شما عرض میکنم، نه اینکه خود من یک آدمی هستم، آدم شدنْ مرحوم آقای حاج شیخ (1) میگفت محال است! من عرض کردم که سنم یک قدری از شما زیادتر است، و شما وقتی به سراغ بنده میآیید اینجا حرف من را گوش کنید، از این جهت به شما عرض میکنم تا جوان هستید میتوانید یک کاری انجام بدهید. ریشههای فساد در قلب جوان ضعیف است؛ هر چه بزرگ شد ... آن روایت را ملاحظه کرده اید؛ من سابقاً [در احادیث] دیدهام که قلب انسان نقطه سفید است؛ بعد که چیز میکند، گناه میکند، نقطه سیاهی پیدا میشود؛ و هر چه گناه زیاد بشود، سیاهْ سیاهتر میشود. (2) این جوان قلبش لطیف است، ملکوتی است، لکن وقتی که وارد شد در این جامعهها، وارد شد در این چیزها، کم کم - خدای نخواسته - ابتلائات پیدا میکند. دائماً یک کاری میکند؛ یک شب و روزی از او نمیگذرد الّا اینکه یک کار - نعوذبالله - خلافی میکند. خوب، این یک نقطه سودا در قلبش پیدا میشود؛ نه در این قلب، در آن قلبی که نفسانی و روحانی است. کم کم آن نقطه سیاه زیاد میشود؛ وقتی که به پیری رسید و قلبش سیاه شده است، او نمیتواند به این زودیها این قلب را برگرداند به حال اول؛ لکن شما جوانها میتوانید؛ قدرت دارید؛ قدرت جوانی دارید. از این طرف قدرت جوانی دارید، از آن طرف این امور در شما ضعیف است الآن. هر چه سن شما اضافه بشود و هر قدمی که بردارید و برداریم، بروی به طرف آخرت، آن چیزهایی که منافی است با سعادت انسان زیاد میشود؛ قدرت هم کم میشود. به سن پیری که رسید نمیتواند دیگر؛ از او نمیآید توبه.
معنای واقعی توبه
توبه یک امری نیست که انسان بالفظ اتوبُ الی الله کارش درست بشود! ندامت است. این ندامت به این زودیها نمیآید برای یک اشخاصی که پنجاه سال غیبت کرده؛ پنجاه [سال] فحش داده؛ ریشش را سفید کرده در فحش و غیبت! او نمیتواند. او تا آخر عمر - مبتلاست. اما [شما] جوانها که گاهی اتفاق میافتد - و نگذارید اتفاق بیفتد - اگر یک مجلسی دیدید که غیبت میکنند، در یک روایتی مثل اینکه هست که حضرت میفرماید: پاشو ازاین مجلس. میگوید نمیشود. گفت: اگر به پدرت فحش میداد تو پانمی شدی که جلوبگیری؟ پامی شدی دیگر! مثل اینکه یک همچو روایتی هست؛ نگذارید غیبت بشود السامِعُ احَدُ المُغتابَیْن. (1) این جور نیست که او غیبت میکند؛ منی هم که گوش میکنم
احَدُ المغتابَیْن هستم. نگذارید که این مفسدهها پیدا بشود؛ خودتان را نصیحت کنید.
ایمان مستودَع و موقت
آقا شما چند نفر جوانید که عمرتان را گذاشتهاید روی این کار، در صورتی که این کار برای شما یک منافع سرشاری ندارد. جوانیتان را دارید تلف میکنید. اگر چنانچه این جوانی را در راه خدا بدهید و در راه خدا تلف بکنید، تلف نشده؛ برای شما باقی است. اگر چنانچه خدای نخواسته شما هم مثل سایر اهل دنیا باشید، جوانی از دستتان برود، آنها دنیا را دارند، شما جوانی را دادید دنیا را هم ندارید، خَسِرَ الدُّنیا و الآخِرَة. (2) خوب، آنها دنیا را لااقل دارند. اگر بنا شد که حب دنیا و حب نفس در ما همچو غلبه کند که نگذارد حقایق را ببینیم، نگذارد واقعیات را ملاحظه کنیم، سد راه هدایت ما بشود، کم کم زیاد بشود این معنی تا آنجایی که گفته میشود که شیطان ایمان را میخواهد ... همه وسایل برای این است که ایمان را از انسان بگیرد. این آخر امرْ ایمان را از دست ما بگیرد. کسی سند ندارد که من ایمانم همین طور صاف! زیرا شاید مُسْتَوْدَع (3) باشد.
گند عالِم فاسد در جهنم
من باید جدیت کنم؛ شما باید جدیت کنید. مهذب کنید خودتان را. موظفید علاوه بر تهذیب خودتان، رفقایتان را هم مهذب کنید. جرم شما مثل جرم سایرین نیست؛ در روایت است فقط این نیست که یک گناهی من میکنم؛ اگر چنانچه عالِم ارتکاب یک - معصیتی بکند، این جامعه را فاسد میکند: اذا فَسَدَ العالِمُ فَسَدَ العالَم. (1) این یک مطلب واضحی است که هر مقداری که شعاع وجودی این عالِم است، همان مقدار فاسد میکند. الآن عالِمهایی پیدا میشود - که درفرض کنید - که یک جایی، درتهران، درجاهای دیگر، پیدا میشود که همان جا که هستند یک محله را به گند زدهاند! خوب گند این آخوند در آنجا یک محله را برده؛ در جهنم هم گندش را همه میشنوند؛ اذیت میکند همه را.
قرآن کریم: امانت نزد ما
ما وظیفه نداریم؟ آقا، این قرآن، این قرآن کریم پیش ما امانت است؛ ما وظیفه نداریم حفظ این قرآن کریم را بکنیم؟ حفظ این احکام اسلام را ما وظیفه نداریم بکنیم؟ وظیفه ما همین است که یک مطالب اصولی را بحث کنیم تا آخر. بعد از پنجاه سال که مطالب اصولی هم خیلی درست شده است، وقتی که اخلاقش را، عرض میکنم آدابش را، آداب دینیاش را اینها ... اینها نیست اینطور. باید از اول این مطلب را شما در نظر داشته باشید، شما جوانید میتوانید، از اول هر قدمی که برای علم برمیدارید، همان قدر یک قدم هم برای تقوا بردارید؛ برای تهذیب نفس بردارید؛ برای اینکه هوای نفس را کم کنید بردارید.
اعظمِ معاصی: اختلاف علما
برای چی شما نزاع با هم دارید؟ آخر چهتان است؟ چه دشمنیای با هم دارید شما؟ هر کدام از یک بلدی هستید، همهتان هم اهل علم هستید، و همهتان هم ان شاء الله خوب هستید، چرا باید اینطور باشد که بگویند که آقایان اگر چنانچه یک صحبتی نشود، اگر چنانچه یک موعظهای نشود، ممکن است یک انفجاری حاصل بشود! ممکن است که به جان هم بیفتند! آخر چرا؟ سر چی شما دعوا دارید؟ شما خیال میکنید دعوای شما دعوای بین دو نفر پهلوان است؟ دعوای شما پیش خدا اعظمِ از همه معاصی است؛ ... برای اینکه یک جامعه را شما به گند میزنید؛ یک نجف را شما ساقط میکنید در نظر - مردم. نجف اگر ساقط شد دیانت اسلام ساقط است. شما باید وقتی که وارد اینجا میشوید، وقتی اینجا هستید و از اینجا میخواهید بروید در یک شهر دیگری، باید مردم آن شهر از علم شما، از اخلاق شما، از - عرض میکنم که - اعمال شما، از همه اینها باید استفاده کنند و موعظه گیرند. شما خیال نکنید تا آخر عمر بتوانید با ریاکاری کارتان را درست کنید که بیخود من همه کارها را میکنم ولی میروم آنجا با ریا! نمیتوانید. بالاخره کشف میشود فساد. خوب، فرض کنید توانستید؛ چند سال عمر میکنید؟ چند سال با ریا و تزویر و با خدعه و با فحشِ به مردم زندگی میکنید؟ صد و بیست سال؟ و حال اینکه صد و بیست ساله در بین ما نیست! در بین مردم هم خیلی خیلی کماند - حالا ما فرض میکنیم صد و بیست سال؛ شما صد و بیست سال با خدعه و فریب توانستید یک زندگی [داشته باشید]؛ چه زندگیای؟ چه زندگیای؟ یک زندگی طلبگی! یک زندگی مبتذل! ما فرض میکنیم یک زندگی مثل هارون الرشید - اینطور فرض میکنیم که- یک زندگیای شما صد و بیست سال عمر میکنید و یک زندگیای پیدا میکنید مثل هارون الرشید! صد و بیست سال در مقابل غیر متناهی چه نسبتی دارد؟ بَعدش غیر متناهی معذبید! اگر چنانچه به دیانت اسلام اعتقاد دارید، اگر اعتقاد انسان باقی ماند و اینطور چیزها، خوب، فشارها وارد میکند.
خدای تبارک و تعالی عنایت دارد به بندگان خودش؛ عقل داده به اینها؛ عرض میکنم که قوه اینکه بتوانند خودشان را تهذیب کنند داده است؛ اکتفا به این نکرده، انبیا فرستاده است؛ کتاب فرستاده است؛ اولیا فرستاده است؛ مهذِّبین فرستاده است؛ اگر اینها تأثیر نکرد، باز فشارهایی در دنیا به آنها وارد میکند. اینها عنایاتی است که از طرف حق تعالی است که فشار بر آنها وارد میکند؛ یوغ و خنّاق بر آنها وارد میکند؛ حبسشان میبرد و - عرض میکنم که - جلویشان را در امور میگیرند؛ عمامه آنها را برمیدارند، هزار اهانتها میکنند. اینها همه عنایاتی است که خدا بر شماها دارد، و ما خودمان نمیفهمیم که اینها عنایت است. اگر چنانچه با این هم آدم نشد، در مرضها فشارها بر او - وارد میشود. اگر در آنجا هم نشد، عِنْدَ النَّزْع (1) فشار زیاد بر او وارد میشود. اگر آن هم نشد آن مهالک و آن «عَقَباتی» (2) که در کار هست، در آن عقبات، در برازخ و در آن عقبات بر او چیز [فشار] واقع میشود. اگر نشد در قیامت بر او یک فشارهایی وارد میشود، برای اینکه جهنم نرود. لکن اگر نشد چطور؟ آخِرُ الدَّواءِ الْکیّ؛ (3) خدا نکند به او برسد. در روایتی هست که لابِثینَ فیها احقاباً، (4) این مال اشخاصی است که اهلِ - عرض میکنم که - هدایت هستند؛ یعنی اشخاصی هستند که دیانتشان محفوظ است! (5) برای من و جنابعالی است! آن وقت هر «حَقْبه» اش (6) چند هزار سال! آقا شما الآن یک سنگ گرمی را نمیتوانید دستتان بگیرید، آتش است؛ بترسید از آتش! این آتشها را از حوزهها بیرون کنید؛ از قلبهایتان این اختلافات را بیرون بکنید. مهذب کنید خودتان را. شما میخواهید وارد بشوید در یک جامعهای، تهذیب کنید آنها را؛ از شما که تهذیب برنمی آید! کسی که خودش را نتواند اداره کند دیگران را میتواند؟! این دسته بندیها غلط است؛ این دسته بندیها فسق است. حوزهها را ضایع میکند این کارها. دست بردارید از این لوطیگریها.
خطر نفوذ دشمن در حوزهها
من همهاش خوف - خیلی خوف - از این مطلب دارم که یک اشخاصی در بین این جمعیتها پیدا میشود، پیدا شده باشد. ممکن هم هست که اینجا توی مدرسهها نباشد، توی مدرسهها ممکن است اصلاً نباشد، همه اشخاص مهذب و خوب باشند لکن او به وسایط، وسایط به واسطه، واسطه به واسطه برسد به اینکه تکلیف شرعی درست کنند! - تکلیف شرعی من این است که باید چه بکنم، تکلیف شرعی او هم این است که باید چه بکند! با این تکلیف شرعی یک فسادی در حوزه نجف ایجاد بکنند. آنها از آدم میترسند؛ میخواهند این آدمها ساقط بشوند. آنها میخواهند آدمها را ساقط کنند. آن دستها بیاید حوزهها را اینطور کند که اگر یک جوانی که برای آتیه اسلام مفید هست یا اشخاصی برای آتیه اسلام مفید هستند، اینها ساقط بشوند در جمعیت که نتوانند دیگر فایده بدهند به اسلام و مسلمین. شما باید فایده بدهید به اسلام؛ و الّا یک موجود بیفایدهای که در اینجا باشد و نه درس بخواند نه درس بدهد نه هیچ، این چه اثری دارد؟ اینها اگر چنانچه تحصیل کردهاند، چه کردهاند، آنهایی که در اینجا هیچ کاری ندارند، خوب، بروند مشغول کار بشوند؛ مشغول تهذیب مردم بشوند.
برنامه اخلاقی برای آینده طلاب
شما جوانها باید خودتان را مهیا کنید برای آتیه. آتیه شما بدتر از آتیه ماست. ما آتیهمان تمام شد دیگر. من چند سال دیگر هستم؟ من هفتاد سالم است؛ از ما تمام شد. ما این نفَسهای آخر هستیم، چند روز دیگر میگذرد و تمام میشود. شما برای آتیه اسلام باید به درد بخورید. آتیه شما یک آتیه بدی است. باید مجهز بشوید. دستهای دشمنهای کثیر برای شما هست از هر طبقه. مجهز بشوید؛ تهذیب کنید خودتان را آقا. اخلاقتان را تهذیب کنید. حب دنیا را از دلتان بیرون کنید - این دنیای ناداشته! آنها حب دنیا دارند، دنیایش را هم دارند؛ من و شما حبش را داریم! آن مفسدهاش را داریم، آن مصلحتش را نداریم! خودش را نداریم، حبش را داریم! حُبُّ الدُنیا رَأسُ کلِّ خطیئة (1) ما ذِئْبانِ ضاریانِ - در قطیع غَنَم هذا مِن اوَّلهِ و هذا مِن آخِرِه (2) و اضرِّ (3) بر این ظاهراً از حب نفس - است و از حب دنیاست یک همچو چیزهایی. آن - حالا اگر با این تعبیر هم نباشد - واقع مطلب همین است. دین اسلام، دین ما را، از بین میبرد این حب نفس؛ این حب جاه؛ این حب مسند- اینها دین را ازبین میبرد. یک قدری فکر کنید که این حب را از دلتان بیرون بکنید. چیزی نیست. آخراین صحیح نیست که اینها حب دنیا داشته باشند؛ آن هم این دنیا! من تکلیفم این بود که امروز به آقایان این مطالب را عرض بکنم، و آن مقداری که از قِبَل من است ابلاغ بکنم به آقایان که آقایان خیلی توجه داشته باشند این نحو کارها که انجام میگیرد، یا بنا دارند انجام بدهند یا امثال ذلک، اینها به ضرر آبروی خودشان تنها تمام نمیشود؛ به ضرر آبروی یک جامعه تمام میشود، به ضرر آبروی یک ملت تمام میشود، به [ضرر] اسلام تمام میشود. و شما خیلی مسئولید در این باب اگر چنانچه جلوی مفاسد را نگیرید. دست بردارید از اینطور اختلافات جزئی و امثال این اختلافات جزئی که خیلی مبتذل است! بسیار مبتذل است! مبتذل! خودمان این را نمیفهمیم چقدر مبتذلیم. ما مبتذلیم! ما یک اشخاصی هستیم که جامعه هم، کأَنه دنیامان را رأس خودمان قرار داده ایم. حب نفس ما ... چیزی دست ما نیست! همه را از دست ما گرفتهاند. ما را زیر یک مدرسهای، کنج یک مدرسهای، یک خانهای، کنج یک خانه [گذاشتهاند]! سر این مدرسه، سر این کنج خانه دعوا کنیم! سر چی دعوا کنیم؟ این دعوا دارد؟! این حرفها چیست آقا؟ شما با نظر رحمت نگاه کنید به بندگان خدا. خوب، هر کسی حق دارد خوب یک کاری بکند، به شما چه اگر خلاف شرع است؟ ... امر به معروف و نهی از منکر برای شما ... امر به معروفش کنید، دعوا و چیز دیگر لازم نیست.
ان شاء الله خدای تبارک و تعالی به همه آقایان توفیق عنایت کند؛ و اصلاح حال همه حوزههای اسلامی را ان شاء الله بکند؛ و ما را مجهز کند برای آن دنیا. این دنیا از دست ما رفته و میرود، چیزی نیست؛ چیز حسابی نیست که انسان به او دل ببندد، مهم آن دنیاست. ان شاء الله خداوند آن دنیای شما را آباد کند؛ و شما را موفق کند به خدمت به اسلام و مسلمین؛ و شما را مهذب کند؛ و خود شما در فکرِ تازه ان شاء الله بیفتید. و فردا ان شاء الله مباحثمان.